تکرار
فیض شریفی (داستاننویس) وقتی بارون میزنه نمیتونم بخوابم، الآن ساعت یک و سی و دو دقیقه صبحه، نمیدونم ولی فکر کنم همه خوابيدهاند چون فقط صدای بارون میاد، میرم پشت پنجره که مطمئن بشم بارون میاد، ماشینی توی این خیابون کوچیک نیست، از برف پاک کنهای ماشینا میشه فهمید که بارون ولی ماشینی توی خيابون نیست، هيچ ماشینی هم توی خيابون پارک نشده، تازه اگه پارک هم شده باشه معلوم نمیشه که بارون میاد، چون برق رفته، فقط از صدای بارونه که فکر میکنم بارون میاد، باید برم رو صندلی نگاه کنم، این مهندس شهرداری گفته که شما به خونه مردم اشراف دارید باید یه مانع بذارید. حالا من روی صندلی ایستادم، بالای مانع، اون طرف هم مانع هست، باید کمی این طرفتر وایسم، بازم نگاه میکنم تا ته کوچه هيچ ماشینی نیست، صدا کم شده، صدای بارون کم شده، خيابون خیسه، یه گودال سر کوچه شش هست، یه کم نور روی گوداله، آره آب میریزه توی گودال، ریز ریز بارونه، آب داره میره وسط خیابون الآن یه ماشین رنو داستر مشکی باید باشه که برف پاک کنش کار میکنه، داره بارون مییاد.
خوب شد رفت، وقتی بارون توی گودال میریزه قشنگتره ...
میگی عکس بگیر که باور کنم بارون میباره؟ باور نمیکنی که بارون میاد؟ یعنی من اشتباه میکنم یا دروغ میگم؟ باشه خرج که نداره، الآن عکس میگیرم. میگی یکی زنگ زده که من تو خوونه نیستم؟ الآن از هال و پنجره و نخل زینتی رو به روی پنجره، از سوپری که اون طرف نخل زینتی هست واست عکس میگیرم، از خودم هم که یه ریش سه روزه دارم و تک پوش سبز پوشیدم عکس میگیرم. از دو تا اناری که خوردم، از پشقاب تخمهها که شکستم، از سه تا سیگاری که کشیدم، عکس میگیرم، از تلویزیون و از مجری که اخبار تظاهرات رو صد بار تکرار کرده، از کوکویی که درست کردم و نان بربری که خوردم ... اگه خوردم چرا عکس بگیرم؟ عصری از بیکاری ترانه گذاشتم، سیب زمینی پختم، پیاز رنده کردم، ادویه و فلفل و نمک و بعد چهار تا تخم مرغ توی کاسه شکستم و شمردم، دویست بار شمردم و هم زدم، سیب زمینیها رو رنده کردم گذاشتم کمی سرد بشه، بعد روغن ریختم توی ماهیتابه، هی سرخ شد، سی و شش هفت کوکو سرخ کردم ، بعد به خودم گفتم تو که یک نفری این قدر کوکو واسه چی میخوای؟ استارت زدم رفتم خیابان همت شمالی، رو به روی کوچه بیست و هشت، نان بربری خریدم، چهار تا، دو تا بلند و دو تا گرد، نصف کردم نصفش واسه مامان و خواهر نصفش هم واسه خودم. دو ساعت و سی و چهارپنج دقیقه اون جا بودم بعد اومدم دو سه کیلو نارنگی جهرم و هفت تا انار قصردشت و یک گلدون خریدم، عکسها رو الآن میفرستم، نمیدونم کی اينترنت میاد، حالا دارم فوتبال برتر نگاه میکنم، دیشب که فوتبال منچستر سیتی و لیورپول بود، میدان مهآلود بود، راستی الآن لندن مهآلوده؟ یادم رفت بگم لیورپول سه بر دو باخت، مدتییه طرفدار هر تیمی میشم میبازه، الآن دیگه بارون نمیاد، دارم میرم مسواک بزنم و بعد بخوابم، اگر ساعت دوازده صبح از خواب بیدار شدم باز هم برات مینویسم، الکی میخوابم، هر چقدر هم که بخوابم باز خسته از خواب بلند میشم صبحت خوش! به بچهها سلام برسون.