خوانشی کوتاه بر مجموعه داستان «گارد ریل» از فریده آقاسیپور
بر بالهای جنون و ذهن سیال
لهراسب زنگنه (منتقد ادبی)مجموعه داستان «گارد ریل» نوشته فریده آقاسیپور مجموعهای از ۱۰داستان کوتاه، اثری از نویسنده جوان فریده آقاسیپور است که به پدر و خواهر از دست رفتهاش پیشکش کرده و در سال ۱۴۰۱ توسط نشر«هرمز» به چاپ رسیده و اولین اثر داستانی این نویسنده است. باید اشاره کنم نشانههایی از یک داستاننویس باتجربه و آگاه را به وضوح میتوان دید. شگرد آقاسیپور در خلق فضاهای اثیری و مهآلود سویههای سوررئالیستی در فضاسازی داستان و ساخت تصاویری گروتسک در کنار طنزی تلخ، که سیلان ذهن سرشار نویسنده به یاریاش آمده تا روایت خویش را ترسیم کند. بانو آقاسیپور در خلال روایت با هوشمندی ضمایر شخصی را در خدمت قلم خویش گرفته تا ذهن کنجکاو خواننده خویش را به بازی بگیرد. درداستان «گاهی سیگار» میگوید:«پایش را گرفت اما دود شد و به هوا رفت، تاولهای دستش را با ناخن به صورت خراشید و همزمان سیگار خاموش از دست بابابزرگ افتاد.» «دودپیپ اتاق را تاریک کرد، سرفههایش ممتد شدند، همزادش کف دستهایش را حنا مالاند.» نویسنده در ضمن روایت خویش تکنیک و لابیرنتها و لایههای هزارویک شبی را شگرد دارد و در خلال حضور کاراکتر مختلف زمان و مکان را به چالش کشیده تا خواننده را غافلگیر کند، آقاسیپور در داستان «سیاهتر از سکه»، سنت سکه انداختن بر مرده را در طنزی ملیح به نقد میکشد: ... آسمان آبی بود، آبیتر ازهمیشه، بارانی از سکه میبارید روی دندانهای زرد، جیب وصلهدار و دمپایی پلاستیکیاش....
نویسنده ضمن نتیجهگیری اخلاقی در پایانبندی داستانش، به نماد و نشانهای فرهنگی اشاره دارد که همان مردهپرستی وغیاب عشقورزی است هنگام در کنار هم بودن. دراین روایت سنت نمادین بارش سکه بر جنازهای که برزمین مانده که شاید در زمان حیاتش، تنابندهای به او توجهی نداشت، و هر کجا با تیپایی محکمتر به گوشهای پرتاب میشد، واگویهای از تاریخ شورمندانه ما که میگوید: نوشداروی پس از مرگ سهراب! باوراساطیری نوشداروی پس از مرگ برسر سهراب مرده گریستن.در شاهنامه، بهمن به خونخواهی اسفندیار«پدر» تبار و دودمان رستم را برمیاندازد، مردمانی با او همدست میشوند و شگفتا که هم اینان بر سر رستم مویه میکنند! در داستان «گاهی سیگار»هم نویسنده، ما را با امری فراواقع و حالتی از گروتسک و وحشتهای غیرعادی، مواجه میکند، روایت بابابزرگی که پیپ میکشید و گاه سیگار هم: «صدای گریه کودک آمد برخاست او را در آغوش گرفت و پای تاولزدهاش را نوازش کرد.کمکم لالایی که از گلویش خارج میشد، به جیغی کشدار تبدیل شد، کودک از آغوشش جدا شده بود و به سوی شومینه میرفت. پایش را گرفت اما دود شد و از لوله بخاری به هوا رفت.تاولهای دستش را با ناخن به صورت، خراشید و همزمان سیگار خاموش از دست بابابزرگ افتاد.به سرفه افتاد.» شگرد و تکنیک ایفای نقش به حیوانات و اشیا، در شبیهسازی انسان، در ادببات و سینما گریزگاه آشنایی است و تمثیلی برای عبوراز ممیزیها در انسداد ادبی و اجتماعی، که استعارهای از جامعه انسانی است. ما در داستان «گاردریل» نقش و حضورحیوانات را میبینیم که هویت و کارکردی انسانی دارند و در روایت «قوری مهری خانم» هم این نقش و کاراکتر به اشیا، داده شده و در رویکردی شاعرانه، هم نویسنده خواسته از ظرفیتهای پدیده ها آشنایی زدایی کند و به اشیا و پدیدههای پیرامون،جان ببخشد و کارکردی انسانی را به آنها بدهد:«اشکی از دهانهاش روی سر فلاسک سفیدوگل طلایی چکید.فلاسک،پشت پلکی نازک کرد و گفت «دوکلوم از مادردعروس...»نویسندگان منتقد سیستم توتالیتری و کمونیستی، در اروپا چنین رویکردی داشتند، پیش ازاینان اندره برتون در پاریس،هم سوررئالیسم را در ادبیات رواج داد.کویستلر و ساراماگو، توتالیتریسم را به چالش کشیدند و جرج اورول در رمان۱۹۸۴ و قلعه حیوانات، داستانی نمادین را شبیه سازی کرد با سود بردن از کارکرد حیوانات در ادبیات مدرن؛اما در ادبیات کلاسیک هم این رویکرد را در کلیله و دمنه داشتهایم. داستانهای کوتاه فریده آقاسیپور، سرشار از درونمایه فقر و فلاکت و حضورخرافه و تابوهای متجسد در ذهن و ضمیر مردمانی، پرت و دورافتاده است.در چنین رویکردی ازداستاننویسی که جنون و ذهن سیال و آزاد، زبان و ضمیر نویسنده را در چنبره گرفته، نباید ازثبت و استفاده از ویرگولها و آواها وعلامات دستوری غافل شد، اینها گویای ادامه روایت یا پرش نقل قولها از کاراکتری به کاراکتری دیگر است، تا خواننده داستان هم دچار پریشانی و جو و اتمسفری که راوی را احاطه کرده نگردد و قادر باشد خط روایت را دنبال کند. البته که این واقعیتی گریزناپذیراست. پریشانی و شیفتگی امری است، که هنگام الهام شعر یا تاثیر و تاثر محیطی عارض شاعر و نویسنده میشود که امری طبیعی مینماید. اصل غافلگیری، شروع روایت و ایجاد تصاویر با پیرنگی از فضای خاکستری والقای ترس و وحشت و رنگآمیزی مه آلود، شگردی روایی است در داستان نویسنده، تا خواننده داستان خویش را برای پذیرش امری فراواقع آماده کند. همان چیزی که تنها هنرمند قادر است آن را درک کرده و بیافریند.به تعبیر آن کارگردان آمریکایی همه نگاه میکنند اما کمتر کسی میبیند.آقاسیپور قادر است فضاها و نمادها و کاراکترهای بیشتری از مناسبات شهری و قشر میانی اجتماع خود را در داستانهایش مشارکت دهد.لایههای میانی امروز جامعه ما که میل به درک بیشتری از جهان پیرامون دارند و مدرنیسم و ضرورت تحول را در عمق زندگی خویش دریافتهاند.