غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


بررسی مجموعه شعر «نان و کمی حرف‌های شاعرانه» از الياس صالحی نژاد

ما انتهای این داستان تلخ را می‌‌دانیم

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

مجموعه شعر «نان و کمی حرف‌های شاعرانه» از الياس صالحی نژاد، دربردارنده‌ یک نقدونظر از فيض شریفی است و ۹۶شعر سپید. الياس در عنوان کتاب، «نان» را پیش از حرف‌های عشق نشانده است. شاملو نیز بر همین نظر بود «که غم نان اگر بگذارد» غم نان نمی‌گذارد که بپرسم از تو حالی. آن‌سوی این ماجرا هم درست است که اگر غم هجران و فراق باشد، عاشق نمی‌تواند سق بزند و نانی بخورد. عشقه بر پروپایش می‌‌پیچد و او را زار و نزار و نحیف می‌‌کند: «در پرسه‌های شامگاهی/ در کوچه‌های تنهایی/نانی از آب شعر گرم نمی‌شود/ و هيچ شعری به فریادت نمی رسد/ و تو آخرین رهگذر این کوچه‌ی تاریک نخواهی بود...» نه از شعر، آبی گرم می‌‌شود و نه نان می‌‌تواند شاعر را از این تنهایی و کوچه‌ تاریک برهاند. این کتاب حاوی سوگ‌سرودهایی درباره وطن و حسرت و خاطره است «قهرمان واژه‌ها هم که باشی/در کوچه‌‌های زرپرست این شهر خردت می‌‌کنند ...» در اوراق دل شاعر، آيه‌های غم و اندوه، موج می‌‌زند. در این شهر زبان رودها خشکیده و سينه دشت‌ها چاک چاک است و: «هزاران لک لک سوگوار/ با چمدان‌های بسته/ رود رود می‌‌خوانند/ گویا آدمی (این اعجوبه تازه به دوران رسيده!)/ کمر به قتل زندگی بسته...» شاعر نگران درياچه‌ها، جنگل‌ها، یوزپلنگ‌ها و انقراض انسان‌هاست. شاعر می‌‌گويد تاکنون پنج انقراض بزرگ در طول تاریخ زمین رخ داده و نابودی انسان می‌‌تواند ششمين انقراض بزرگ باشد. از نگاه شاعر زور زندگی، بر ظلمت زوال می‌‌چربد. درونمایه اشعار الياس رویارویی با زندگانی و زندگانی اجتماعی و شهری امروز است. شاعر، نگران محيط زيست و اوضاع به هم ريخته عصر خویش است. پرسناژهای شعری شاعر، همه، به دنبال معنای مرگ و زندگی فلسفی هستند. سراینده در میان آشوب زمان و رنج و شکنج‌های جان و جسم مردمانی است روی دریا دریا نفت و رود رود آب، سفره سفره نان اند اما فریاد العطش و ناله نان سر می‌‌دهند: «شما که نان‌تان در آب و نفت این دیار افتاده/ از حرمت نان و نمک/ از این همه واژه‌های شریف/ شرم‌تان نمی آید/ که فریاد العطش/ هیجار امداد/ و ناله‌ی نان/ برخیزد از این دیار؟/...» رویدادها در اینجا از نگاهی تراژیک به دیده مي‌آيد: در دورانی که پرنده‌ها هجرت می‌‌کنند، جنگل‌ها غارت می‌‌شوند و درون آدم‌ها چونان چنگیزی است که به فتح هزار نیشابور شجاعت می‌‌اندیشد و افراسیابی است که به قتل هزار سياووش نجابت رفته است. راوی قهرمان به جهانی وارد می‌‌شود که هستی به خودی خود، دردناک و تراژیک است. قهرمان و پهلوان حماسه در این جا در میان خطر و آشوب زندگی می‌‌کند و بی هراس به پیش می‌‌رود و خودش را «آغوش امن گريه‌های بی‌نقاب» مردم می‌‌کند: «آتش‌مان زدند/ ققنوس شدیم/ دوباره پرکشیدیم/ بر سرمان بمب ریختند/ خم به ابرو نیاوردیم/ و شجاعت را/ سر بلند کردیم ...» راوی می‌‌خواهد وضعیت در خطر افتاده هستی را به جای اصلی خود برگرداند اما در تراژدی، این قدرت مطلق تقدیر است که چرخ بازیگر را به حرکت درمی‌آورد. آدمی از نقطه‌ای آسیب‌پذیر که بر خود او ناشناخته است، ضربه خورده و صدمه می‌‌بیند:«تصویر آدمی: اندوهی پریشان/با کوله‌بار رنج‌ها بر دوش/ رنج/ رنج/ رنج.../گویی خطایی/ در دل حادثه وجود...»انسان فروغلتیده در گردباد آشوب، سرگردان، ناچار به خود می‌‌پیچد و در خود فرو می‌رود، فقر و هراس و درد و تنازع، آدمی را به مرور از مراتب انسانی فرود می‌‌آورد: «با این همه واژه/ که زخم قیچی/ بر بال‌هایشان دارند/ گمان نمی‌کنم/ خواب پروانگی هيچ شاعری/ در پیله آرزو/ تعبیر شود .../ انگار همین دیروز بود که/ گندم گندم/ به خون شجاعان/ آسياب شد و/ قافله قافله/ معصوميت به تاراج رفت/ ما انتهای این داستان تلخ را می‌‌دانیم...» در این اجتماع بحرانی، نمی‌توان ایمن زيست. هراس این اوضاع بغرنج به همه جا و اغلب به حوزه‌ درونی‌ آدمی رخنه می‌‌کند. چنگ شاعر عمدتا محزون می‌‌نوازد اما آهنگ آن معمولا پویا و منبسط است:«ما از چیزی نمی ترسیم/ اگرچه امروز/ چون نسیم آرامیم/ اما نسبتی نه چندان دور با توفان داریم...» سخن الياس یک‌دست، سرراست و هم‌خوان است. شاعر ادا درنمی‌آورد، ساده و صاف و شفاف حرف می‌‌زند، تشبيه‌ها و استعاره‌ها و نمادهای تازه و تاثیرگذار دارد. زبان الياس مصداق‌های واقعی و نمادین و مجازی را همزمان داراست و تجربه‌های زیستمانی‌اش رنگ و بویی بومی پیدا کرده است.