غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به دفتر شعر سپید شهلا اسماعیلی

سال‌هاست که مردان، عرق شرم به خانه می‌آورند

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

دفتر شعر سپید شهلا اسماعیلی ۸۴شعر سپید عاشقانه را در بر می‌گیرد. این دفتر شعر وضع زنی را تشریح می‌کند که از گذشت زمان، گونه‌ پرچین دارد و خاطرش از گردش روزگار خسته و دل آزرده شده است. راوی به یاد عشق از دست رفته اشک میریزد. شاعر، جوان است و احساسات و عواطف جوشانی در خاطر دارد: «هربار که به آیینه نگاه میکنم/پهنای صورت زنی، خاطرات تو را خیس می‌ کند/ و آن قدر، غرورش را شانه می‌‌زند، تا ظاهر پریشان خود را آرام تر جلوه دهد/ مثلأ همین دیروز، بغض که کردم، ترک بزرگی روی آئينه افتاد.» زبان و بیان شاعر، نرم و ولرم و محزون است. این زبان و بیان مرا به یاد اشعار فروغ و غاده‌السمان سوری می‌اندازد. راوی میان عشق و غرور مانده است، نمیخواهد خاکسار معشوق باشد. راوی در حالی که از درون پاشیده است، می‌‌خواهد ظاهر خود را آراسته نشان بدهد. ویژگی این قطعات در این است که شاعر متمایل به تغزل و نغمه و غنا دارد. شعرهای سپيد شهلااسماعیلی گاهی نگاهی کهن و بینابینی و گاهی ديدگاه نوینی دارد، مثلأ شاعر وقتی به آئينه مینگرد پهنای صورتش پر از اشک می‌شود. این نگاه کلاسیک است ولی در پایان همین شعر، شاعر، بغض خود را به آئينه می‌دهد و شعر را مدرن می‌کند:«بغض که کردم، ترک بزرگی روی آئينه افتاد.» در این جا شعر، تأویل جدیدی می‌گیرد که آیا راوی با آئينه یکی شده است، یا تاثیر بغض شدید شاعر موجب آن ترک عظیم و بزرگ در آئينه شده است؟ یکی دیگر از ویژگی‌های شعر شهلا اسماعیلی این است که شاعر با زبانی حس‌آمیزانه و پارادوکسی، سراغ واقعه می‌رود، مثل:«خاطراتی که خیس میشود/دست کلمه، روح‌ام را نوازش می‌‌کند/ بی آن که به دنیا بیایی می‌میری و تو را میان هزار آرزو دفن میکنم/ پاهایم را به تو دادم و هرگز به تو نرسیدم«جیب‌هایم پر از نداشتن است/ میز را بچین، من فقط کمی‌ مرگ میخواهم/ مهربانی‌ات لالایی شیرین خواب‌هایم بود/ انگشتانم شکوفه می‌ دهد و تمام واژه‌هایت را به ثمر می‌ رساند ...» زبان استعارات حسآمیزانه و پارادوکسیکال، شعر را مدرن می‌‌کند به شرط آنکه این زبان حس تپنده شدید و کلماتی سايهدار داشته باشد. مثلأ شعر باید حرف می‌زدی/ آن قدر می‌گفتی، که گوش‌هایم پر شود از عشق/ و از قلبام لبريز شوی/ زن‌ها با چشم‌هایشان عاشق نمی‌‌شوند.» در عین آن که ساده به نظر می‌‌آید طعنه بسیار دارد. می‌گویند چشم صادقترین عضو بدن است، شاعر این را نمی‌پذیرد، او چشم را ظاهر می‌‌داند. راوی عشق را در لحن معشوق جست‌و‌جو می‌‌کند، میگوید باید حرف بزنی که بفهمم آیا طنين عشق از کلام‌ات لبريز می‌‌شود یا نه؟ در شعرهای شهلا اسماعیلی،  رمانتیسیسم ظريف و خیال‌پردازانه زیبایی دیده می‌‌شود. در این قطعات‌، هنوز شاعر با اندوه و تلخی و مشکلات سياسی اجتماعی روزگار آشنا نشده است. شاملو گاهی در فردیترین و عاشقانهترین اشعارش با لبان برآماسیده فریاد میکشد. اسماعیلی را نمیتوان مجبور کرد که مثل شاملو، شعر متعهدانه بگوید اما اگر شاعری «من» شخصی خود را با «من» انسانی، فلسفی و اجتماعی‌اش آغشته نکند، امید‌ها  و آرزوها و ناامیدی و نامرادی او بسی جزیی و فردی و کلی می‌ماند. شاعر از حوادث اجتماعی غافل نمی‌‌ماند، شاعر در شعر ۵۴ می‌‌گويد:«سال‌هاست که مردان، عرق شرم را به خانه می‌‌آورند/ زن‌ها گونه‌هایشان را با سیلی سرخ میکنند/کودکان در خیابان‌ها  به دنبال نان میدوند/ و فقر از در و دیوار بالا میرود/ تیترهای حوادث ناگواری که در هيچ روزنامهای چاپ نمی‌‌شود.» از نظر تجسم عشق و همآغوشی و جوانب تغزلی و توصيف، شعر اسماعیلی بسنده و سرشار است، آهنگ عشق در شعر شاعر حالات واقعی دارد. شهلا اسماعیلی شاعر خوبی است، او میتواند این سیکل را بشکند و بیشتر به عمق بزند و شعرهای  پوئتیکی(تجسم هنری) بهتری بر بساط نشر بنشاند.