غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


«سيدجمال اصفهاني» چگونه کشته شد؟

مشروطه‌طلبِ مغضوبِ استبداد

سيدجمال واعظ همداني مشهور به «سيدجمال اصفهاني» فرزند سيدعيسي صدرعاملي از نويسندگان و خطيبان معروف آغاز دوره بيداري ايرانيان و استقرار حكومت مشروطه در ايران است. در سال ۱۲۷۹ قمري در همدان متولد شد. پنج ساله بود كه يتيم شد و همراه مادر خود به تهران آمد و در مكتب‌خانه‌هاي اين شهر به تحصيل اشتغال ورزيد. سپس مدتي نزد دايي خود به كار بافندگي پرداخت. ولي در اثر عشق و علاقه به تحصيل دانش دنباله كار تحصيل را گرفت و صرف و نحو و مقدمات عربي را آموخت. در بيست سالگي به منظور تكميل تحصيلات خود به اصفهان رفت و سال‌ها به تحصيل معارف اسلامي پرداخت و در اين راه نزديك به اجتهاد رسيد. تمايل به وعظ و خطابه او را در سلك اهل منبر درآورد. در همين زمان بود كه با ميرزانصرالله بهشتي «ملك‌المتكلمين» و مجدالاسلام كرماني و گروهي از طلاب روشنفكر مانوس شد و به دستگاه آقانجفي راه جست و در مسجد نور «مسجد حاج‌آقا نورالله» براي نخستين بار صاحب منبر شد. از همان آغاز كار ذوق و قريحه سيدجمال حرف‌هاي تازه‌اي بر زبان او مي‌آورد، از سياست حرف مي‌زد، از زورمندان انتقاد مي‌كرد، از زندگي مردم عادي حرف مي‌زد. در عين حال بيانش ساده و در حدود فهم عامه بود و همين خصوصيات منبر او را رونقي داد. سخنراني‌هاي هيجان‌انگيز ملي سيدجمال واعظ اصفهاني در حمايت از جنبش مشروطه در روزنامه‌ها به ويژه روزنامه «الجمال» كه در محرم سال ۱۳۲۵هجري قمري در تهران تاسيس شده بود چاپ مي شد. در تاريخ ۲۳جمادي الاول سال ۱۳۲۶ قمري كه مجلس شوراي ملي به توپ بسته شد، سيدجمال‌الدين واعظ اصفهاني جزء چهارنفر مشروطه‌طلباني بود كه محمدعلي‌شاه قاجار در اولتيماتومی ‌تبعيدشان را از مجلس شوراي ملي ايران خواسته بود و چهار نفر عبارت بودند از ميرزا نصرالله بهشتي (ملك‌المتكلمين)، سيدجمال واعظ اصفهاني، ميرزا جهانگيرخان شيرازي و سيدمحمدرضا مساوات. هنگامي كه ماموران دولت در جست‌وجوي سيدجمال واعظ اصفهاني بودند او لباس خود را تغيير داده شبانه به وسيله «دليجان» به سوي همدان رفت. برحسب اتفاق يكي از نوكرهاي محسن‌خان مظفرالملك حاكم همدان همسفر سيدجمال شد و او را شناخت. گرچه سيد هويت خويش را مكتوم داشت و خود را عوضي، معرفي كرد ولي او در شناسايي سيدجمال ترديدي به خود راه نداد و در اثر اين برخورد مظفرالملك از ورود سيدجمال به همدان باخبر شده و او را نزد خود دعوت كرد. سيد هم كه با حاكم روابط دوستانه داشت و يك بار وي را در اصفهان از غضب ظل‌السلطان رهانيده بود، به اميد اينكه بتواند با كمك او از مرز ايران خارج شود، با همان لباس مبدل نزد مظفرالملك رفت. وي محترمانه از سيدجمال پذيرايي مي‌كرد، اما در عين حال ورود او را به امير افخم قراگوزلو حاكم بروجرد و لرستان اطلاع داده و اميرافخم هم جريان را به تهران تلگراف كرد. از تهران به مظفرالملك دستور دادند سيد را به بروجرد بفرستد، مظفرالملك سيدجمال را به حسام‌الملك پسر اميرافخم تحويل داد. سيد چند هفته در يكي از اتاق‌هاي باغ شورين زير نظر نوكرهاي حسام‌الملك پسر اميرافخم زنداني بود سپس او را بر قاطر سوار كرده و تحت‌الحفظ به بروجرد اعزام داشتند. سيدجمال واعظ اصفهاني چند ماه در بروجرد زنداني بود. شخصي به نام رمضانعلي در زندان شيفته بيانات او شد و خيلي با وي مهرباني كرد.
اميرافخم دستور داد او را در ۴۷سالگي خفه كردند. (۲۹آبان سال ۱۲۸۷) براي خفه كردن سيدجمال، اميرافخم يكي از نوكرهاي خود را كه سيد بود مامور كرده بود: «كشتن سيد به دست عام گناه دارد ولي اگر قاتل و مقتول هر دو سيد باشند روز قيامت نزد جدشان از عهده يكديگر برمي‌آيند.» سيدجمال در آخرين نامه اي كه از زندان بروجرد براي فرزند ارشدش (سيدمحمدعلي جمال‌زاده نويسنده مشهور معاصر كه در آن موقع براي تحصيل به بيروت رفته بود) نوشت خود را «شهيد راه وطن» ناميد و انگشتر و مهر خود را به وسيله رمضانعلي براي او فرستاد و سفارش كرد در حق رمضانعلي احسان كند. مقبره سيدجمال واعظ اصفهاني در كنار شهر بروجرد واقع است و در سال ۱۳۰۴خورشيدي به همت «همايون سياح» كه در آن وقت پيشكار دارايي بروجرد بود به صورت آبرومندي ساختمان شده است.