نقد و بررسی چند دفتر شعر از وحيد مدحتی
از انقلاب میدانها، تا آزادی خیابانها
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)در اشعار وحيد مدحتی در مجموعههای «به ناموس عینک ریبون»، «زیر پتوی مصدق، شانههای توست که میلرزدم و «باد به استقبالم برای صرف وقت میآید» با معیارهای نو و تازهای رو به رو هستیم که همه از معیارهای شعر سنتی و نيمايی تفاوت دارد. مدحتی بر اساس نظریه نيچه در این سرودههابر این نظریه پای میفشارد آنچه آدمی میشناسد، مفاهیمی است که خود برساخته است. از نگاه نيچه، شناسایی هماره متضمن قسمی انتقال آفرینشگرایانه معنایی است که ما با استعارهها پیوند میدهیم. به راستی «شناختن» چیزی جز به کار گرفتن استعارههای زیبا و دلپذیر نیست. همه شناختها متضمن استعاره است و استعاره یعنی بردن و رساندن، جانشین کردن یا منتقل کردن. به جز استعاره، مفهوم دیگری که لیوتار و ژیل دولوز عرضه میکنند، مجازی (تشبیهی، تمثيلی) است که به معنی نوعی «دگربودگی» است. «لیوتار» در برابر قاعده گفتمان در فضای تصویری و متنی بر عامل مجازی یا قاعده مجازی تاکید میکند. نيچه بر همین مبنا حقیقت را سپاهی جنبنده از استعارهها، مجاز جز و کل و انسانپنداری و مجموعهای از روابط انسانی که به طور شاعرانه و بلاغی چکالیده شده، انتقال یافته و آرایش شده و پس از کاربرد طولانی نزد مردم، پایا، قانونی و الزامآور مینماید. حقیقتها اوهامی هستند که ما فراموششان کرده بودیم و استعارههایی هستند که نخنما و تهی شدهاند و از سکه افتادهاند. نتیجه عملی نظریههای پسامدرنیستی عبارت است از ارائه «روایت خرد» به جای «روایت کلان». آثاری بعد از جنگ جهانی دوم در جهان و از دهه هفتاد در ایران چاپ و منتشر شد که به دلیل بغرنج بودن و نودرآمدگی باید به واسطه سنجشهای خود جنبش پسامدرن به داوری درآیند. روایتهای این مجموعه اشعار مدام گسسته و مدام دگرگون میشوند، به این برش نگاه کنید: «الف لام سيب/زبان باز کردی به چیزی که ممنوع مطلق است/ترا از زیر سيب گاز خوردهای رد کردند/هیچ زن فرشتهای پشت تبعیدیان آب نریخت/زمین با زبان بیزمینیاش چه خوابی برای ما نوشته است/...چقدر جنازه سيبهای قشنگ روی دستام گذاشتند/با چاقویی که کش رفتهام از صندوقچه اسرار/ سین هفتم اسم تو بود که حول حالنا شدم...» مدحتی در ادامه استعارهها و مجازها و تمثیلاتی که میآورد در روایتها دست میبرد و در مثلهای سایر تصرف و اسطورهها را متبدل و جابهجا میکند:«بوی زنی که زیبایی بیسنگرش در خط مقدم مردها مرد/زیر تنت گورم را گم میکنم/گوشهای از روزهایت مرا بتکان.../چارلی چاپلین، وقتی که دیکتاتور بزرگ شد، شروع کرد به حرف زدن/در بنبست نشابور بست نشست/مرگ حریف دهانت نمیشود/چایت را به نام گلی سرخ مانده بخور.../لبخند دو پهلو مونالیزا و پیکاسویی که دستهای تو را با رنگهايش استتار میکند/ نیمکره دستت را به من سپردهای تا مفهوم آزادی را بفهمم...» مدحتی شامه تیزی در دریافت معانی پنهانی دارد و روایتهايش گاهی پیوسته و گاهی التقاطی و زمانی گسسته میشوند. از ویژگیهای لفظی دفتر «به ناموس عینک ریبون قسم» و دو دفتر دیگر، استفاده از حجم هندسی واژگان و همهگونه کلمه و تعبیر ادبی و عامیانه بههم ریخته و به هم آمیخته است:«اشکهای شکمپرکن، پول بیپولی، تیک، تیکستان، ریگ کفش، جاده ممنوعالسرعت، صلیب مدرن، ذهن مستهجن، سوتی، دیپلماتیک، بادکنک ترکیده، مالیات، سوت و کور، دراماتیک...» مدحتی چند قسم روایت را با هم ترکیب و سپس تجزیه میکند و بعضی از عبارات در روایت معلق میمانند و به صورت پارادوی «نقیضهگویی» و تقلید تمسخرآمیز و استهزایی از دیگر شعرها و اسالیب درمیآید: «اینجا پر از هوای تازه ست/شعرهای ناتمام را به پاس شب مهتاب به آيدا بسپار/هشت کتاب را برایت خاکی کردم/آب را شعر نکنیم/که شاعری در فرادست کنار خاک نشسته است/شعر زمانه شما کهنه بود و به سپيد امروز ما نمیرسید/شعر فروغ خاموش شد/آسان تر سلام مرا به خداحافظی نشاند/پس چرا به گریه درآمدی، خداحافظ خدای حافظ.»در این سرودهها و منظومهها، معنی واحد، مکررا و مداوما از چنگ خواننده میگریزد، چرا که روایت به سوی آشفتگی، تجزیه، نایقینی، تقلید و دورگهسازی (مجموع کردن لحن تمسخرآمیز با لحن تراژیک و دردمندانه) پیش میرود:«هفت شمع بیدارند/از دهان مردگان بوسه جمع میکنم/اشکهای سیاه به گورت میریزم/از خاکت درخت سیب میروید/صدایت از تنم عبور میکند/ مرا مثل زنی بیتمام دوست بدار/...همیشه میدانها انقلاب میکنند/ خیابانها آزاد میشوند و زبانشان درازتر/پشت بامها بلند میشوند و کوچهها تنگتر/طوری که جا برای عروس آوردن نیست...» دفتر «زیر پتوی مصدق»، لحن و بیان تراژیکتری دارد و بیان آن به نسبت دو دفتر دیگر سر راست تر و پیوسته تر است و از لحاظ محتوا، روایات، تاریخی، اجتماعی، سیاسی اند. شعر بلند ۱۲۲صفحهای این منظومه سرشار از نامهاي خاص و متعارف و پر از مکانها و حوادثی است که در ایران و جهان رخ داده است:«شاملو، نرودا، تالار رودکی، صادق هدایت، یانیس ریتسوس، الیوت، ریلکه، لورکا، فروغ، غادهالسمان، نيما، شیمبورسکا، مایاکوفسکی، رمبو، ناظم حکمت...»