دموکراسی و نظرات فلاسفه کلاسیک یونان
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)افلاطون برای اینکه حاکمان به انحطاط و گرایش به منافع فردی و علاقهمندی به امیال دنیوی دچار نشوند راهکارهایی ارائه داد، اما آن راهکارها با خلق و خوی و منش انسانها هماهنگ نبود و دستیابی به جامعه مدینه فاضلهگونهاش امکانپذیر نبود و عملی هم نشد، عاقبت هم فلسفه در یونان به رکود گرایید و هم دمکراسی ناقص دوام نیافت و عمر دولتشهرهای یونان هم که در برابر دشمن مشترک یعنی امپراطوری ایرانیان متحد بودند در مقابل اسکندر مقدونی دوام نیاوردند و با اسکندر علیه دشمن مشترکشان یعنی ایران متحد شدند.
علیرغم اشکالاتی که بر فیلسوفان شهیر یونان باستان گرفته میشود نام فیلسوفان پر افتخار یونان نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو و... بر تارک فلسفه حک شده و دمکراسی نیمبند یونان باستان سنگ پایه اولیه دمکراسی کنونی را بنا نهاد. باید قبول کرد که بعضی تجربهها گرچه همانند نوزاد نارسیاند که زنده نمیمانند اما سرآغازی برای نظریهها و اندیشههای جدید بعدیاند. دمکراسی نیمبند یونان سنگ بنای دمکراسی امروزین بود؛ همچنانکه اهمیت لوح منشور کورش هحامنشی در زمینه حقوق بشر فراموش ناشدنی است. انسانهای اندیشمند نسبت به تاریخ گذشته خود و دستاوردهای خام و ابتدایی آن بیتفاوت نیستند.
همان ایدههای خام اولیه را بعدها در دوران دیگر به شکل تکامل یافتهتری مورد توجه قرار میدهند. دمکراسی خام و ناقص یونان باستان مورد توجه جامعه بشری قرار گرفت و در عصر جدید تکامل یافت. در سیر و سیاق علم، بررسی و تحقیق و نقد برای تکوین و ارتقا لازم است اما با عینک حال نمیتوان بر نظرات گذشتهِ دور خرده گرفت. بگذار مثالی بزنیم؛ امروز هر دانشآموز ابتدایی از گردش خون مطلع است و امروزه گردش خون نه تنها امری ابتدایی است بلکه صدها آزمایش روی ترکیبهای آن و تاثیر آنها بر اجزای بدن انجام میگیرد اما آنچه در تاریخ ماندگار است نام کاشف اولیه گردش خون است.
جامعه یونان جامعهای بود که فیلسوفان و اندیشمندان آن باورهای موجود را به مهمیز و چالش کشید. بین گذر از آداب و فرهنگی به آداب فرهنگی دیگر خلآیی ایجاد شد و سوفسطاییان محصول همین خلأ فرهنگی بودند.
برای موفقیت در رشد یک جامعه هماهنگی نسبی در آگاهی و دانش آحاد جامعه یعنی همه سطوح جامعه لازم است. چنین هماهنگی نسبی در جامعه یونان باستان وجود نداشت. دمکراسی دستاورد سرمایهداری است، اما آیا در دوران پیش از آن امکان شکلگیریاش بود؟
نمونه یونان این امکان را تایید کرد. برای بقای آن دمکراسی، درک متقابل اقشار جامعه یونان و شرایط پیرامونی یونان لازم بود. اما نه مردم عادی تفاهم لازم را نسبت به فلسفه و فیلسوفان داشتند و نه فیلسوفانی نظیر افلاطون و ارسطو نظر مثبتی نسبت به دمکراسی داشتند و نه سیستم دولتشهری یونان باستان در مقابل هجوم همسایگان تاب آورد.