غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به سه دفتر شعر از علی عسکر غنچه

وقتی که صلح التماس می‌کند

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

علی عسکر غنچه «درخت واژگون» را در ۱۳۸۷ چاپ ‌می‌‌کند، دفتر شعر «گرمسیری یخبندان» را در سال ۱۴۰۰و «انديشه‌ای در رقص باران» را در ۱۴۰۱ بر بساط نشر می‌نشاند. شاعر پیرسال و نواندیش ما، فلسفی‌ و اجتماعی می‌اندیشد ولی احساس، عاطفه و انديشه او زیر شعاع تصاویر و ترکيب‌ها و تتابع اضافات، گاهی گم و کنگ و مبهم، مخفی ‌می‌‌ماند. به عنوان مثال، غربی‌ها به ایماژ متمایل می‌شوند چون اغلب از مسائل سیاسی و اجتماعی تن می‌زنند و شاعران ما به تصویرگرایی گرايش پیدا می‌کنند و «کنار نقطه چین ...» می‌گذرند زیرا مجاز به بیان سر راست و مستقیم نیستند: «قایم به خود و، نشانی بر خود است/ وقتی که صلح التماس ‌می‌‌کند/ کنار نقطه چین...باید گذشت.» غنچه گاهی با لحنی خشمناک به امور فلسفی‌ و اجتماعی ‌می‌‌نگرد و می‌پردازد: «جهان در محاصره مرگ است، زیرا: همه‌ اکثریت‌ها در جهان گسترده، اقليتند/این شعله که در دل‌های ما است/قطره‌ای ز اقیانوس خشم.» ترکيب‌هایی هم که شاعر خلق ‌می‌‌کند، تصویرگر روحيه خشمگین و تخريب‌گرای و اجتماعی و پارادوکسیکال شاعر است: «طلوع انهدام، درخت واژگون، فرجام بدشگون، قله فر و جلال، غرور عصمت فخر سترگ، محصور زندان دژآهنگ، ورطه هول و هراس، تطمیع روح بی‌سیراب حرص، فشار سرو آزادی، دچار مخمصه اغوال بی‌بنیان، فراخنای لجه، چرخ وهم گرد کهنسال، نبض زمان، چهار میخ بادبان فکر...» این ترکيب‌های تصویری تشبیهی و استعاری شعر را دچار تعقید لفظی و گاهی معنوی ‌می‌‌کنند و راه را بر نگاه خوانندگان نوجو ‌می‌‌بندد. ترکيب‌های تصویری، حرکت شعر را کند می‌کنند، ولی مطلب را درهم ‌می‌‌فشرد و موجز ‌می‌‌کند. شاعر نباید گنجینه گسترده واژگانی کهن و نوگرايانه خود را به تمام در شعر وارد کند و خواننده را به سمت لغت‌نامه معین و دهخدا هدایت کند. ترکیباتی از این نوع، فضای شعر را انتزاعی ‌می‌‌کند، نيچه در جایی ‌می‌‌گويد: «شور عشق به معنای passion از ویژگی‌های ما اروپایی‌هاست.» این سخن را می‌توان در تأیید عشق عرفانی خاورزمین- که گویا ارتباطی با مطالبات تن ندارد- ارزیابی کرد. نیچه ریشه حیاتی عشق را زمينه‌ای ماورایی می‌یابد و آن را از زمينه انسانی جدا می‌کند. بخشی از این سروده‌ها  زمينه فلسفی‌ و دانشی می‌یابند و شور عاطفی غلیظی ندارند و به همین دلیل از ترکيب‌های تصویری دوری ‌می‌‌گزینند، مثل: «از آنچه ‌می‌‌دانیم خوشحال نيستيم/زیرا رنجی که ‌می‌‌بریم، از ندانستن است.» بخشی از اشعار غنچه را کلمات کهن و اسطوره‌ای و واژگان ثقیل اشغال کرده اند، مثل: «رذالت، مخافت، غیض(غیظ)، بادافره، عنقای فریب ادوار، تنوره شعله‌ها، بصارت، اقراب، صحاری عقیم، اخفش، گزمه‌های اژدیدهاک، یوغ هذیان ...» در اغلب اشعار غنچه درد و شور و داغی معطر و سوزش شعله‌های آتش و التهاب‌ عرفانی، عاشقانه و فلسفی و اجتماعی نهفته است اما این کلمات و ترکیبات به تقریب دیرسال و مغلق، لعاب و پرده بر این شور و داغ اصيل کشیده‌اند. از نگاه این نگارنده، شاعر باید گاهی یک سر ترکيب را فرو بگذارد و راحت حرف خود را بر کرسی بنشاند، آن گونه که خودش می‌گوید: «شعری بگو که فقط قافيه‌اش، پرواز کند/بر شاخسار عشق» در فکر آن بودم که شاعر در دفتر «انديشه‌ای در رقص باران» احساس و انديشه‌اش را به پرواز درآورد و خود را از بند این ترکيب‌های تصویری نجات داده است، آن‌گونه که می‌گوید:« هنگام که نگاهی شکفته شود، جهانی پدیدارمی‌شود/کودکان چشم جهان را از خرمن گاه شب، ستاره‌ می‌چینند...» غنچه، در این دفتر شور ناکامیاب خود را به درون کشیده و آتش سوزان درونش را به خود کشیده و آفتابی کرده و «مرگ سوزانی، صدا خفته‌ای را» را در او طلب کرده است و می‌کند ولی دفتر، عشق و شور، جلوه‌های دگر ‌می‌‌جوید، چنان که غنچه زیبا ‌می‌‌گويد: «زمان، سرخوش از شکست تردید، زخم‌هایمان را به هم آورد/خشمت دیری نمی‌‌پاید، در بامداد خويشتن/هنگام که پایت از واژه فرا رفت، در مغاک فرو نخواهد افتاد...» در خیل عظیمی‌‌از این دفتر شعرهای طرفه و جاذب ‌می‌‌بینیم، شعرهایی سورئال که به قله‌ها  و سرزمین راز و نماز اساطیر، پنجره ای گشوده است: «می‌تراود از تنت/ مادام که فراز دژ، شکوفه‌های عنبر قد می‌کشید/حریم آوازه خوان، به سرزمین‌های دیگر/ به یادآور آن دالان خواب/چکاچک مرغ سحر نقش بسته است...»