درباره نسبت کتابخوانی و این روزهای ملتهب
احمدرضا حجارزاده (روزنامهنگار)اینروزها روزهای خوبی نیست. همه ما میدانیم چرا و نیاز به بازگویی و تشریح دلایل آن نیست. روزهایی که همه مردمِ گوشهگوشهی ایران کلافهاند و عصبی، خستهاند و نگران، غمگیناند و مضطرب و منتظر. ایرانیجماعت اینروزها بیش از هر چیزی با تهدید روبهروست. تهدید کلامی، امنیتی، روانی و اقتصادی. به خصوص این آخری شاید خیلی بیشتر مردم را تحت فشار قرار داده و به چالش کشیده است. کیست نداند به خاطر شرایط پیشآمده از بیستوچند روزِ پیش به اینسو ـ فعلاً در جستوجوی مقصر نیستیم ـ و قطعشدنِ اجباری (بخوانید فیلترشدن) اینترنت، بسیاری از مشاغل در فضای مجازی با بحران و تعطیلی روبهرو شدند؟ آمارهای غیررسمی خبر از توقفِ چند میلیون شغل اینترنتی میدهند. این یعنی گروه بیشماری از ساکنان ایرانزمین،که در مواجهه با شرایط اقتصادی ناگوار دهههای اخیر به خرید و فروش و انواع کسبوکارهای اینترنتی روی آورده بودند، با اِعمال فیلترینگ، عملاً بیکار و خانهنشین شدند و کاسه چهکنم به دست گرفتند! و کسی هم متاسفانه پاسخگوی ضرر و زیان این قشر بیکارشده نیست، ولی ما سالهاست آموختهایم چگونه هر تهدیدی را به فرصت تبدیل بکنیم. اینروزهای پرتهدید، موجب بروز یکی از بهترین فرصتها برای جبران فعالیتی فرهنگی شده که از چهار دهه گذشته تا امروز، جای خالی آن در جامعه و زندگی ایرانی حس میشد و آن چیزی نیست جز امر مهم کتابخوانی! تا همین سه هفته پیش، در خانه، کوچه، خیابان و تاکسی، مترو، اتوبوس و هر کجای دیگری، اغلب (یا بهتر بگوییم تمام) مردم را گوشی بهدست و مشغول گشتوگذار در فضای مجازی یا انجام بازیهای کامپیوتری با موبایل میدیدیم. کتاب در دست مردم کیمیا شده بود و ناشران و کتابفروشها مگس میپراندند. اگر کسی هم هنوز اندک علاقهای به مطالعه داشت،کتابهای الکترونیکی (e-book) یا کتابهای شنیداری را به کتابهای چاپی ترجیح میداد. مردم میخواستند همهچیز را فوری و با توضیحِ مختصر بدانند. خواندنِ کتابهای قطور و حتا کمحجم از حوصله عموم مردم خارج شده بود! اما تنها چند روز پس از شروع اعتراضات اجتماعی، تکانهای کوچکی در بازار کتاب حس شد و به تدریج گسترش یافت. مردم،که حالا دیگر به سادگیِ سابق امکانِ استفاده از اینترنت را ندارند، زمان آزادشده خود را با مطالعه پُر میکنند.کتابهای نخوانده و تلنبارشده از قفسههای کتابخانه بیرون کشیده شدهاند و آنها که کتابی برای خواندن در اختیار نداشتند، خود را به کتابفروشیها رساندند و خوشبختانه موج تازهای از خریدن و خواندن به راه افتاده است. در این فرصت مغتنم و مفید، مردم دوباره لذت کتابخوانی را چشیدند. جالب آنکه عطشِ کتابخوانی بر شوق و وسوسه تماشای فیلم و سریال چیره شد. دیگر کمتر کسی پای سریالهای زرد و بیمحتوای شبکههای ماهوارهای (بیشتر تُرکی) یا مجموعههای شبکه خانگی ایرانی و تلهفیلمها و سریالهای صداوسیمای خودمان مینشیند. تکلیف سینماها و اکران بیرونق فیلمها معلوم است. سالنهای تئاتر هم،که بیشترشان در خیابانهای مرکزی پایتخت و محل تجمع معترضان قرار دارند، تعطیل شدهاند. در چنین موقعیتی، از کودک و نوجوان گرفته تا جوان و میانسال و سالخورده و زن و مرد، اگر به بهانهی اعتراض در خیابان نباشند،گوشه دنج اتاقی در خانه مشغول کتاب خواندناند! تصویر افراد کتاب بهدست در سطح شهر مدام تکثیر میشود. بیشترین گوشیهای موبایل دیگر به رسالت اصلیشان ـ تماس تلفنی ـ عمل میکنند. حتا فیلترشکنها نتوانستند در مبارزه با اشتیاق کتابخوانی پیروز بشوند و غالب مردم ترجیح دادند به جای سروکلهزدنِ بینتیجه با فیلترشکنهای متعدد و متنوع، کتاب جذابی را با موضوع مورد علاقهشان در دست بگیرند و علاوه بر سرگرمی، اطلاعات تاریخی و سیاسی خود را بهروز بکنند. در چنین فضایی معلوم شد هر اجباری بد نیست، از جمله توفیق اجباریِ مطالعه که اینروزها نصیب قشر باسواد کشور شده. حالا آنهایی که روزگاری باید به زورِ خواهش و التماس، تطمیع و تهدید مجبورشان میکردی کتابی بخوانند، کاملاً خودجوش به آغوش کتابها پناه برده و خودشان یکپا کتابخوان و مبلّغ کتاب شدهاند! کاش مردم و مسوولانِ امر، این رویشِ جوانه آشتی با کتاب را در کشوری که پایینترین سرانه مطالعه را میان دیگر کشورهای جهان دارد، به فال نیک بگیرند و نگذارند نهال سبز مطالعه دوباره بخشکد. کاش حالا که مردم در مطالبهگری اجتماعیِ اینروزها، شعار «زن، زندگی، آزادی» سر دادهاند، متولیان فرهنگ قدرِ موقعیت طلاییِ موجود را بدانند و شعاری هم برای تشویق و ترغیب ایرانیان به کاربرد ضروری فرهنگوهنر و تاثیرش بر زندگی اجتماعی مردم طراحی و منتشر بکنند. شعاری مثل «هنر،کتاب، آگاهی» زیبا نیست؟!