سخن، سخت شکافت
فیض شریفی (نویسنده)پس از هر بازی، هر واقعه، هر شکست، شکست خوردگان به تقصیر دور هم جمع میشوند تا رهآوردی بیاورند و بعد نخود نخود به خانه خود بروند. «نشستند و گفتند و برخاستند.» در تلویزیون ديدم استادانی مبرز! آدمهایی که زین سوی مرز، هماره آنها سروکله هايشان در رسانهها پدیدار میشود و اظهار لحیه میکنند و بخیه میزنند. در آن سوی مرز هم همین طور است، آدمهایی با شکل و شمايل مشابه که در ماهوارهها پرسه میزنند و بيش از چهل و اندی سال است که نسخه میدهند و درمان نمیکنند و حرفهای تکراری تحویل خلقالله میدهند. اینجا استادان مبرز، شکستخوردگان بیتقصیر، فقط حرف میزنند، ولی کسی اجرا نمیکند. چند دهه است که فقط حرف میزنند که زده باشند؛ این حرفها را نه خودشان اجرا میکنند و نه دیگران وقعی برای آنها قائلاند و نه اینها سر پیازند و نه آنها ته پیاز. طرف میگويد به هيچ وجه نمیپذیریم حجاب تغییر شود، ولی میپذیریم که با بانوان گفتوگو کنیم. میخواهند گفتوگو کنند برای گفتوگو، حرف بزنند برای حرف. پدرتان بیامرزاد که تا اینجا هم پیش میآیید که حرف بزنید و در پایان اگر قانع نشدید خدمت مخاطب را برسید و اگر پیروز شدید، باد به غبغب بیندازید که هین منم طاووس علیین شده. باری سخن، سخن شکافت، حرف حرف آورد، بازی تمام شد و پرتیبازی به پایان خود رسید، برویم برای یک بازی دیگر. آنچه البته به جایی نرسد فریاد است، حرف است.