غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


روش برخورد با دانش‌آموز معترض

صلاح‌الدین هرسنی - بعد از بروز ناآرامی‌های اخیر، ما شاهد همراه شدن بخشی از جامعه دانش‌آموزی به این تحرکات در برخی از شهرهای کشور بوده‌ایم. این ورود و و ابراز رفتارهای اعتراضی به این معنی است که آنها نیازها، خواسته‌ها و تقاضا‌هایی دارند که به نظر می‌رسد در طی سال‌ها بدون پاسخ مانده است. 
محققا ورود و همراه شدن جامعه دانش‌آموزی به این ناآرامی‌ها معلول دلایل وشرایطی است. در این ارتباط، برخی تحلیل‌گران علت این همراهی را اقتصادی دانسته و برخی دیگر آن را عاملی برای تقویت رفتار‌های اعتراضی معترضان و به روایتی سیاسی دانسته‌اند. برخی دیگر دامنه و افق تحلیل خود را با مسئله روان‌شناسی پیوند زده و در راستای آموزه‌های «زیگموند فروید» روانکاو مشهور اتریشی به این نتیجه رسیده‌اند که همراهی جامعه دانش‌آموزی بیانی از اختلالات روانی و یا نتیجه عقده‌های فروخورده جنسی است که اکنون سر باز کرده و مَحمل و توجیهی سیاسی پیدا کرده است.!! به هر حال، ورود دانش‌آموزان به این اعتراضات هر انگیزه ای داشته باشد، اما به معنای این است که یک جای کار لنگ می‌زند و مشکل دارد. براین اساس می توان گفت که ما به جهت اعمال سلیقه و اصرار به دانش‌آموزان برای پذیرش معیارها و انتظارات نسل‌های قدیم‌تر، و در نتیجه عدم توجه به شناخت دائقه و سلیقه این نسل، کم‌کاری کردیم و سبب نارضایتی دانش‌آموزان شده و به زبانی ساده صدایشان را درآورده‌ایم.
از منظر نشانه‌شناسی، هر یک از دلایل ورود و همراه شدن جامعه دانش‌آموزی به این نا‌آرامی‌ها به نوبه خود محل توجه و مطمح نظر است و مهم این است که آنها یا به علت دشواری‌های اقتصادی و یا به بهانه سیاسی آن هم متاثر از شعار «زن، زندگی، آزادی» و برفرض به واسطه بروز اختلالات روانی و عقده‌های فروخورده جنسی با این اعتراضات پیوسته و تلاش دارند که به سهم خود و به شیوه زنانگی در تاریخ پر فراز  وفرود کشورمان ایران تاریخ‌سازی کنند. حال مهم‌تر از پرداختن به چرایی و اسباب و علل این همراه شدن، برخورد دستگاه امنیت و وزارت آموزش پرورش با این مساله است.
در این ارتباط،گفته و شنیده شده است که نحوه برخورد با این دانش‌آموزان با همراهی و هدایت برخی مدیران مدرسه و مسئولان ذیربط، غیرسازنده و همراه با بازجویی و خشونت بوده و و آن‌گونه که وزیر آموزش وپرورش در اظهارنظری عجیب گفته آن‌ها را جهت درمان اختلالات درمانی به مراکز روانشناسی فرستاده تا شاید بعد از بهبودی وضعیت بازسازی و سلامت روان به مدرسه بازگردند. نکته غم‌بار و تراژیک ماجرا آنجاست که وزیر آموزش و پرورش که تحصیلاتش در زمینه مدیریت گردشگری و عمده فعالیتش در حوزه پتروشیمی و تجارت بوده است، درباره چگونگی برخورد با دانش‌آموزان بازداشتی معترض، واکنش مناسب و راهکار روشنی برای اقناع کارشناسان و افکار عمومی نشان نداده و به رفتارهای غیرسازنده و احتمالا همراه با خشونت رضایت داده است. نیک پیداست که چنین روشی در قبال برخورد با دانش‌آموزان معترض سخت اشتباه است و می‌تواند با توجه به شرایط سنی آنها به مثابه یک تِرومای (روان‌زخم) بزرگ برای آینده زندگی و حیات علمی دانش‌آموزان عمل کند. روان‌زخمی که آثار جبران‌ناپذیری را برای آینده حیات علمی آنها به همراه خواهد داشت.
در نگاه نخست این‌گونه رفتارهای نابخردانه به پادگانی شدن فضاهای آموزشی و سلب ماهیت علمی و فرهنگی کلاس‌های درس منجر خواهد شد. بهتر آن بود که مسئولان ذیربط به جای رفتارهای غیرسازنده، مخرب و همراه با خشونت و بازجویی و ایجاد فضای وحشت و ارعاب، به زمینه‌ها و اسباب علل ورود دانش‌آموزان علاقه نشان می‌دادند و به رمزگشایی دلایل ورود دانش‌آموزان به این اعتراضات می‌پرداختند. نیک پیداست که این علت‌ها نیز ساخته و پرداخته خود مسئولان و ناتوانی نهاد‌های فرهنگ‌ساز به ویژه کانون‌های پرورشی در نهاد آموزش و پرورش است. در این ارتباط، یکی از دلایل اصلی این وضعیت آن است که نهادهای پرورشی به رغم تعریف بودجه‌های کلان، شرایط را برای آموزش‌ صحیح ابراز مطالبات به‌صورت مسالمت‌آمیز و مدنی فراهم نکرده‌اند. همچنین این وضعیت ناشی از عدم تربیت لازم سیاسی از طریق همان محیط‌های پرورشی است که حداقل می‌توانست به عنوان عامل بازدارنده در برابر این نوع دعوت‌ها نقش‌آفرینی کند. بدیهی است که در شرایط فقدان آموزش جامعه‌پذیری سیاسی، شور و احساس بر منطق غلبه کند و مصائبی را به همراه آورد که کنترل و جبران آن ممکن نباشد. در سطحی دیگر، مسئولان و به ویژه دست‌اندرکاران وزارت آموزش پرورش باید بپذیرند که تغییرات کتاب‌های درسی با خواسته‌های نسل جدید همراه نیست و این مسئولان طبق انتظارات نسل‌های جدید عمل نکرده و برنامه‌های آنها با خواسته‌های این نسل منطبق نبوده است. تحت این شرایط، هرگونه خشونت و بازجویی به جای تسامح و مدارای معطوف با عقلانیت در قبال قشری که دچار شکاف‌های نسلی گردیده و امکان افزایش این شکاف‌ها در آینده نیز منتفی نیست، وجه تراژیک ماجرا را عمیق‌تر می‌کند. ضمن آنکه همان رفتارهای توام با خشونت و بازجویی، پل‌های ارتباطی نسل جدید با نسل قدیم را از بین می‌برد و راه‌های گفتگو را می‌بندد.