راهکارهای ناسازگار با هنجارهای جامعه
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)ما به وفور با نظرها و افکار نامتناسب و ناسازگار با جامعه نوین ایران روبروییم. اظهارنظرهایی نظیر جریمه اسنپ و خودروهایی که بانوان بدحجاب را به ماشین خود راه میدهند، گفتههایی که شعار زن، زندگی آزادی را زن، زندگی، هرزگی مینامند، تصمیمی که دانشآموزان معترض را روانه کانون اصلاح و تربیت میکند، افکاری که هر اعتراض و انتقاد را توطئه و اغتشاش جلوه میدهد؛ اظهارنظرهایی به اصطلاح کارشناسانه نامربوط و پرخاشگرانه رایج در صداوسیما و صدها اظهارنظر ناپسند و غیرمعقول دیگر که در جامعه رواج دارد. جای بسی تاسف است که این نابههنجارگویی در بین دستاندرکاران مدیریت جامعه و تابعین آنها چشمگیر است و ترغیب هم میشود. براستی علت رواج و ترغیب این اظهارنظرهای متضاد با خواست و افکار عمومی در چیست؟ چرا نه تنها منع و پیگردی برای صاحبان این افکار توهینآمیز وجود ندارد؟ بلکه یکه تاز میدانند وصاحب تریبون. چه روندی در جامعه باعث به وجود آمدن و سیر و شکلگیری این افکار و نظرها میگردد و از کجا تزریق میشوند؟ چه سیاست و اعمالی زمینه را برای چنان ناهنجاری نظری و عملی آماده کرده است؟
واقعیت این است که این افکار نفاقانگیز و مخرب، خلقالساعه نبوده و نیست. بر پایه آموزهها و افکار مطلق اندیش و انحصارگرا و سیاست و راهکارهایی شکل گرفته که شاگردان و پیروان خاص خود را تربیت و روانه جامعه کرده و مورد حمایت هم قرار داده و خیلی از ریاکاری ها، فسادها و اختلاسها و رانتخواریها در سایه و لوای همین افکار شکل گرفته است.
ریاکاران دغلبازهم پیراهن دروغین این آموزهها را پوشیده اند و در راستای همین تربیت و افکار ظاهرسازی کردند و شعار سر دادند و به مخالفان اتهام زدند تا با فراغ بال در سایه نبود نظارت مردم و رسانههای آزاد و عدم شفافیت اقتصادی به نان و نوایی برسند و به چپاول ثروت عمومی بپردازند. کار به جایی رسید که سرویسهای جاسوسی دیگر کشورها همین کانال و تیپ و ظاهرسازی را راحتترین راه برای نفوذ مهرههای خود در جاهای حساس یافتند و کاترینها روانه ایران کردند تا به مراکز حساس راه یابند.
اما سئوال بزرگ این است که چرا مسئولان مملکت در طول این چهار دهه درس عبرت نمیگیرند و کماکان در همین راه بحرانزا گام برمیدارند. برای روشن شدن علل این نقیصه اول باید به مسئولان و تصمیمسازان کشور بپردازیم که در آموزهها، آموزشها و کانونهای آموزششان (حوزهها و سایر موسسات) علوم نوین جایگاهی ندارد، آموزههایشان بر پایه قرائتی غیرنواندیشانه، مطلقنگر، تمامیتخواه و انحصارگراست که با شرایط نوین جامعه و جهان سازگاری ندارند. تصمیمسازان و تدوینگران اصلی دارای چنین بینش و افکاری هستند.
همین بینش و افکار ناسازگار با زمانه، معیار اصلی گزینش در سطوح مختلف جامعه است و اساس انتصابها و گزینشها و واگذاری مسئولیتها بر پایه همین معیار و در قالب تبعیض بین خودی و غیرخودی و استصواب بنا نهاده شده است و نهادهایی برای اجرای همین منظور تشکیل شده که تخصص وتوانائی و کاردانی را تحتالشعاع همین معیارهای غلط قرار دادهاند. واضح است که جامعه متحول و پویایی را که جمعیت شهرنشینی و سطح دانش و آگاهی مردمش و تعداد زنان دارای دارای تحصیلات عالیاش به میزان چشمگیری افزایش یافته است، نمی توان با چنین بینش تحول نایافته و دستاندرکاران غیرمتخصص و بدون تجربه علمی و کاردانی به خوبی اداره کرد. بپردازیم به آن بخش دیگر کانونهای آموزشی یعنی دانشگاهها و مدارس و موسسات آموزش عالی. این بخش هم تحت تاثیر افکار و راهکارهای آن بخش پیشین( یعنی تصمیم سازانی که با علوم ومدیریت نوین آشنایی ندارند) حال چندان خوشی ندارد.
این بخش که باید مرکز علوم و فنون نوین و نقش کلیدی در مدیریت و ترقی و پیشرفت جامعه را دارا باشد چه در تصمیمگیریها و چه در انتصابها نقش تابعی دارد و مورد بیمهری است و از دخالتها و انتصابهای ناصحیح رنج میبرد. چون معیار علم و تخصص نیست بهای چندانی به علم و آموختههای علمی داده نمیشود، اینجاست که علم آموزی اهمیت و رسالت خود را از دست میدهد. چون معیار مسئولیتسپاری علم و دانش، تخصص، کاردانی و اندیشمندی نیست، مدارک و مدارج علمی جنبه تزئینی به خود میگیرند و خریدوفروش رساله و پژوهشنامه بازار داغی مییابد؛ در نتیجه شخصیتهای علمی و اندیشمندان مستقل و نخبگان مورد بیمهری واثع میشوند.
به تدریج سطحینگری و ریاکاری فساد و رانت و اختلاس، سیل مهاجرت و بیکاری، ناهنجاری، گرانی و ضعف علم و مدیریت علمی تخصصی جامعه را فرا میگیرد. شبپرههایی بازیگر میدان میشوند که اظهارنظرهایشان خالی از محتوا، ناسنجیده، توهینآمیز، مخرب و ویرانگر است.
افکار بسته و تحول نیافته و غیرعلمی نه مشکلات جامعه را درک میکند و نه توانایی اداره جامعه را دارد. مشکلات جامعه را تار موی بانوان می بینند، خواستهها و اعتراضها را هرزهگرایی بانوان و بیغیرتی مردان و توطئه دشمن مینامند و با فرافکنی و بهانهتراشی و افترا و توهین به منتقدان و معترضان میخواهند ناتوانی خود را در اداره جامعه توجیه کنند. اظهارنظر و افکاری بیان میشود که قرنها با جامعه نوین فاصله دارد. جامعه دچار چنان وضعیتی میشود که در بین حکومتیان تملق و بله قربانگویی و تمجید و مدیحهسرایی جای نقد و چالشگری را میگیرد و منتقدان و معترضین دشمن پنداشته میشوند. اگر چارهای برای تغییر این وضع اندیشیده نشود خواه ناخواه ادامه این روند جامعه را به سوی ویرانی و انفجار اجتماعی سوق میدهد.