غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


انتساب متون و اشعار بعضاً ضعیف به بزرگان برای کسب اعتبار

گاهی به لطف فضای مجازی می‌شود که می‌شود!

همدلی|  ستاره قاسمی - در روزهای پس از درگذشت هوشنگ ابتهاج، مصرع و بیتی در کنار دیگر اشعار مشهور و ماندگار او مانند «ارغوان»، «آه از رفتگان بی‌برگشت» و «من چه گویم که غریب است دلم در وطنم» به وفور بین کاربران شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد؛ اتفاقی که امروز نیز به کرات در فضای محدود و لابلای فیلترینگ سخت و سنگین دیده می‌شود؛ از جملات منتسب به «علی شریعتی» تا «هانا آرنت».
«امروز که محتاج توام جای تو خالیست/ فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست»؛ بسیاری از مردم ایران، این شعر را با صدای ابراهیم حامدی در ذهن دارند و البته در آلبوم «خورشید خانم»، نام شاعری دیگری مقابل آن نوشته شده است.
درج شعری به نام شاعر و حتی افراد ناشناس دیگر، اتفاقی تازه نیست و پیش‌تر بارها و بارها رخ داده؛ تا جایی که بعضی از اشعار و متون در اذهان مردم و حتی برخی رسانه‌ها به پای شخصی دیگر نوشته می‌شود. در بسیاری از موارد اقدامی برای تصحیح اشتباه صورت نمی‌گیرد. مهم‌ترین دلیل بی‌توجهی یا عبور از مصادره تألیفات، مرگ صاحب اثر است؛ مگر اعضای خانواده او به دنبال حق مالکیت فکری و معنوی بروند و متخلفان را مجبور به پرداخت حقوق مؤلف یا حداقل عذرخواهی کنند.
 ماجراهای «شهرزاد»
البته هوشنگ ابتهاج هیچ‌گاه مدعی سرایش شعر «محتاج» نبود و تقصیری در تکثیر این اشتباه نداشت. اردلان سرفراز از خواننده‌ای که غزل او را بعد از «ابراهیم حامدی» و البته بدون اجازه شاعر بازخوانی کرد، دست به شکایت زد. سینا سرلک در سال 1394، شعر مذکور را بدون بیت «امروز که محتاج توام جای تو خالیست/ فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست» برای پخش در سریال «شهرزاد» اجرا و نام هوشنگ ابتهاج را به عنوان شاعر ذکر کرد. «سرفراز» با شکایت از «سرلک» و استناد به چاپ این شعر در کتاب «از ریشه تا همیشه» شامل گزیده اشعار خود توانست خواننده قطعه را محکوم و مجبور به عذرخواهی کند.
در سریال محبوب «شهرزاد»، محسن چاوشی نیز اشتباهی دیگر انجام داد و شعری سروده دختری جوان را به نام «شهریار» در تیتراژ درج کرد! «افسار» با مصرغ آغازین «گفته بودم بی‌تو می‌میرم ولی این‌بار نه» که بسیار هم محبوب شد را پریناز جهانگیرعصر سرود و حتی خبردار نشد خواننده مشهور پاپ، آهنگی روی شعرش ساخته و میلیون‌ها نفر نیز شنیده‌اند. البته چاوشی به دلیل اشتباهی که رخ داد عذرخواهی کرد و گفت تلاش می‌کند شاعر اصلی قطعه را پیدا کند.
 گاهی نمی‌شود مگسی را کُشت!
سال‌هاست می‌بینیم اشعاری بعضاً ضعیف به نام بزرگان فقید عرصه شعر مانند قیصر امین‌پور، فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی منتشر و بازنشر می‌شود. «گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود/ گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود»؛ کمتر کسی را در ایران می‌توان یافت که این بیت و ابیات بعدی‌اش را نشنیده یا نخوانده باشد. این شعر در هزاران صفحه و سایت به نام قیصر امین‌پور درج شده و این شاعر برجسته دوران انقلاب را خالق اثر دانسته‌اند، اما او هیچ‌گاه چنین شعری نسرود! تیرماه سال 1400 خانواده «قیصر» در اینستاگرام، صفحه‌ای رسمی ایجاد کرده و در بخشی با عنوان «جعلیات» تأکید کردند شعر پرغلط «گاهی نمی‌شود...» متعلق به او نیست.
یکی دیگر از اشعاری که به فرهنگ عامه راه پیدا کرده و نام شاعر دیگری را بر خود دارد، شعری با مطلع «مگسی را کُشتم» است. شعری کوتاه و عاشقانه با زبانی متفاوت که جست‌وجویی ساده در اینترنت، آن را با عکس و نام حسین پناهی مقابل دیدگان مخاطب قرار می‌دهد، ولی این شعر هم متعلق به شاعری دیگر است.
«مگسی را کُشتم/ نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است/ و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است/ طفل معصوم به دور سر من می‌چرخید/ به خیالش قندم/ یا که چون اغذیه‌ی مشهورش، تا به آن حد گَندَم/ ای دو صد نور به قبرش بارد/ مگس خوبی بود/ من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد/ مگسی را کُشتم!» فرزند حسین پناهی، انتساب این شعر و همچنین چندین و چند شعر و متن دیگر به پدرش را تکذیب کرد. «مگسی را کُشتم» را در واقع اکبر اکسیر، شاعر و مبتکر شعر «فرانو» سرود که البته اشعاری دیگر از او مانند «پسته لال» هم به پناهی منتسب شده است؛ «از آجیل شب عید/ چند پسته لال مانده است/ آنها که لب گشودند، خورده شدند/ آنها که لال مانده‌اند، می‌شکنند/ دندانساز راست می‌گفت: سکوت پسته‌ی لال، دندان‌شکن است!»
 «فروغ» و «سیمین» هم در امان نماندند.
شاعران زن هم از تهاجم و مصادره اشعار خود در امان نمانده‌اند. «فروغ فرخزاد» و «سیمین بهبهانی» جزو مشهورترین قربانیان جعل اشعار در میان بانوان شاعر محسوب می‌شوند. تأسف‌بار اینکه حتی چهره‌های نامدار هنری نیز گاهی بدون مطالعه و صرفاً برای همنوایی با موج‌های مجازی یا گاهی خودنمایی و نمایش فرهیختگی بر آتش اشتباهات می‌دمند، در حالی که هزاران یا میلیون‌ها دنبال‌کننده آنها در فضای مجازی به آنچه در صفحاتشان منتشر می‌شود، اعتماد می‌کنند.
به طور مثال سال 1398، تهمینه میلانی، کارگردان معروف، پستی ترکیبی از اشعار منتسب سیمین بهبهانی به مناسبت تولد او منتشر کرد، اما پنج شعر از هفت شعری که در صفحه‌اش قرار داد، جعلی بودند! «زندگی به بندی بند است به نام حرمت...»، «باور آدم‌های ساده را خراب نکن. آدم‌های ساده با تو تا ته خط می‌آیند...»، «همه آدم‌ها ظرفیت بزرگ شدن را ندارند. اگر بزرگ‌شان کنیم کم می‌شوند...» تعدادی از متون منتسب به شاعری است که کمتر نثر نوشت و بیشتر شعر گفت!
نکته مهم دیگر، ناتوانی چهره‌های به‌ظاهر فرهنگی مانند «میلانی» در شناخت ضعف تألیف و ایرادات ساختاری ابیات و متون است که گاهی در نگاه اول مشخص می‌کند چنین مطلبی نمی‌تواند از ذهن و دهان شاعری مانند سیمین بهبهانی بیرون بیاید.
همچنین وقتی کلماتی مانند «پدرم! کله‌ی صبح است! برو! داد نزن! من که بیدار شدم این همه فریاد نزن!» به فروغ فرخزاد منتسب می‌شود، کمی آشنایی با فضای شعری زنانه، لطیف و در عین حال سرد و غمگین او می‌تواند مخاطب را به این نتیجه برساند که «فروغ» هرگز چنین شعری نه بر زبان آورده و نه نوشته است.
این ویروس، تنها مختص شعر نیست و به جهان کتاب‌ها و دیالوگ‌های فیلم‌ها نیز راه یافته است، به همین دلیل مشاهده جمله «خطرناک‌ترین خوردنی دنیا گول ظاهر آدماست» با عکسی از «هیث لجر»، بازیگر جوانمرگ فیلم «شوالیه تاریکی» در نقش «جوکر»، دیگر عجیب نیست!
تشخیص اصالت به شیوه «هدایت»
شاید بهترین شیوه برای تشخیص اصالت و انتساب آنها به مؤلف حقیقی را صادق هدایت در پیش گرفت. او نخستین فردی بود که به پژوهش برای تفکیک اشعار واقعی «خیام» از 12 هزار شعر منتسب به او پرداخت. خالق رمان جاودانه «بوف کور»، 14 بیت که از سرایش آنها توسط «خیام» اطمینان داشت را برگزید و دیگر اشعار را بر اساس دستگاه فکری، رعایت عروض و قافیه و حتی آواشناسی تطبیق داد. «هدایت» در نهایت به 143 رباعی رسید که در خصوص 35 شعر از میان آنها نیز همچنان تردید داشت.
گاهی اسم‌هایی عجیب و غریب نیز زیر جملات قصار درج می‌شود که ناآشنا است و حتی جست‌وجو در اینترنت نیز نتیجه‌ای به دست نمی‌دهد!، اما مخاطبان بسیاری احتمالاً تصور می‌کنند غریبگی نام نویسنده به اطلاعات عمومی اندک آنها برمی‌گردد و همانند مردم شاهد لباس پادشاه، جرئت اعتراض یا تردید به خود نمی‌دهند.
به نظر می‌رسد آنهایی که آگاهانه یا ناآگاهانه دست به انتشار غلط متون و اشعار به نام دیگر می‌زنند روی سرانه مطالعه بسیار پایین مخاطب ایرانی حساب می‌کنند؛ سرانه‌ای که حکایت از آمار ناامیدکننده 2 دقیقه در هر روز به‌صورت میانگین توسط ایرانیان حکایت دارد.