چرا و چگونه به اینجا رسیدیم؟
علی مندنیپور (وکیل دادگستری)علی مندنیپور- چرا و چگونه به اینجا رسیدیم؟ جوابش ساده است، چون؛ هنوزچند ماهی از پیروزی انقلاب اسلامینگذشته بود که بسیاری از نیروهای توانمند، کاربَلد، دلسوز و وظیفهشناس را به بهانه هایگوناگون درایستگاههای بینراهی از قطارِ انقلاب پیاده کردیم.
-با بهرهگیری ازتیغِ تیزی بهنامِ «ردّصلاحیِت» اکثریّت مستاجران خانه ملّت را از میان کسانی«انتخاب» کردیم که نه با الفبای علم حقوق انس و الفتی داشتند و نه با قانون نویسی نسبتی و اینگونه شد که در گذر چند دهه گذشته تصویب قوانینی را شاهد بودیم که نه تنها گِرهگشای موانع ومشکلات نبودند که بر مشکلات موجود افزودند.
-در نظامِ قانونگذاریمان دو عنصر تعیین کننده زمان ومکان را نادیده گرفتیم و آگاهانه و ایبسا ناآگاهانه چشمانمان را بر روی بسیاری از خواستههای قانونی مادران، همسران و دخترانمان بستیم.
-مطالباتِ بهحقّ و برزمین ماندهی شهروندان را باتکیه بر وعده و وعیدهای بدون پشتوانه به فراموشی سپردیم و هماره حقّ را ازآنِ خود و تکلیف را بر عهده شهروندان بارکردیم.
- عملکردِ ضعیف و غیرقابل دفاع جماعتی از مدیران ناآگاه و حقبهجانب را بنا به عادت معهود با دیده اِغماض نگریستیم .
- با کم توّجهیها وندانمکاریها، بستری مناسب برای رشد فقر و فساد و فحشا، تبعیض و نابرابری و بیعدالتی و اختلاس و ارتشاء، رانت، دروغ، شکاف بزرگِ طبقانی و گُسست بیننسلی در جای جای کشور فراهم آوردیم.
- صیانت ازمنابع طبیعی و محیط زیست را جدّی نگرفتیم و در زمینههایی آستین بالا زده و خود به نابودی این منابع خدادادی سرعت بخشیدیم.
- به آمارهای بدون مبنا وساختگی دل خوش کردیم و فریاد رسا و گوشخراشِ فقر و نداری را آنگونه که باید نشنیدیم. به تبعیضهای ناروایِ جنسیّتی، اعتقادی، طبقاتی، گروهی ، قومی و جغرافیایی دامن زدیم.
- خَرافهگرایی،گُسست بیننسلی، تضعیفِ جایگاه و نقش بنیادی خانواده وآماربالا و باورنکردنی طلاق وجداییها را دیدیم و بیتفاوت از کنارشان گذشتیم.
- در دفاع از یکجانبهگراییهای رسانههای حکومتی و در راس آنها صدا و سیما و بدون در نظر گرفتن آثار سوء آن از همهی توان مایه گذاشتیم وصدای رسای بلندگوها و تریبونها را بصورت تکصداییدرانحصار اصحابِ قدرت قرار دادیم.
-حقوق مسلّم مردم در قانون اساسی و در این میان اصل ۲۷ را ندیده انگاشتیم، خواسته های بحقّ دانشجویان را توّهم پنداشتیم و به اصل قانونی آزادی بیان وپس از بیان بیتوجهی کردیم.
- برواقعیّات تلخِ موجود درجامعه چشم بستیم واز پاسخگویی به خواسته های بحق و قانونی شهروندان طَفره رفتیم، توگویی با واژه شفافیّت و پاسخ گویی متناسب و به موقع تا این زمان بیگانه بودیم وجز نظر و رای خود هیچ نظر و رایی را برنتابیدیم.
- جایگاه صاحبان خرد و اندیشه ومحروم کردن جامعه از توان علمی و عملی آنان را دراداره امور کشور از سیاست بگیر تا فرهنگ و اقتصاد و اجتماع نادیده گرفتیم و درآنچه به سیاست خارجی مربوط میشد، پراشتباه و پر هزینه عمل کردیم.
-با بهره گیری از روش های حذفی ونسنجیده موجبات مهاجرت ناخواستهی صدها هزار نیروی توانمند این مرز و بوم فراهم آوردیم، فرار مغزها را تسهیل کردیم و باتحمل این همه رنج و مرارت و هزینه سنگین مادی ومعنوی ، آنان را دودستی بخدمت کسانی درآوردیم که نمیبایستی در میآوردیم.
- شهروندان را به خودی و غیرخودی ، درجه یک ودرجه دو، انقلابی و غیر انقلابی تقسیم کردیم و آرام، آرام، رابطه را جایگزین ضابطه کردیم و بخشنامه و آئیننامه را بر قانون حاکم گردانیدیم وآنرا قوام و دوام بخشیدیم.
-تضعیفِ گام بگامِ نقش و جایگاه نهادهای مدنی و در راس آنها کانون وکلای دادگستری به عنوان نهادی مستقل، دیرپا و خدمتگذار را در سر لیست برنامه های خود قرار دادیم و نهادهای مدنی همچون کانونها ، سمنها، تشکّلهای صنفی، احزاب مردمبنیاد و گروههای مرجع را بیرمق کردیم وجز پوستهای از آنها باقی نگذاشتیم.
- مدیریّتِ خانوادگی، گروهی، باندی، قومی، قبیله ای و جغرافیایی را در نظام مدیریّتی کشورحسابی جا انداختیم و قدرت را در ابعاد مختلف یکدست کردیم.
-فریاداعتراض کارگران را ازدور شنیدیم اما دستهای پینهبسته و شکمهای گرسنه آنان وخانواده هایشان را ندیدیم. وکودکان کار و زباله گردها و زنان بی سرپرست را در جای جای کشوردیدیم و فریاد تشنگی وگرسنگی مردم را شنیدیم، اما ردّپایی از چرایی و چگونگی غارت بیتالمال توسط اَبَراختلاسگرها و سرنخهای داخلی آنهارا ندیدیم.
- خواسته قانونی شهروندان مبنی برصدور مجوز قانونی در اجرای اصل ۲۷ قانون اساسی(اعتراض در قالبِ راهپیمایی مسالمتآمیز) را بی پاسخ گذاشتیم.
- تورم را به بیش از چهل درصد رساندیم و اقتصاد را به لبه پرتگاه نزدیک کردیم و ازاخلاق جز خاطره ای باقی نگذاشتیم. ایمان و اعتقاد را بهویژه در نسل جوان ازرنگ و روانداختیم وآنرابه حاشیه راندیم.
- تاریخ وتمدّن چند هزارساله ایران زمین را به سُخره گرفتیم و اعتماد، این بزرگترین سرمایه اجتماعی در رابطه میان مردم و حکمرانان را به پائینترین درجه رساندیم.
-با سختگیریهای بیحساب وکتاب، شادی و نشاط و امیّد به آینده بهتر را از همگان بهویژه نسل جوان دریغ کردیم و به موازاتآن، تحقیر، انفعال، ناامیّدی و دلمُردگی، استرس دلهره، بیتفاوتی، خشم، نافرمانی وکینخواهی را در دلِ آنها کاشتیم.
-در بیشتر موارد آسیبشناسی رفتار،گفتار و کردارمان را با محکِ قاعده علمی، ریشهیابی، پیشگیری و درمان نسنجیدیم و نتیجه آن را در معرض داوری افکار عمومی قرار ندادیم.
اینها و دهها مورد از این دست در زمره دلائل شواهد ومدارکی هستند دالِ براشتباهات فاحش، ندانمکاریها و نامرادی های مسئولان و مدیرانِ پُر ادّعا، متوّهم و مسئولیتناپذیرکه به نارضایتی عمومی در گذرِ چند دهه گذشته تا کنون دامن زده و امروزِ روز، در این موقعیّت قرارمان دادند و به اینجا رساندند!