روزي که انقلابی آرژانتیتیِ انقلابِ کوبا را ارتش بولیوی کشت
چه گوارا؛ از پزشکی تا مرگ در راه مردم
ارنستو«چه»گوارا، پزشك و انقلابي سوسياليست آرژانتيني كه در انقلاب كوبا مرد شماره 2 به شمار آورده شده است و پس از پيروزي اين انقلاب، وزير صنايع كوبا شده بود هشتم اكتبر سال 1967 در زدوخورد با ارتش بوليوي دستگير و همان روز يا روز بعد، در اسارت كشته شد و دهم اكتبر عكس جسد او را به روزنامهها دادند تا مرگ وي را ثابت كنند. قتل فوري او براي اين بود كه اگر زنده بودنش ثابت ميشد، به علت كثرت هوادارانش در سراسر جهان، و مداخله دولتهاي كمونيست از جمله دولت مسکو، ديگر كشتن او امكانپذير نبود. بعدا برخي افسران ارشد بوليوي اعتراف كردند به خواست «سيا» چه گوارا به قتل رسيد. وي به همراه شش تن از يارانش كشته شد. اين گروه به بوليوي رفته بودند تا راه و رسم انقلاب کردن را به كشاورزان و بوميان (سرخپوستان) اين كشور که از امکانات محروم بودند بياموزند.«چه» هنگام قتل 39ساله بود و دو سال پيش از آن، كوبا را ترك كرده بود تا مردم ساير كشورها را با انقلاب مسلحانه آشنا سازد، زيرا عقيده داشت كه در جهان نيروهايي هستند كه با همه امكانات خود مانع انجام هرگونه تحول از راههاي مسالمتآميز ميشوند و بشر امروز بيش ازاين نميتواند نابرابري و زورگويي و فساد دولتي را تحمل کند. او کساني را که تنها به منافع خود و بستگانشان توجه دارند دشمنان رسيدن بشر به حقوق خود و در صدر آن تامين برابري ميدانست و ميگفت که دولتها در جهان در دست شماري نه بيشتر از چندهزار خودخواه هستند که شيفته و شيداي قدرتند و اطرافيانشان نيز مشتي چاپلوس و ريزهخوار. بقاياي جسد «چه» در دهه آخر سده بيستم ميلادي به كوبا حمل و مدفون شد. در سي امين سالروز قتل «چه» پنجمين كنگره حزب كمونيست كوبا به نام او گشايش يافت و فيدل كاسترو ضمن نطق بسيار طولاني خود دكتر «چه» را يكي از بزرگترين فداييان برابري مردم خواند كه جانش را در راه ظلمزدايي از جامعه بشري و تامين رفاه برابر مردم از دست داد. كاسترو «چه» را از بزرگترين دشمنان سلطهگري و نظام سرمايهداري خواند. به مناسبت انتقال بقاياي جسد به كوبا، در اكتبر 1997 در اين كشور هفته «چه» برگزار شده بود و مردم در دستههاي بيپايان از برابر باقيمانده جسد او كه سي سال در يك گور نامشخص در حاشيه يك جاده خاكي در يك نقطه دورافتاده در كشور بوليوي قرار داشت، گذشتند. تابوتش پس از انتقال به «سانتاكلارا» و قرارداده شدن در نقطهاي كه در آنجا در جريان جنگ انقلاب كوبا بر نيروهاي دولتي پيروز شده بود مدفون شده است. درباره كارها و افكارش بيش از هزار مولف كتاب نوشته اند. اودر سال 1954 به گواتمالا رفت و درآنجا شاهد كودتاي «سيا» بر ضد دولت قانوني گواتمالا شد؛ مشابه آنچه كه در تهران اتفاق افتاده بود و احساسات انقلابي وي به غليان درآمد؛ به گونهاي كه از ادامه كار پزشكي دست كشيد و فعاليتهاي ضدسلطهگري و ضدكاپيتاليستي را بر پزشكي ترجيح داد و در سال 1955 به مكزيك رفت و به جمع ياران فيدل كاسترو پيوست و در اندك مدتي با نشان دادن فداكاري و شجاعت بينظير و عشق به مردم به صورت قهرمان انقلابيون جهان درآمد. شجاعت او در انتقال انقلابيون مسلح از مكزيك به كوبا و طرح حملات برقآسا با دستههاي كوچك در شب و روشن ساختن مردم در ساعات روز باعث پيروزي انقلاب كوبا شد كه تاكتيكي تازه بود. «چه» با اينکه طراح نزديك شدن كوبا به شوروي بود، از منتقدان رديف اول هرگونه بوروكراسي بود و عقيده داشت كه بوروكراسي بد منجر به فساد دولتي، اختلاس و دزدي ميشود و يك دزد اداري و فاسد، جامعهای را فاسد ميكند و به شكست منتهي ميسازد. او در اصلاح شدن كامل يك فاسد ترديد داشت.«چه» مخالف شديد ورود يك انقلابي به كارهاي اداري بود و بر اين عقيده اصرار داشت كه كار اداري يك انقلابي را فاسد، تنپرور و بيخيال ميکند و باعث تضعيف انقلاب ميشود كه پس از يك نسل به فراموشي سپرده خواهد شد و وضعيت سابق به شكلي و ظاهري ديگر و احيانا بدتر بازگشت ميكند.