گفتوگو با «مریم برزکار»، به بهانه برگزاری نمایشگاه نقاشی «رسام» در گالری «زرنا»
در کشور ما قدر هنر را خوب نمیدانند
همدلی| احمدرضا حجارزاده| هنرهای تجسمی که از مهجورترین رشتههای هنری در کشور ماست، این روزها به دلیل ناآرامیها و اعتراضات حاکم بر جامعه، شرایط ناخوشایندتری را تجربه میکند اما فضای موجود، موجب نشده هنرمندان این عرصه دست از فعالیتهای هنری بکشند.گالری «زرنا» بهعنوان یکی از شناختهشدهترین گالریهای پایتخت، اکنون میزبان آثار دو هنرمند جوان است؛ خانمها «مریم برزکار» و «فاطمه جعفرآبادی». نقاشیهای این دو هنرمند در نمایشگاهی با نام «رسام» روی دیوار گالری زرنا رفتهاند.
به همین بهانه با «مریم برزکار» گفتوگو کردهایم. برزکار متولد 1367 در رشتهی کامپیوتر دیپلم فنی و حرفهای کسب کرده اما از سال 89 وارد عرصه هنرهای تجسمی شده است. او که پیش از این در شش نمایشگاه گروهی شرکت داشته، اینبار هشت تابلو نقاشی خود را به دیوار گالری زرنا آویخته است. مریم برزکار علاوه بر نقاشی، ساز گیتار مینوازد و بهتازگی هم موفق به اخذ مدرک قالیبافی شده است. گفتوگوی همدلی با این هنرمند جوان عرصه تجسمی را در ادامه میخوانید:
اولین بار، با هنر نقاشی چگونه آشنا شدید و تصمیم گرفتید آن را ادامه بدهید؟
ماجرا از مهرماه سال 89 شروع شد که من شاغل بودم و همزمان آموزش گیتار میدیدم. یک روز با دوستی در کلاس قرار داشتم و آن زمانی بود که باید ساعتها را یک ساعت عقب میبردیم اما من این کار را نکرده بودم! به همین دلیل یک ساعت زودتر به قرارم رسیدم و با کلاس نقاشی برخورد کردم! نقاشی را خیلی فشرده و زیر نظر استاد «مجید اوشانی» یاد گرفتم، یعنی یکبار صبح ساعت 8 تا 12 میرفتم به کلاس و یکبار هم ساعت دو. من نقاشی را با سیاهقلم شروع کردم، چون استاد گفته بودند باید مرحله به مرحله پیش برویم تا نقاشی را احساس بکنیم. جالب است که وقتی در نقاشی به مرحلهی رنگ روغن رسیدم، به قالیبافی علاقه پیدا کردم و مدرک این رشتهی هنری را هم گرفتم.
گویا علاقه دارید انواع رشتههای هنری را تجربه کنید...
کارهای هنری را خیلی دوست دارم اما هیچوقت اسم خودم را هنرمند نگذاشتهام، چون کارهایی که من میکنم، در قبال آثار هنرمندان دیگر، مثل قطرهای در دریاست. آدم وقتی وارد عرصهی هنر میشود تازه میفهمد که چهقدر سالها عمرش بیهدف طی شده و هنوز چیزی نمیداند.
چرا از میان شاخههای مختلف هنری که تجربه کردید و آموختید، نقاشی را ادامه دادید؟
گیتار ساز خیلی خوبی بود اما فرصت تمرین کردن نداشتم، چون باید هم طراحی میکردم و هم تمرین گیتار. تداوم حضور من در رشتهی نقاشی به خاطر استادم بود، چون بیاغراق بگویم، ایشان روح بزرگی دارند و اخلاق و روحیهشان من را جذب کرد تا در هنر نقاشی بمانم. نقاشی به من صبر را آموخت. یاد گرفتم در همین سادگیها هم میتوان کارهای زیبایی انجام داد. حتماً نباید همهچیز تکمیل و فراهم باشد. آدم میتواند با کوچکترین چیزها، نگاهش را عوض بکند.
صبر و حوصلهای که برای کار نقاشی لازم داشتید، در روحیهی خودتان وجود داشت؟
نه، اتفاقاً من دختر بسیار عجولی بودم. همیشه دوست داشتم همهچیز زود تمام بشود و به نتیجه برسد، ولی وقتی وارد نقاشی شدم، استاد اوشانی به من صبر و شکیبایی را آموخت. اصلاً تبدیل به آدم دیگری شدم.
شما کارتان را با نقاشی سیاهقلم شروع کرده بودید و در آنهم مهارت داشتید اما در این نمایشگاه، بیشتر کارهای رنگ روغنتان را به نمایش گذاشتید. در حالی که آثار خانم فاطمه جعفرآبادی در همین نمایشگاه با قلم فلزی و سیاهوسفید انجام شدهاند. چهطور تصمیم گرفتید نمایشگاه را دونفره برگزار بکنید؟
من برای این نمایشگاه، علاوه بر کارهای رنگ روغن، تابلوهای تکرنگ و مدادرنگی و پاستل را هم آوردم. البته خیلی وقت بود که میخواستم نمایشگاه برگزار بکنم و تصمیم داشتم کلِ کارهای سیاهقلم خودم را به نمایش بگذارم، ولی فرصتی پیدا نمیشد که شروع بکنم. نیاز به کسی داشتم که این انگیزه را در من ایجاد بکند و خانم جعفرآبادی توانستند این کار را انجام بدهند. بنابراین با هم شروع کردیم و امیدوارم به زودی نمایشگاه دیگری هم برگزار بکنیم. به نظرم همیشه اولین قدمها، سختترین قدمهاست. اصلاً فکرش را نمیکردم که اگر روزی اینهمه نقاشی بکشم، بخواهم نمایشگاه برگزار بکنم. وقتی تعداد کارهایم بالا رفت، فکر کردم چرا نباید نمایشگاه بگذارم؟!
معمولاً سوژههایتان را برای نقاشی چگونه پیدا میکنید؟ از مناظر طبیعی استفاده میکنید یا احساسات خودتان یا سفارش میگیرید؟
نقاشیهایی را که اورجینال باشند، مثل تابلوِ خانمی که به دریا نگاه میکند در همین نمایشگاه، خودم انتخاب میکنم. چند کار اورجینال دیگر هم هست که خودم از منظرهها عکس گرفتهام و بعد احساساتم را نسبت به آن تصویر کردهام، یعنی در سوژه احساسی به من دست میداد که از آن لذت میبردم. بعد با استادم مشورت میکردم و اگر ایشان تائید میکردند که سوژه قوی است، شروع میکردم به کشیدنِ نقاشی. چند بار هم پیش آمده که با استادم و هنرجوهای دیگر به منطقه «اوشان» رفتیم و از سوژههای زنده نقاشی کشیدیم؛ با پاستل و مداد طراحی و سیاهقلم اما هیچکدام را قاب نکردم. فقط در دفترم نگهداری کردهام.
چرا در این نمایشگاه برای کارهایتان قیمت نگذاشتید؟ قصد فروش آثارتان را ندارید؟
به نظرم هنر در ایران چندان ارزشی ندارد. قیمتهایی که ما روی اثر میگذاریم، متناسب با زحمتی است که برای خلق آن کشیدهایم و متریال و لوازمی که استفاده کردهایم. به همین دلیل قیمت بالا میرود. وقتی قیمت را به خریدار میگوییم، شوکه میشود! در حالی که شاید قیمت پیشنهادی ما در قبال کارهای دیگر خیلی پایین باشد. من برای کشیدن یک تابلو دستکم پنج ماه وقت میگذارم و متریال خوب و باکیفیت به کار میبرم. زمانی که برای کار میگذارم و خستگی و هزینههای رفتوآمد و ... را هم حساب کنید. بنابراین روی تابلوها قیمت نگذاشتم، چون وقتی قیمت را میبینند، شوکه میشوند اما نمیپرسند چهقدر برای این تابلو زمان گذاشتید و زحمت کشیدید؟
خانم برزکار، قرار است نقاشی را تا کجا ادامه دهید؟ آیا مایلید بهعنوان هنرمند نقاش شناخته بشوید؟
بله، من دوست دارم این مسیر را آنقدر ادامه بدهم که بتوانم ایدهها و آنچه را در ذهن و دل خودم است، پیاده بکنم. استادم همیشه میگوید همه میتوانند در ذهنشان شعر بگویند، ولی وقتی قلم در دست میگیرند، نوشتن حتی یک بیت شعر برایشان سخت است. من هم در ذهنم کلی ایده دارم. مهم این است که چگونه بخواهم آن را اجرا بکنم. اجرا کردن ایدهها سخت است.
هنر نقاشی در زندگی و روحیهی شما چهقدر تأثیرگذار بوده؟
نقاشی خیلی در روحیهام تأثیر داشته. مهمتر از همه اینکه صبر و نگاه تازهای را به من آموخته است. استادم همیشه شعری میگوید که «پروانه صفت در صف عشاق نشینید/ آنان که جز ایناند همه خرمگساند»؛ او با نقاشی نگاه دیگری به من داد.
برای برگزاری این نمایشگاه چرا گالری زرنا را انتخاب کردید؟
چند وقت پیش من به گالری دیگری رفته بودم برای بازدید از یک نمایشگاه. آنجا با خانمی آشنا شدم که نمایشگاه برگزار میکرد. به ایشان گفتم من هم میخواهم نمایشگاهی از آثارم برگزار بکنم، ولی چون اولین تجربهی من است، نمیدانم کدام گالری را انتخاب بکنم. ایشان گالری زرنا را معرفی کردند. این گالری در خیابان انقلاب، جای خیلی خوبی است، چون دسترسی به آن برای همه آسان است. بعد با خانم زهرا رسولزاده (مدیریت گالری زرنا) تماس گرفتم و از نوع برخورد ایشان خیلی خوشحال شدم. به نظرم ایشان انسان بزرگی هستند. به خودشان هم گفتم که من معمولاً پشت تلفن با کسی اُنس نمیگیرم اما برخورد ایشان با من بهقدری گرم و خوب و صمیمی بود که انگار سالهاست خانم رسولزاده را میشناسم.