انقلاب فمینیسمی یا مطالبات مدنی؟
صلاحالدین هرسنی (تحلیلگر مسائل سیاسی)اعتراضات و ناآرامیهای اخیر در زیر پوست برخی از شهرها که به واسطه مرگ دلخراش مهسا امینی جاری است، دستمایه تحلیل و تفسیرهایی از سوی تحلیلگران و مفسران مسائل سیاسی شده است. در این ارتباط، برخی تحلیلگران حادثه مرگ مهسا امینی و به تبع آن اعتراضات و ناآرامیهای ناشی از آن سر آغاز شکلگیری یک انقلاب فمینیسمی در ایران دانسته و در مقابل عده دیگری از تحلیلگران همان ناآرامیها را پیگیری خواستهها و مطالبات بهحق مدنی دختران و بانوان کشور دانستهاند. حال باید دانست که این ناآرامی ها کدامیک از دوگانه فوق است؟ آیا این اعتراضات سرآغاز انقلاب فمینیسمی است یا آنکه مطالبات مدنی و به حق دختران و زنان ایرانی؟
فمینیسم آموزهای است که وجه اصلی تمامی تفاسیر و گونههای آن بر این باور استوار است که زنان به دلیل جنسیتشان گرفتار تبعیض هستند و لذا لازم است که برای تغییر این وضعیت، اقدام و طرحی در افکنده شود. بدین ترتیب میتوان اصلیترین سوالات فمینیسم را در سه مورد مطرح نمود و آن اینکه: مردان چگونه مسلط شدهاند؟ چرا این سلطه پذیرفته شد؟ و نتایج این این سلطه چیست؟ مفروض اصلی فمینیسم این است که مردان بر زنان به اشکال مختلف تسلط پیدا کردهاند، به این ترتیب فمینیسم از آنچه سلطه مردان بر زنان میخواند یک برداشت و تلقی آنتولوژیکال (هستیشناختی) ندارد و تسلط مردان بر زنان را نه امر وجودی، بلکه آن را تحمیلی و ساخته و پرداخته فرهنگ مردسالار جامعه میداند.
با توجه به عناصر و مفروضات فمینیسم نمیتوان اعتراضات و ناآرامیهای اخیر کشور را که مرگ مهسا امینی داینامیک و موتور محرک آن بوده، انقلاب فمینیسمی دانست. در واقع میتوان گفت که انقلاب فمینیسمی طبق معیارهای اندیشهورزانی چون «مری آستل»،«ولستون کرافت» و «سیمون دوبووار» چهارچوب و الزاماتی دارد که اعتراضات اخیر کشور به دلایلی چند در قالب آن نمیگنجد؛ اول آنکه رهایی از روبنده، برقع، چادر و روسری در فمینیسم موضوعیت ندارد و اگر هم موضوعیت داشته باشد، این مطالبات، خواسته همه دختران، زنان و بانوان کشور نیست. این مطالبات بیشتر مطالبات دختران دههای هشتادی و نودی است و در شرایطی که چنین مطالباتی تقاضا میگردد که بخش مهمی از دختران، زنان و بانوان کشور هم خواستار حجابند و حجاب نه تنها برای آنان محدودیت نیست، بلکه فرصت است و آن را مایه تشخص و شرف زنانگی خود میپندارند. دوم آنکه اگر فرضمان بر این باشد که اگر این اعتراضات تلاشی برای پایان دادن به فرهنگ مردسالاری حاکم و تحقق آرمانهای فمینیسمی در کشور باشد، میتوان نمونههای فراوانی را در جامعه سراغ گرفت که حقوق زنان هیچ دست کمی از حقوق مردان ندارد و همین فمینیسم اجازه داده که مسئولیت زن در خانه به رُفتو روب، پختوپز و تولید مثل خلاصه و محدود نباشد. بر این اساس شاید بتوان ادعا کرد که زنان جامعه ما از نعمت آزادی انگونه که تبلیغ میشود، محروم نیستند. در واقع فمینیسم اسلامی از رهگذر تعریف و اختصاص مهریه، نفقه و در پاره ای موارد اختصاص حق طلاق و حق حضانت جایگاه و موقعیت زن در خانه و جامعه را مستحکم نموده است به ویژه آنکه در جامعه ما مهریه همانند شمشیر داموکلس بر سر مرد عمل میکند و این مرد است که باید سنگ زیرین آسیاب باشد و صُم و بُکم و زبان بریده در خانه به گوشه ای نشسته و حرفی نزند و دَم بر نیاورد. افزون بر این، نگاه جامعه به زن همراه با عزت و احترام بود و رسیدگی به امورات آنها در جامعه بر امورات مردان مقدم است و مهمتر از همه آنکه اعتراضات کنونی کشور که با شعار «زن،آزادی و زندگی» کلید خورده است، با هیچیک از گونههای فمنیسم؛ یعنی فمنیسم لیبرال، فمنیسم مارکسیستی، فمنیسم سیاه و فمنیسم رادیکال مطابقت ندارد. بنابر این صرف انتخاب شعاری چون «زن،آزادی و زندگی» نمیتواند توجیهی برای آغاز انقلاب فمینیسمی باشد.
به این ترتیب، این اعتراضات بیش از آنکه سر آغاز انقلاب فمینیستی باشد، بیشتر یک مطالبه مدنی است که بخش قابل توجهی از دختران دهه هشتادی و نودی آنهم تحت تاثیر جهانی شدن و انقلاب تکنولوژیک به ویژه گسترش فضاهای مجازی به جد خواهان آن هستند. در واقع گسترش فضای مجازی در پی انقلاب الکرونیک موجب بیدار شدن خواستههای کلانی در نسلهای جدید شده است و شاید بتوان گفت که زندگی نسلهای جدید بدون استفاده از فرآوردههای انقلاب الکترونیک موجب احساس طرد شدگی، واپسزدگی و همچنین هویتزدایی برای آنان شده و چنین احساسی عزم آنها را در اخذ چنین مطالباتی جزم کرده است و به نظر هم نمیرسد که قصد از عقبنشینی از چنین مطالباتی داشته باشند. با این همه به نظر نمیرسد که اعتراض برای تحقق چنین مطالبهای معطوف به نتیجه شود، چراکه این جنس از مطالبات منطبق با موازین حاکمیت نیست و از آنجایی که چنین مطالبهای در اثر نگاه خصمانه دو طرف، وضعیت رادیکالی به خود گرفته و از مسیر مسالمتآمیز و مدنی خارج شده و زمینه را برای برخورد قهری حاکمیت فراهم کرده است. به ویژه آنکه حاکمیت چنین اعتراضی را تلاشی سازمانیافته جهت «براندازی» تعبیر کرده و به همین جهت است که تساهل و مدارا جای خود را به خشونت داده است. حال اگر قرار است که چنین مطالبهای برای دختران دهه هشتادی ونودی دست یافتنی باشد و اعتراضشان نفتی بر آتش ناآرامیها تفسیر نشود و خواسته های برخی از افزاد وگروههای برانداز در آن مطرح نشود؛ بهتر آن است که چنین مطالباتی مدنی و به روشهای مسالمتآمیز پیگیری شود. موضعی که در طرف مقابل نیز ساختار امنیتی و انتظامی حاکمیت باید داشته باشد.