روزی که کودتای خونین اندونزی به وقوع پیوست
کودتای 1965 اندونزی بیشک یکی از خونبارترین اتفاقات تاریخ و زائیده جنگ سرد بود. این کودتا توسط «ژنرال سوهارتو» علیه «دکتر احمد سوکارنو» که رهبر مبارزات استقلالطلبانه اندونزی، اولین رئیس جمهور این کشور (1945-1677)، و معروف به «پدر ملت» بود، صورت گرفت.
چیزی شبیه آنچه با کسانی چون نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی، پاتریس لومومبا در کنگو، آلنده در شیلی و مصدق در ایران شد و با خیلی از رهبران ملی و مردمی کشورهای دیگر. در طول مدت حضور ژاپنیها سوكارنو و همرزمش «محمد حتا» توانستند آرمانهای انقلابی و ناسیونالیستیشان را گسترش دهند و نهایتاً پس از تسلیم ژاپن در جنگ، و در ١٧اوت ١٩٤٥ استقلال اندونزی را رسماً اعلام كنند. به این ترتیب سوكارنو اولین رئیس جمهور اندونزی مستقل شد.
اما چهار سال طول كشید تا هلند این استقلال را بپذیرد و از تلاشهای نظامی و دیپلماتیك خود برای استعمار مجدد اندونزی دست بردارد. در سال ١٩٥٦ سوكارنو پیوند خود با جمهوری خلق چین و كلاً با بلوك كمونیستی را محكمتر كرد. او هم چنین افزایش كمكهای نظامی شوروی را پذیرفت تا آن حد كه در اوایل دهه 60 میلادی اندونزی تنها كشور غیركمونیستی بود كه كمكهای نظامی معادل با كوبا از شوروی دریافت میكرد.
سوكارنو با كمك حزب كمونیست اندونزی (PKI) و اسلامگراها و به کمک ارتش از استقلال کشور دفاع کرد. همچنین، او با حمایت اتحاد جماهیر شوروی و چین، سیاستهای ضد امپریالیستی گستردهای را در پیش گرفت. این سیاستها از طرفی باعث افزایش پرستیژ بینالمللی اندونزی شد و از طرفی دیگر سرمایهداری جهانی را مصمم به مقابله با او کرد.
در ماه مارس 1967، توسط ژنرالهای کودتاچی سوکارنو از ریاستجمهوری خلع، بازداشت و حبس خانگی شد. بهگونهای که حتی بستگان نزدیكش هم دیگر به او دسترسی نداشتند.
در این هنگام، مطبوعات امریكا از سرنگونی سوكارنو استقبال كرده و آن را بهترین خبر سال در آسیا اعلام کردند. با آغاز زمامداری ژنرال سوهارتو سرزمین هزار جزیره اندونزی رنگ خون به خود گرفت.
كشور اندونزی وارد مرحلهای سیاه از سركوبهای سیاسی، خفقان و برقراری حكومت وحشت شد. واحدهای ارتش و پلیس مخفی، در روستاها و شهرهای جاوه مركزی دست به كشتار كسانی زدند كه مظنون به عضویت یا هواداری از حزب كمونیست بودند. كشتار تا جاوه شرقی و بالی، سوماترای شمالی و نقاط دیگر کشور گسترش یافت و طی ششماه، تا سی سپتامبر بیش از یك میلیون تن كشته شدند، اوباش به خانه كمونیستها و دفاتر آنان در جاكارتا و شهرهای دیگر حمله کرده و دست به غارت زدند.
جنازه قربانیان بینام و نشان در كانالهای آب در شهرهای مختلف انداخته شد، کودتاچیها توانستند بخشی از دانشجویان را به حمایت از خویش به خیابانها بیآورند. ارتش از آنها حمایت کرد.
شعار آنها علیه حزب كمونیست، رئیسجمهوری در حصر (سوكارنو) و كابینه او بود. رهبران رده بالای حزب كمونیست توسط واحدهای ارتش دستگیر و ساعاتی بعد تیرباران شدند. زندانها و اردوگاههای كیفری در نقاط مختلف كشور ایجاد شد و هزاران زن و مرد اسیر به آنجا اعزام شده و سالهای متمادی در سلولهای تنگ و شرایط طاقتفرسای آن زنده به گور شدند. در طول مدتی كه این كشتارها در اندونزی ادامه داشت،
هیچ صدای اعتراضی از نهادهای حقوق بشری در حمایت از مردم اندونزی بلند نشد.كتاب «گزارشی از كودتای 1965 اندونزی» نوشته «كارمل بودیارجو» پژوهشگر و محقق انگلیسی که شوهری اندونزیایی داشت و سالها در این کشور زندگی کرده بود، به خوبی فجایع به بار آمده در آن دوران را به تصویر میکشد.
در این کتاب آمدهاست که در این کودتا بیش از یك میلیون انسان به بند كشیده شدند، حزب كمونیست اندونزی با بیش از پانزده میلیون عضو نابود شد، جو تسلیم و انقیاد در برابر ظلم حاكم فراگیر شد، اموال ملی توسط حاكمان غارت و چپاول شد و درنهایت آرمان ملی مردمان این سرزمین یعنی استقلال كشور لگدمال شد. اما مسئله اصلی حكومت با دهها هزار زندانی این بود كه نه میتوانست آزادشان كند و نه امكان محاكمه آنها را داشت.