غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نقدونظر بر دفتر شعر «ویار زیتون» صابر سعدی‌پور

احساس می‌کنم هر چند ثانيه یک بار ماهی می‌شوم

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

بنیاد تصویرگرایی صابر سعدی‌پور در دفتر شعر «ویار زیتون» این است که با تلاش بسیار در جست‌وجوی الهام بیدرنگ و خودبه‌خود برمی‌آید تا به مقامی برسد که انديشه‌های تأویلی و تعابير گوناگون، سد سدیدی برای او نشود. شعرهای سعدی‌پور را که می‌خوانیم به این نتیجه می‌رسیم که ماده‌ هنر در دانسته‌های خام زندگانی درونی یا صورخیال و تصاویر در مجموعه پیچیده و آنی ادراکات عاطفی و روشنفکرانه نهفته شده است. سعدی‌پور این صور را بدون دگرگونی شکلی به صورت بکر و نیرومند بیان می‌کند، اشاره‌های مستقیم و موثر را به دانستگی مخاطب ارائه می‌کند که فشار ستمگرانه زندگی و زندگی روزمره‌ را محو کند و خواننده برای لمحه‌ای به الزاماتش پناه ببرد، شاعری از این لون بیش از ظرفیت خودش عاشق می‌شود: «پیامبر نیستم که با یک دستم، مرده‌ای را زنده کنم/و با دست دیگرم، ماه را از پیراهنم بیرون بکشم و دو نیم سازم اما نیمی از بدنم را/پناهندگان و کشتگان و زخمیان جنگ‌ها، و نیم ديگرش را، معشوقه‌ام تصرف کرده/که همیشه در حال رسیدگی، به زخم‌های نيمه دیگر است/مقصر من نیستم که بیشتر از ظرفیتم، عاشق شدم...»
سعدی‌پور در به کار بردن زبان احتیاط کار است و همه‌ ایماژهايش را برای قوت تأثیر هنرصنعتگرایانه‌اش، به کار می‌برد. سخن شاعر در بخشی موزون و در بخشی بصری است. او فن تصویرسازی را در ساده‌ترین صورت خود این گونه به کار می‌برد: «ماهی تنگ در فراق چه کسی آن قدر ضجه زده که صدایش گرفته است/حالا فقط لب می‌زند؟ احساس می‌کنم هرچند ثانيه یک بار، ماهی می‌شوم...» شاعر می‌خواهد هرچند ثانيه یک بار مثل ماهی عاشق شود و در تنگ بلورین عشق اسیر شود و با معشوق خود گل بگوید و گل بشنود. او اشعاری می‌نویسد که لازم است شنيده و دیده شود، نه اشعاری که جامعه را خوش بیاید. شعرهای سعدی‌پور عمدتا توصيفی- تصویری است، روایت‌های شاعرانه راوی در بخش‌ اول شعر توصیفی-عاطفی است ولی سرانجام شعر از تصویر و استعاره سرشار می‌شود:«در تاریکی حمام می‌کند/کف و حباب صابون که هيچ، اسفنج هم نتوانسته، جای خالی سينه‌اش را پر کند/... غمگین‌ترین مرگ را زنی دارد، که علت مرگش را زود‌تر از بیمارستان فهميده است؟/ به نفس نفس زدن‌هايش نگاه نکنید/ بال‌های پروانه مرده هم، در نسیم تکان می‌خورد.» زیباتر از این نمی‌توان تراژدی زنی را که سرطان پستان دارد و یکی از پستان‌هايش را برداشته تصویر کرد. معضلات و مشکلات زندگی و واقعیت‌های سفت و سمج در شعر سعدی‌پور با زبان و بیانی محزون و نیرومند ارائه می‌شود و از این رو اغلب قطعه‌های اشعار او از فلسفه زندگی و آشوب‌ها و اضطراب انسان امروز سخن می‌گوید: «هرچه‌ دورتر می‌شدی، بیشتر دست و پا می‌زدم/تعداد آدم‌های غرق شده، در پايانه و ایستگاه و فرودگاه‌ها، بیشتر از دریاست...» سعدی‌پور در شعر حبسیه «در بازرسی بدنی» غم و تیمار خود را به نحوی فراموش می‌کند و با احساس و عاطفه‌ای غنی، روان و گرم‌تاب می‌گويد:«هر شب سر زندانبان‌ها را گرم می‌کنم تا بتوانم بیشتر به تو فکر کنم/ و پیچک‌ها بتوانند، از دیوار بالا بروند/آن‌قدر به تو فکر کرده‌ام، هر سايه‌ای که می‌آید و می‌رود، با تو اشتباه می‌گیرم/حتی سايه‌ای که از زیر چشم‌بند می‌بینم، که قرار است چهارپایه را بکشد.» شعرهای سعدی‌پور، اغلب آهنگ زندگی و زمانه‌اش را پرتپش و غمگین می‌سراید، راوی برای آزادی فریاد نمی‌کشد، عصیان نمی‌کند و با آن که دوستدار نور و روشنایی و آزادی است، اعتراض نمی‌کند، مویه می‌کند: «هر روز در قلبم عزای عمومی است/...یک زندانی با همدستی سربازان جوخه اعدام، از سوراخ تنش، گریخته است ...» شاعر تصویرگر سياهی و ملال و نومیدی است، او راوی قصه‌های رفته بر باد است: «اینجا تاريکی همه‌ چیز را سانسور می‌کند/ سايه‌ها، صورت‌ها را، قایق‌ها را، ختی ماه را، با آن همه پناهنده.»عشق عمومی و دیگر خواهی شاعر لای برگ‌ها پنهان می‌ماند و مرگ، راوی را به سوی محنتکده ملال و مرگ می‌راند: «پتوی خون گرمی را که سال‌هاست پوسیده/ اما هنوز بدنش گرم است/ می‌کشم، روی این همه جنازه/ مرگ موضوع خوبی است، برای این که یکدیگر را هنوز دوست داشته باشیم.» عشق و اعتراض سعدی‌پور هم، همراه با اعتدال و انعطاف است: «برای لمس آزادی، دست می‌کشم، به موهایت/ به گونه‌هایت، که در خاطرات‌مان، دیگر رنگ و روی ندارد/گاهی از این دورها هم، به تو حسادت می‌کنم، که چگونه می‌توانم، آن‌قدر دلتنگت باشم/کم که می‌آورم، می‌خواهم فراموشت کنم اما چه کسی می‌تواند، شيشه عطر شکسته را در جيبش پنهان کند؟»
سعدی‌پور با خود و جامعه‌اش ناسازگاری ندارد. شعر بلند پایانی به منزله کشف سرزمینی کشف نشده در پهنه زبان، رويدادها و حالات انسانی و اجتماعی و نگاه صلح‌طلبانه است: «فرمانده، آن نامه در جیب سرباز، که بوی گوشت سوخته گرفته بود، یادت هست؟...،/تو سرود ملی من هستی، که آن را غصب کرده اند،/...دخترم، تو ادامه مادرانی هستی، که پیشانی فرزندان‌شان را می‌بوسیدند تا شاید کمی از درد گلوله‌هایی که خواهند خورد کم کنند/دخترم، در آن قسمتی از خانه‌‌ها، که مادران، با عطر گل شب بوها، لالایی می‌خوانند، لاله‌های بیشتری روییده اند...»