غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نقد و نظر درباره دفتر شعر «مثلث گرد» مصطفی رنجبر

تکثیر شدم در دوراهی و چراغ‌قرمزی که سبز نشد

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

این دفتر سه ضلع دارد و یک ضلع «من من» ضلع دوم «من تو» ضلع سوم «من ما» و بعدی،ضلع مخفی است، با این وصف، مثلث، مربع می‌شود. سعید محمدحسنی در دیباچه بر «گرد مثلث» یک دیباچه دایره‌وار ۵صفحه‌ای نوشته‌اند، که فرازهایی را از آن برجسته می‌کنیم:«مصطفی رنجبر، شاعری از نسل نو، با نوشتن و فراهم آوردن این مجموعه شعر،به‌عنوان اولین دفتر شعرهایش، پس از سال‌ها صبر پر وسواس،  روی لبه تيغ رفته است! او می‌داند که هل دادن شعر امروز به سمت سه‌کنج گيرندگانی اندک و تبدیل آن به نام «شعر طبقه خواص» زیرپوشش‌ عنوان دهن‌پرکنی به نام «آوانگاردیسم»، بزرگ‌ترین خدمت به گفتمان هژمونی‌خواهی بود که از گستره فراگیر و فرمندی به نام «شعر امروز» به هر دلیلی می‌ترسید.»از نگاه محمد حسنی، رنجبر در مثلث گرد گرفتار می‌شود و در لبه تیغ حرکت می‌کند ولی پیروز برمی‌آید.شعرهای این مجموعه مسیر نوین و بیگانه‌نماست، انتخاب راه نرفته‌ای به نام «شعر دانش» و باز کردن آغوش شعر امروز به سمت گستره بیکران علوم ریاضی، پزشکی و پدیده‌های فیزیکی است که کمترین قربتی با علوم انسانی و به‌ویژه شعر نداشته‌اند.پیوندی که رنجبر از تداخل میان فیزیک و ادبیات حاصل می‌آورد، به متافیزیکی شاعرانه چشم دارد که آن را راه رفتن بر لبه تيغ نامیدیم.متافیزیکی ورا-انسانی اما عمیقاً انسانی. رنجبر با دلالت‌های باژگونه و پریشیده یک‌قدم به پس و دو قدم به‌پیش برمی‌دارد. او در این تلاش است نخست اهرمی‌ شود که پیکره حجيم جامعه فئودالیته را به جامعه جدید بردارد و از شعر نيمايی عبور کند و از سویه‌ای دیگر می‌کوشد در دنیای دیوانه دن‌کیشوت‎وار از چراغ‌قرمز قوانین سفت‌وسخت عصر نيمايی و راهنمایی عبور کند.او به فضایی وارد می‌شود که همه‌چیز درآن معلق و واژگونه است و به تمسخر و هزل گرفته می‌شود:«من خيابانی هستم/که تا کمر توی سطل‌ها فرومی‌رود/تا شانه‌ توی صف تخم‌مرغ/تا گلو توی تیترهای تلگرام/تودرتو خيابانی تودرتو/درکوچه‌پس‌کوچه‌هایی که فرو می‌روند دردهان هم /...تکثیر شدم در دوراهی و چراغ‌قرمزی که سبز نشد هیچ‌گاه...»دراین جهان،همه‌چیز درهم وبرهم است و قائم‌به‌ذات خود نیست،شک‌وتردید میدان را بر یقین تنگ کرده است.شاعر،مفاهیم معتبر را پرت می‌کند و قواعد بازی را به‎هم می‌ریزد تا فرم تازه‌ای بیافریند ومثلث گردی خلق کند:«به دنیا آمدی به دنیای من/به مثلثی متفاوت‌الاضلاع، که قائم‌به‌ذات خود نیست/که می‌کشم‎ات ازنو/مداد خم می خورد از زانو/...به دنیا نیامدی به دنیای من که مسلم بود/مثلثم اما، گویا نبوده ام به نمره چشم/خواستم ارتفاعی باشم به قاعده تو.../من اما اختلاف از زاويه هایم برخاست/بر من مثلث بود گردم و گلوله ای که منتظر بود/یک جای قصه‌ شلیک شود به لوله اش برگشت.»تحول و دگرگونی شيوه و شگرد رنجبر از رئالیسم نيمايی به معناستیزی با تأمل و گذران تجربه زیستمانی فراهم آمده است.این دفتر شعر پر است از گروتسک، تضاد و پارادوکس و کمدی-تراژدی:«می‌گذرد همه‌چیز از زمین خوردن آغازشد/آن‌ها پرت شدند از بهشت/کلمات از گوش‌هایشان ریخت/باد جابه‌جا کرد حروف را/کلمات سنگین‌تر بغض شدند در گلو/جمع شدند جمع شدند،شدند شدند/تا مثل فنر از خواب بپرم/از دلقکی درون جعبه، و دندان‌هایم را پیش از نمایش تیز کنم/بزن!این تازيانه تازه می‌کند مرا/که بوی شکنجه را توی موزه نگه نمی‌دارند...»مضمون‌ها و فرم‌ها در این اشعار گرد محور ناپایداری می‌چرخد، مثلث گرد، یک بلور چندوجهی است از زبانیت زبان، نوآوری‌های کلامی،عناصر شک،درون‌گرایی گاهی ژرف،نظریه‌پردازی‌های فلسفی، بازی‌های دانستگی و علمی،نومیدی‌های مردم‌گریزانه طنزآمیز:«در کودتای شب و دختری که عاشقش بودم حامله‌ام می‌کند/او عودی به دنیا بیاید و در من بغضی عود کند که هی بزرگ شود/بزرگ‌تر شود، حتی بزرگ‌تراز فیلی که می‌افتد از دماغ جهان/که بوی سوختن می‌آید از این جهان‌بینی...»در این شعرها هیچ اراده مختاری و خط سیر تقویمی وجود ندارد و اشعار بر بنیاد معیارهای تهی از مصداق و حتی بدون معنا استوارشده است.رنجبر در شعر «تاريخ جنون» زیرآب هر شناخت جازمی را می‌زند.از شگردهای دیگر رنجبر در تدوین گزاره‌ها به کار گرفتن اشیا، کلمات و اصطلاحات علمی و غربی‌ است:«صوت يونانی، همایه، یاخته، اکسون، رانویه، دندریت، اپیوم سمفونی، گرامافون... .»«در ابتدای مسخ بر انعطاف نرم همایه و یاخته/بر دردی اکسون‌ها گره زدم خودم را به رانویه/و درندیت‌های درنده شعر/مدام در طول طناب، مرا خودکشی می‌کند...‌»شاعر سعی می‌کند این کلمات را در شعر جا بيندازد،گاهی میسور می‌شود ولی گاهی شعر را به تصنع می‌برد.ابژکتیویته محض یعنی نشان دادن خاصيت ذاتی چیزها و اشيا بدون حمل سوژه انسانی بر آن‌ها ناممکن می‌نماید.اساساً زبان علم و منطق ریاضی با اعداد و ارقام بیان می‌شود تا رنگ هرگونه معنا و صفت انسانی را از آن بگیرد و صورخیالی نباشد.رنجبر سعی می‌کند با دانستگی خود در امور علمی تصرف می‌کند اما شعر آفرینی «پوئتیک» شعر را دچار مشکل می‌کند.این‌گونه واژه‌ها در روایات پسامدرن، ره به تمسخر مضحکه می‌آورند.گزاره‌ها و روایت‌های رنجبر خالی از دلالت‌های حسی، عاطفی وحتی آرمان‌خواهی نیست.رنجبر دراین زمينه، هنوز درحال‌وهوای مدرنیسم سیر می‌کند:«آينه را از مقابل ام بردار/به استحاله،  که زیر تابش کلمات تو/معنایی دیگر یافته‌ام...»رنجبر،شاعر پارادوکسیکال خوبی است.او توانسته چند متن و چند لحن را بامهارت در اشعار خود به اجرا بگذارد.