غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


پرِ پروانه مبند؛ پیله‌ات را بشکن

راضیه خندانی (شاعر)

دوره زمانه عوض‌شده است؛ آدم‌ها نسبت به هم بی‌مهر شده‌اند؛ این جملات را زیاد شنیده‌ایم. تقریباً به هر اخلاق و رفتار عجیبی که از آدم‌ها برمی‌خوریم این جملات را به کار می‌بریم؛ اما به نظر من آدم‌ها زیاد هم نسبت به قبل تغییر نکرده‌اند.هنوز هم بوم سفید روحشان را گاه با قلم‌مو به رنگ سیاه‌رنگ آمیزی می‌کنند و بعضی جاهای بوم را همان‌گونه سفید نگه می‌دارند، اما این را قبول دارم که در بیان و نشان دادن ذات اصلی‌شان تغییرات زیادی به وجود آمده است. مثلاً در زمان‌های قدیم در محله‌ای با کوچه‌های باصفا بیشتر مواقع همسایه‌ها در زیر سایه خنک و دلپذیر شاخه‌های درختی کهن‌سال به دورهم جمع می‌شدند و در مورد همه اتفاقات روزانه‌شان حرف می‌زدند و هرکسی اطلاعات درست و غلط خود را در مورد هر چیزی که خبرش به گوشش رسیده بود برای بقیه بازگو می‌کرد و کم‌کم صحبت‌ها گل می‌انداخت و بحث به سمت نظرات شخصی می‌رسید و هرکسی انتقاد یا تمجید خود را با بقیه افراد در میان می‌گذاشت و بیشتر مواقع هم موضوع قابل‌بحث در مورد شخصی غایب بود که می‌شد به‌راحتی در مورد زندگی شخصی آن فرد به قضاوت درست و غلط نشست؛ اما در عصر حاضر؛ با به میان آمدن فضای مجازی فقط شکل ظاهری این امر تغییریافته است ولی همچنان با طرح جدیدی که بازندگی امروزه همه جوامع سازگاری بیشتری دارد آن جمع کوچک به جمعیتی جهانی تبدیل‌شده که می‌توان در هر جا و مکانی که درهمان لحظه به سر می‌بریم از زندگی فردی دیگر در کشور و حتی قاره‌ای دیگر باخبر شویم و بدون اینکه لحظه‌ای از زندگی او را تجربه کرده باشیم آن فرد را به قضاوت بکشیم و نظرات خوب و بد خود را به همه جهانیان به اشتراک بگذاریم و چه جالب که درخت دانش و فهم خود را آن‌قدر پرشاخ و برگ می‌بینیم که در مورد هر چیز کوچک و بزرگی با اعتمادبه‌نفسی کاذب نظر می‌دهیم.و سعی در زیر سایه گرفتن بقیه افکار عمومی می‌کنیم. درست است بیشترمواقع با اشتراک گذاشتن خبری ازلحظه ای اززندگیمان به همه آدم‌ها اجازه دیدن و باخبر بودن ازآن‌رو قسمت از زندگی‌مان را می‌دهیم؛ اما مهم این است که کم پیش می‌آید پیامی با نظر بی‌طرف از کسی دریافت کنیم. دوستانی که با آن‌ها چشم در چشم می‌شویم صادقانه یا ریاکارانه برایمان از عشق و محبت دم می‌زنند و آن‌هایی که اصلاً ما را ندیده‌اند و هیچ از مسیر پرپیچ‌وتاب زندگی‌مان خبر ندارند چنان با الفاظ و واژه‌های کوبنده سعی در شکستن قلبمان را دارند که گویی از قبل با ما دشمنی‌ای دیرینه داشته‌اند. درواقع چیزی که به چشم می‌آید این است که در جوامع گذشته غیبت در دورهمی‌ها بیشتر رونق داشته اما در جوامع امروزی از زیر پستی که فرد خود به اشتراک گذاشته شروع می‌شود و تا پیج‌های دیگر که آن را اطلاع‌رسانی می‌کنند کشیده می‌شود. دیگر افراد بدون اینکه شناخته شوند به‌گونه‌ای پشت پرده وار زندگی فردی آن شخص را به قضاوت می نشینند و آن شخص را به عمق دریای ناامیدای که خود فرو رفته اند میکشانند، بدون آنکه فکر کنند همگی به قتل روح انسانی دست زده اند.چه رؤیاهایی که به خاطر قضاوت نادرست افرادی دور نشسته همچون گُلی نشکفته خشک و پلاسیده شده‌اند. چه امیدهایی که همچون کشتی روان در دریا با پدیدارشدن صخره‌ای از حرف و قضاوت‌های نا به‌جا به‌گل‌نشسته است.چرا به‌جای درس گرفتن از شرایط سختی که خودمان در آن غرق‌شده بوده‌ایم بازهم برای به خواب بردن روح زجرکشیده‌مان از دست روزگاری که گذرانده‌ایم به خودمان حق می‌دهیم شخصی را به نادرست به باد انتقاد بگیریم؟ به‌عنوان‌مثال؛ فلان شخص معروفی را که هیچ زمانی به غیر از دیدن چند کار از او در نقطه‌ای دیگر از این جهان پهناور همچون ماهی از مسیر رودی که او پیموده و به اقیانوس بیکران معروفیت و مشهوریت رسیده خبر نداریم. نمی‌دانیم تن نحیف او چقدر در مسیر به سنگ‌های سخت رودخانه‌ها خورده و چه دردهایی را به جان خریده تا در این لحظه از زمان در این جایگاهی که ایستاده او را ببینیم.اما برای خواندن لالایی نحس و شومی که روح سرکشمان به‌وقت خواب احتیاج دارد به‌راحتی هر کارِ ریزودرشت او را با بدترین جملات کوبنده به قضاوت می‌کشیم؛ بدون لحظه‌ای تفکر و منطق که چه خدشه‌ای با ناخن‌های چنگال‌وارِ انتقادهای بی‌منطقمان به سروچشم روح آن فرد وارد می‌کنیم.