جامعه ایرانی و مساله تهی شدن
رضا صادقیان- موج مهاجرت پزشکان عمومی، متخصصان قلب، کادر درمان و فارغالتحصیلهای رشتههای مهندسی و اساتید دانشگاه برای آینده کشور هشداردهنده شده است. آمارها نشان میدهد طی چهار سال گذشته بیش از 16هزار پزشک عمومی از کشور مهاجرت کردهاند. همچنین همین آمارها میگویند یکصد و شصت متخصص قلب از ایران رفتهاند. مصاحبه برخی از ریاستهای دانشگاه شرایط خوبی را نمایان نمیکند، چراکه میل مهاجرت در میان استادان دانشگاه بیش از گذشته شده است؛ اما اینهمه نشانه چیست و چرا نخبگان، تحصیلکردگان و متخصصان ایرانی سودای رفتن از کشور را دارند؟ پرسش اینجاست؛ چرا فرد تحصیلکرده پس از عبور از موانع بسیار در زمان تحصیل و حتی پیدا کردن شغل و رسیدن به ثبات نسبی بهجای ماندن و تلاش برای خدمترسانی به هموطنان چمدان مهاجرت را در دست میگیرد و برای همیشه از کشورش میرود؟
اول: جامعهای که امکان اقناع و حفظ منزلت شهروندان نخبهاش را به طرق مختلف فراهم نکند، لاجرم افراد تحصیلکردهاش را از دست میدهد. آمارهای بیکاری گواه این مدعاست. طی سالهای گذشته و خصوصاً یک دهه قبل امکان ایجاد شغل برای جوانانی که تحصیلات تکمیلی را گذراندهاند یا دارای مدرک دکتری هستند فراهم نشده است. مشغول شدن فارغالتحصیلهای رشتههای مختلف به کارهای اداری، غیرتخصصی، رانندگی و مسافرکشی و ورود به بازار کار با سرمایه اندک و... جوان ایرانی را با واقعیتهای خشن جامعه و اقتصاد بیشتر آشنا میکند. جوانی که امیدی برای داشتن شغل باثبات ندارد. ازدواج و تشکیل خانواده را حداقل تا 40سالگی همچون خیال خام میداند. درآمد ماهیانه را ناکافی و دائم با حس کمتوجهی، بیتوجهی، نادیده گرفته شدن و در حاشیه بودن زندگی میکند.
دوم: میل به مهاجرت بهیکباره و در لحظهای مشخص پدید نمیآید؛ مانند رشد بذر در زمین میماند. زمین امروز کشور به دلایل مختلف مستعد رشد بذر مهاجرت است. افرادی که امیدی به زیست بهتر در آینده را برای خودشان متصور نیستند و تلاش میکنند با تکیه به تحصیلات، کسب تجربه و کشف راههای مهاجرت کشور را برای همیشه ترک کنند.
سوم: همیشه گفتهاند: سرمایه هر شرکتی، نیروی انسانی آن است. بدون شک سرمایه هر کشور نیز مردمان آن هستند، شهروندانی که با کار و تلاش و ساخت زندگی با امکانات نسبتاً خوب آینده بهتری را رقم بزنند؛ اما در شرایطی که تحصیلکردگان با بیمهری روبرو میَشوند، زمینه ارتقای اداری برای همگان فراهم نمیشود و راههای کسب قدرت و تأثیرگذاری بیشتر برای سایرین با موانع بسیاری روبروست، لاجرم درسخواندههایی که این فضا را برنمیتابند و نسبت به ساختارهای بسته سازمانی انتقاد دارند راه مهاجرت و رفتن را در پیش میگیرند.
چهارم: مهاجرت تحصیلکردگان و کسانی که بر اساس دانش مهندسی و کسب تجربه طی سالهای متوالی رشد یافتهاند، بخشی از هزینه تحصیل، تجربه و دانش آنان توسط دولتها-نهادهای مربوطه پرداختشده تا در زمان لازم از آن بهرهبرداری انجام شود. متأسفانه در کشورمان به دلیل فراهم نبودن شرایط بهرهجویی این سرمایهگذاری انسانی از سوی نهادهای مختلف با بیمهری و نادیده گرفتن روبرو میشود و تمام هزینههای تحصیلی و تجربی در کشور دیگری مورداستفاده قرار میگیرد. به عبارتی؛ در پدیده مهاجرت هزینههای انسانی بر عهده کشور مبدأ است، ولی کشور مقصد بهترین بهرهبرداری را انجام میدهد.
بدون تردید امکان خرید تجهیزات مدرن و فنآوریهای پیشرفته برای صنایع مختلف وجود دارد. همچنین با توجه به درآمدهای نفتی امکان ساخت کارخانههای بسیار فراهم میشود؛ اما سوال اینجاست با توجه به موج مهاجرت فزاینده آیا امکان بهرهبرداری از این تجهیزات، فنآوریها و دستگاههای مدرن هم فراهم خواهد شد؟ آیا برای اداره این تجهیزات نیازمند مدیران لایق و نه شعاری نیستیم؟ آیا فرصت پرورش نیروی انسانی متخصص با سرعت انجام خواهد شد؟ قرار دادن این سوالات در برابر مدیران ارشد و سیاستگذاران و نوع پاسخهای آنان مشخص میکند آیا اهل قدرت نیز مسئله مهاجرت و تبدیل آن به چالش فراگیر را جدی میداند و یا قرار است تا هنگام بروز بحران سکوت اختیار کند.