تاج و کیروش و مابقی ماجرا
فیض شریفی (نویسنده)نامها گاهی بیخود بر کسی گذاشته نمیشود. بعضیها «تاج» بر سر دارند و همای سعادت درهرحال بر سر آنها مینشیند. «کی» هم به معنی «شاه» است و «تاج» را به یاد میآورد. «روش» را هم «روشنا و روش و منش» و امثالهم بخوانید. بیتربیت نباشیم و جور دیگری «کی روش» را نخوانیم. «تاج» به «کی» میآید. تاج تا کنون چه به دست آورده است که پيش از آن به دست نیاوردهاند و بعد از او به دست نیاورده باشند.
ایران در زمان کی روش سیام جهان بود، ولی در زمان اسکوچیچ تا بیستویک هم آمد. کی روش چه چیزی به دست آورده است؟ که مایلی کهن و امثالهم به دست نیاوردهاند؟ کی روش تا توانست از تیمهای صغير و کبیر باخت.
او در هرکجای جهان، یک دو رگه دید، رفت و آورد و جیب خلایق را خالی کرد و باز هم باخت. باخت که شاخ و دم ندارد. چه یک هیچ از آرژانتین ببازی چه با پرتغال مساوی کنی و حذف شوی، تو باختهای باوجودآن که اتوبوس و قطار و منار دم دروازه کار گذاشته باشی، از تمام تیمهای خرد و درشت در کلمبيا و مصر و امثالهم باختهای، تو چه در پنالتی باخته باشی و چه داور ترا بازمانده باشد باختهای چون نتوانستهای ببری، چون نتوانستهای گل بزنی، باختهای.
تو تا کنون چه عنوانی کسب کردهای، یکبار کره را با نودوچند دقیقه بردهای و فوروارد گلزنت گفته: «دستور کی روش بوده که بزنید زيرش، یکیاش گیر من آمد گل کردم ...»
این هم هنر هست که بتوانید با بهترینهای آسیا و لژیونرهای کوچک و بزرگ با کمترین گل و کمترین برد بمانی.
«تاج» و «کی» بیخود دوباره به هم نرسیدهاند، یکی بازیکن به پرتغال صادر میکند و پول میآورد و یکی هم به نان و نوا میرسد.
دو شکستخورده یکی در کلمبيا و مصر و یکی با ویلموتس و قراردادهای ترکمن چایی و گلستانی، دوباره به هم میرسند. خلاصهاش کنم داستان همین است و همان است که نویسنده نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشت: «شکست بخور و بلند شو، دوباره شکست بخور و دوباره بلند شو.» نوش جان.