همایون رحیمیان در گفتوگو با «همدلی» از تأسیس و رشد ارکستر ملی میگوید
ارکستری که بعضیها خرابش کردند
مهدی فیضی صفت| بیش از دو دهه پیش، در یکی از روزهای گرم تیرماه پس از افتتاح ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی، نودوسه نوازنده در باغموزه چهلستون روی سن رفتند تا با محمدرضا شجریان همنوا شوند و اتفاقی تاریخی را در موسیقی ایران رقم بزنند. در آن اجرا، بزرگانی همچون فریدون مشیری، علی تجویدی و حسن کسایی حاضر بودند. شاید فرهاد فخرالدینی، نوازنده، آهنگساز، مؤلف، مدرس و رهبر ارکستر که از او بانام معمار ارکستر ملی یاد میکنند، در شکلگیری و حرکت این ارکستر مهمترین نقش را بازی کرده باشد. او حدود یازده سال با چوب جادوییاش ارکستر ملی را رهبری کرد و اجراهای ماندگاری را به روی صحنه برد اما در سال 1388 به دلیل برخی اتفاقات گفته و ناگفته از سمت خود استعفا داد. بالاخره در سال 94 با دعوتی که علی مرادخانی مجدداً از فرهاد فخرالدینی انجام داد، ارکستر ملی دوباره با رهبری معمارش به روی صحنه رفت اما انگار اعمال نظرات مسئولان غیرمتخصص در موسیقی تنها به دوره دولت دهم محدود نبود و در دوره تدبیر و امید هم امید به ادامه کار در ارکستر ملی را از فخرالدینی گرفتند. همایون رحیمیان کنسرت مایستر ارکستر در دوره دوم حضور فرهاد فخرالدینی، ارکستر ملی را بدون بنیانگذار و رهبر معنویاش، واقعی نمیداند. او که بهواسطه سالها همکاری با فرهاد فخرالدینی در مقام همکار پیش از انقلاب و حضور در ارکستر فخرالدینی بهعنوان نوازنده ویلن از این موزیسین و کارهایش شناخت قابلتأملی دارد، معتقد است ارکستر ملی واقعی همان بود که فخرالدینی رهبریاش را بر عهده داشت. با همایون رحیمیان به گفتوگو نشستیم تا از تجربه کار با فرهاد فخرالدینی بگوید و از دوران همکاری با او تعریف کند. شرح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ورود شما به ارکستر ملی به چه دورانی بازمیگردد؟
من آقای فخرالدینی را از زمانی که در ارکستر رادیو بودند، یعنی حدود سال 1348 میشناسم. ایشان نوازنده ویولن آلتو محسوب میشدند و من هم ویولن مینواختم. آقای فخرالدینی ازنظر سنی از من بزرگتر هستند اما در ارکستر با یکدیگر همکار بودیم. بعدازآن تاریخ، رابطه نزدیکی نداشتیم و در ارکستر دیگری هم همکار نشدیم. کار من موسیقی کلاسیک بود و در ارکستر مجلسی رادیو و تلویزیون حضور داشتم و ازآنجا هم به ارکستر سمفونیک رفتم. این روزها گذشت و آقای فخرالدینی، ارکستر ملی را در دست گرفت. همانطور که میدانید ارکستر ملی ابتدا کارش را در سال 1377 شروع کرد و در ادامه، برای مدتی تعطیل شد. در دوره اول من همراه با ارکستر نبودم اما در دوره دوم به گروه پیوستم. فکر میکنم در سال 1394 با آقای فخرالدینی همکاری خود را آغاز کردم. من کنسرت مایستر ارکستر بودم و تا زمانی که بار دیگر آقای فخرالدینی عدم همکاری خود را با ارکستر ملی اعلام کردند، با ایشان کار میکردم. وقتی ایشان از ارکستر ملی جدا شدند، ما هم به احترام جناب فخرالدینی و به خاطر سوابق و حق ایشان بر دوران هنری خود، دیگر با ارکستر همکاری نکردیم و از ارکستر بیرون آمدیم. اکثر بچههایی که در ارکستر ملی واقعی حضور داشتند، از ارکستر خارج شدند.
منظورتان از ارکستر ملی واقعی چیست؟
بنیانگذار ارکستر ملی، آقای فخرالدینی بود و میتوان گفت که ارکستر به ایشان تعلق داشت. همانطور که اشاره کردم بعد از اینکه آقای فخرالدینی رفتند، ما هم به احترام ایشان از ارکستر بیرون آمدیم و تعداد زیادی از نوازندگان دیگر هم با ارکستر ملی همکاری نکردند. درنتیجه نوازندههای جدیدی آمدند و کار خودشان را شروع کردند.
به نظر میرسد کارنامه سالها فعالیت فرهاد فخرالدینی را میتوان در سه قامت بررسی کرد؛ اول بهعنوان نوازنده ویولن آلتو، دوم در قامت معلم، سوم در قامت آهنگساز که در همان سالها برای ارکستر رادیو، قطعاتی را مانند «دل انگیزان» ساخت و چهارم هم رهبری ارکستر. درباره این چهار وجه برایمان توضیح دهید؟
ایشان کتابهای زیادی هم تألیف کردهاند که قابلاعتنا هستند. ایشان جزو باسابقهترین مدرسان هنرستان محسوب میشدند و جزواتی که تألیف کردند هم موردتوجه قرار داشت. حتی در دورهای که آقای فخرالدینی در هنرستان و هنرکده موسیقی ملی محصل بودند، واحدهایی برای تدریس به ایشان واگذار شده بود. البته من تحصیلاتم را در هنرستان عالی موسیقی پشت سر گذراندم و در هنرستان موسیقی ملی حضور نداشتم. آقای فخرالدینی معلم من نبودند و در هنرستان ملی تدریس میکردند. سبک کار من هم موسیقی کلاسیک بود و در بخش موسیقی ایرانی کار میکردم. من بهصورت دقیق در مورد نحوه تدریس آقای فرهاد فخرالدینی اطلاعی ندارم اما کتابهایی که با زحمت ایشان تألیف شده را مطالعه کردهام. این کتابها ازنظر موسیقی ایرانی، هارمونی و فرم موسیقی کتب ارزشمندی محسوب میشوند. بهطور مثال کتاب «فرم و آفرینش» کتاب بسیار خوبی است، حتی ایشان یک کتاب هم به من اهدا کردند. بههرحال ایشان زحمت زیادی کشیدهاند که جای تقدیر دارد. حیف است که اینگونه آدمها بدین نحو بیرون از گود باشند. باید از وجودشان استفاده شود و از هنر، نگاه، علم و تجربیات آنها بهره داری کرد. درمجموع باید بگویم که ایشان را بهعنوان یک موسیقیدان خوب ایرانی قبول دارم چون واقعاً هنرمند خوبی هستند. همچنین آقای فرهاد فخرالدینی، دلسوز موسیقی هستند و با تمام وجود برای موسیقی کار میکنند.
متأسفانه برخی از اهالی موسیقی ارکسترال اعتقاد دارند که ما رهبر ارکستر به معنای واقعی نداریم. شما درباره این گزاره چه نظری دارید؟
درست است که رهبری ارکستر یک کار تخصصی محسوب میشود اما گاهی موزیسین بهصورت تخصصی ساز میزند و سپس تمایل پیدا میکند تا دروس رهبری ارکستر بخواند. البته ما در ایران، آموزش رهبری نداریم و علاقهمندان به رهبری میروند در اروپا آموزش میبینند ولی به نظر من یک موزیسین خوب و باتجربه میتواند یک رهبر خیلی خوب باشد. رهبری ارکستر در وهله اول شناخت موسیقی و تجربه زیاد را بهعنوان اصل میطلبد ولی وجه تخصصی آن دادن ریتم موسیقی است که تقریباً همه آن را بلد هستند و مشکلی از این بابت وجود ندارد. اینکه فرم ریتم موسیقی چگونه به ارکستر داده شود، کار چندان سختی نیست. درواقع رهبری بیشتر یک کار تجربی محسوب میشود. من قبول ندارم که کسی میگوید «فلانی نوازنده بوده و چرا کار را خودش هم رهبری کرده است.» بسیاری از موسیقیدانان خوب و باتجربه ما خیلی خوب میتوانند ارکستر را هدایت و رهبری کنند. این موضوع نباید بهعنوان نقطهضعف تلقی شود. من مدام میشنوم که میگویند «آقای فخرالدینی بهخوبی ارکستر را رهبری نمیکند» که این موضوع را بههیچوجه قبول ندارم. حضور آقای فخرالدینی بهقدری بار سنگین دارد که میتواند همان جلوی ارکستر بایستد و نوازندهها با او هماهنگ شوند. اینگونه نیست که بگوییم حتماً باید تکنیک خاص رهبری وجود داشته باشد تا نوازندهها بتوانند راحت کار کنند. ایشان در ارکستر ملی بهخوبی ارکستر را رهبری میکرد و ما هم خیلی راحت بودیم. باید بپذیریم که موسیقی ما آن پیچیدگی و چالشهایی که در موسیقی کلاسیک موجود است را ندارد. خود نوازندهها خیلی راحت موسیقی را درک میکنند و میفهمند و رهبر ارکستر هم کمک میکند تا اجرای خوبی شکل بگیرد. رهبری، تخصص نیاز ندارد ولی اگر رهبر ارکستر، موزیسین یا آهنگساز خوبی باشد، نوازندگان میتوانند بهراحتی با او کار کنند. حداقل ما با آقای فخرالدینی همینگونه بودیم. به نظر من اگر هربرت فون کارایان (رهبر ارکستر مشهور اتریشی) هم ارکستر ملی را رهبری میکرد، فرقی نداشت، بااینکه تخصصش در موسیقی کلاسیک بود اما تفاوتی حاصل نمیشد. اجازه دهید مثالی را مطرح کنم که میتواند برای خوانندگان مطلب جالب باشد. یادم میآید در دوران قبل از انقلاب که سن زیادی هم نداشتم، ارکستر برلین به ایران آمد و فون کارایان رهبر این ارکستر بود. فون کارایان صبح یک روز به سر ارکستر سمفونیک ایران آمد. آن زمان آقای مشکات یا سنجری رهبر ارکستر بودند. فون کارایان به رهبر ارکستر سمفونیک ایران گفت «میخواهم دقایقی با ارکستر شما کار کنم.» نقل میکنند که هیچکس هفت، هشت میزان بیشتر نتوانست با او ادامه بدهد، یعنی نوع رهبری او بهگونهای بود که بچههای ما نتوانستند با او اجرا کنند. او هم درنهایت چوب رهبری را روی زمین گذاشت و از روی سن پایین آمد. میخواهم بگویم که هرکسی در موسیقی خودش یک کاراکتر خاص دارد. دلیلی وجود ندارد که رهبر حتماً درجهیک باشد و الزاماً درس رهبری خوانده باشد. یک موزیسین و آهنگساز خوب هم میتواند چنین کاری را انجام دهد و به اعتقاد من همه این موارد در آقای فخرالدینی نمود داشت. ایشان بهراحتی روبروی میایستاد و ما هم کاری نداشتیم که تکنیک ایشان چگونه است یا درست، ریتم را میدهند یا خیر ولی وقتی ایشان روی صحنه قرار میگرفت، خیال ما راحت میشد. من صادقانه و بدون هیچ اغراقی این مطالب را میگویم.
تأکید میکنم که شأن و کاراکتر ایشان بهگونهای بود که واقعاً باید مقابل ارکستر میایستاد و رهبری ارکستر را در دست میگرفت. ما باید قدر این افراد را بدانیم. خیلیها انتقاد میکردند و میگفتند که «آقای فخرالدینی اجازه نمیدهند فرد دیگری به ارکستر ملی بیاید»، درصورتیکه اینگونه نبود. آقای فخرالدینی از رهبران مختلف برای اجرا دعوت میکرد. ایشان برای رهبری همین ارکستر ملی از سهراب کاشف، جوانی که از وین آمده بود، دعوت کرد و او در یکی، دو اجرا رهبری ارکستر را بر عهده داشت. آقای چکناواریان هم توسط فرهاد فخرالدینی دعوت شد و ما با ایشان هم کنسرت داشتیم. خودم هم گاهی اوقات که آقای فخرالدینی کار اداری داشتند یا دوستانی نزدشان میآمدند، با ارکستر کار میکردم؛ بنابراین بار دیگر مؤکدا اشاره میکنم این صحبتها که ایشان ازلحاظ تکنیک رهبری، دچار نقص بودند، صحت ندارد. به نظر من آقای فرهاد فخرالدینی بهترین گزینه برای رهبری ارکستر ملی بود. البته آقای سهراب کاشف و آقای چکناواریان هم خوب بودند. نمیتوان گفت آنها بد هستند ولی آقای فخرالدینی بسیار خوب بودند. من برای دیگر دوستان هم احترام زیادی قائل هستم و آنها را دوست دارم ولی نوع رهبری برخی از دوستان با رهبری آقای فخرالدینی خیلی متفاوت است. کار آقای فخرالدینی خیلی پختهتر است و ارتباط با آن برای اجرا خیلی بهتر صورت میگیرد. البته اگر بخواهم کسی را برای رهبری ارکستر معرفی کنم، میتوانم از خودم نام ببرم چراکه خیلی راحت میتوانم با ارکستر کار کنم چون آهنگساز هستم، فضا را میشناسم و بچههای ارکستر هم با من خیلی راحت کار میکردند. آقای سهراب کاشف هم همانطور که پیشتر گفتم جوانی است که بر کارش تسلط دارد و میتواند ارکستر را رهبری کند. در مورد آقای فخرالدینی هم که بهطور کامل توضیح دادم.
در گفتوگو با یکی از همکاران شما چندی پیش ایشان وجوهی را در مورد رهبری ارکستر برشمرد و اشاره کرد که «ما زمانی رهبری داشتیم که به لحاظ تکنیک خیلی خوب بود ولی مهمترین ویژگی رهبری یعنی ایجاد همیت، هماهنگ کردن گروه و لیدری را نداشت. ایشان مبلغ قرارداد خود را دریافت میکرد و کاری نداشت که نوازندهها تأمین هستند یا خیر.» آیا آقای فخرالدینی در اجرا به این نکات توجه داشتند؟
بله. فرهاد فخرالدینی کاملاً متفاوت عمل میکرد. من در آخرین صحبتی که با ایشان داشتم، دلیل قطع همکاری با بنیاد رودکی را جویا شدم که گفتند «پول آهنگسازان، نت نویسان و نوازندهها را ندادند و این بندگان خدا هم کلی بدهی دارند» البته من با یکی از دوستان بنیاد که جزو اعضای مدیریتی هستند هم آشنایی دارم. با ایشان هم صحبت کردم که گفتند «آقای فخرالدینی معتقد است باید همهچیز دست خودم باشد.» درصورتیکه واقعاً اینگونه نبود. آقای فخرالدینی خودش این ارکستر را پایهگذاری کرده، پس باید در جریان مسائل باشد اما آنها میگفتند نباید اینگونه باشد، درحالیکه امکانپذیر نیست ایشان فقط بیاید روی صحنه بایستد و ارکستر را رهبری کند و چهار آدم غریبه که هیچ اطلاعی از ارکستر ندارند، برای ارکستر ملی تصمیم بگیرند. منظور فرهاد فخرالدینی چنین چیزی بود. بنده خدا کاری هم نداشت و میگفت «من هستم و آنها هم باشند.» اما آنها میگفتند «نه ایشان فقط کار رهبری را انجام دهد و کاری به دیگر مسائل نداشته باشد.» که باور غلطی بود. آقای فخرالدینی هم قبول نمیکرد و میگفت «وقتی ارکستر میخواهد برنامهای را اجرا کند، باید رهبر ارکستر بگوید چه قطعهای را انتخاب کنند و بزنند و چه قطعهای را نزنند.» هرچند من فکر میکنم موضوعات دیگری هم وجود داشت. وارد این مسائل نمیشوم اما الآن هم میگویم که فقط حضور آقای فخرالدینی برای ارکستر ملی خوب است.
برخی از منتقدان مسئله سن و سال را برای رهبری آقای فخرالدینی بهعنوان یک چالش مطرح کرده بودند...
هرچند برخی از منتقدان معتقدند سن فرهاد فخرالدینی برای رهبری ارکستر ملی بالاست ولی بههرحال احترامش واجب است. ایشان باید بیاید و تکلیف کند که «از این رهبر دعوت کنید تا بیاید و این اجرا را به عهده بگیرد. دفعه بعد رهبر دیگری بیاید و در یک اجرا هم خودم رهبری میکنم.» البته برنامه ایشان هم همین بود و میخواست این کار را انجام دهد. او نمیخواست ارکستر را متعلق به خود کند و برنامههای متعددی داشت که متأسفانه به سرانجام نرسید. فرهاد فخرالدینی دغدغه داشت که امور درست اجرا شود. بالاخره نوازندههای ارکستر، همکارشان بودند و ارکستر هم از آن ایشان بود. باید توجه کرد که برنامهریزی ارکستر ملی مثل ارکستر سمفونیک نیست. پروگرام ارکستر سمفونیک در همه جای دنیا هست، یعنی هر بار بخواهید سمفونی پنج بتهوون را اجرا کنید، از آمریکا یا انگلیس برای شما میفرستند ولی موسیقی ما پروگرام وسیعی ندارد و در تعداد معدودی خلاصه میشود. آقای فخرالدینی برای اینکه مقداری تنوع در کارهایمان صورت بگیرد، از آهنگسازان خواهش میکردند که یک قطعه قدیمی را برای ارکستر تنظیم کنند تا ما بتوانیم آن را اجرا کنیم یا تقاضا میکردند یک آهنگ برای ارکستر بسازند اما پولهای آنها را نمیدادند و آقای فخرالدینی هم گلایه کرده و میگفتند «پولهایشان را نمیدهند و ما طلب زیادی داریم اما انگارنهانگار.» بههرحال خدمات زیادی توسط ایشان صورت گرفت. فرهاد فخرالدینی از خوانندههای مختلف دعوت میکرد و روندی مسابقه گونه شکل میداد و میگفت «کسانی که میخواهند خوانندگی کنند، نمونه کارشان را بدهند تا ما بشنویم. هرکدام صدای خوبی داشت، بیاید با ارکستر بخواند.» این کار خیلی خوبی بود که توسط آقای فخرالدینی انجام شد. مثلاً آقای مجتبی عسگری و جوانان دیگر آمدند که خوب هم بودند. آقای فخرالدینی بالطبع این کار را انجام داد تا بگوید خوانندگی ارکستر ملی در انحصار کسی نیست. در اصطلاح درهای ارکستر را به روی علاقهمندان نبسته بودند. حتی امکان آهنگسازی برای جوانان وجود داشت. ایشان میگفت «فلان جوان بیاید و آهنگسازی کند تا ببینیم کارش چطور است.» خیلی از جوانان آهنگساز به ما کار دادند که اجرا هم شد. به نظر من اشتباه محض بود که اینگونه با فرهاد فخرالدینی رفتار کردند. این آدمها خیلی ناآگاهانه و مبتدیانه واکنش نشان دادند.
پس به باور شما، با جدایی استاد فخرالدینی اوضاع ارکستر ملی دیگر تعریفی نبود...
خیر؛ زیرا ارکستر ملی اصالتی را که باید داشته باشد، بههیچعنوان نداشت. اگر اجراهای مربوط به دوره آقای فخرالدینی را گوش دهید، متوجه تفاوت کارها میشوید. از چند کنسرتی که داشتیم، کدامیک بد بود؟ واقعاً همه کارها بهصورت درجهیک اجرا شدند. ما اجرایی با آقای چکناواریان داشتیم که هیچکس باورش نمیشد و میگفتند «این ارکستر سمفونیک است، نه ارکستر ملی!» بهقدری خوب اجرا کردیم و کیفیت کار بالا بود که تعجب همگان را به دنبال داشت. بههرحال ارکستر ملی، ارکستر خوبی بود اما آن را خراب کردند. بازهم تأکید میکنم که ارکستر ملی واقعی، ارکستری بود که آقای فخرالدینی رهبری میکرد.