ناصرخسرو؛ کلیدواژهای برای اوضاع نابسامان دارو و درمان
محمدعلی آقایی- میدانیم که حتی تا اواخر دههی 60 بهواسطه کمبود پزشک تخصصی و حتی عمومی، واردکننده پزشک از هند و پاکستان بودیم (بهعبارتدیگر دستکم از این حیث کمی عقبماندهتر از این دو کشور بودیم.) شاید دلیل عمده این وضعیت این بود که مقامات وقت به تربیت پزشک و داروساز اهمیت چندانی نمیدادند. در تهران فقط دو دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و دانشگاه ملی سابق یا شهید بهشتی و در تبریز، اصفهان، شیراز، اهواز و شاید یکی دو شهر دیگر پزشک تربیت میشد، آنهم با ظرفیتهای محدود؛ اما پس از انقلاب به تعداد این دانشکدهها افزوده شد؛ بهطوریکه آموزش دانشجوی پزشکی دولتی حتی به شهرهای کوچکتر هم کشیده شد. برای نمونه در خوزستان افزون بر دانشگاه جندیشاپور، دانشکدههای پیراپزشکی در شهرهایی مانند آبادان، دزفول و بهبهان هم دانشجوی پزشکی میپذیرند. دانشگاه آزاد هم که در همان اوان راهاندازی و با شهریههای کمرشکن وارد میدان شد. موضوعی که البته سبب افت کیفیت آموزش پزشکی نیز شده بود. در سالهای اخیر هم دانشکدههای بینالملل وابسته به دانشگاههای دولتی به آموزش دانشجوی پزشکی و پیراپزشکی ورود کردهاند، آنهم با شهریههای کلان دولتی!
در سوی دیگر نیز سالهاست که میشنویم پرستاران و پزشکان ایرانی کار در خارج از کشور را به خدمت به هموطنانشان ترجیح میدهند. اخیراً این بحث از سوی مقامات و مسئولان رسمی کشور نیز اذعان شده است. بهطوریکه یکی از مقامات دانشگاه جندیشاپور اهواز همین دو سه روز پیش اعلام کرد که روزانه بین دو تا 10پزشک از خوزستان مقدمات مهاجرت خود را فراهم میکنند. بدیهی است که آمار کل کشور روزانه از دهها نفر هم فراتر است. در این میان آیا نباید به این پزشکان و پرستاران هممیهن حق داد که برای کسب درآمد بیشتر و زندگی بهتر به دنبال مهاجرت باشند؟ پاسخ از جهاتی مثبت و از جهاتی منفی است؛ مثبت است از این حیث که حتی مقامات رسمی گفتهاند درآمد متوسط یک پزشک عمومی که در بیمارستان خدمت میکند 10میلیون تومان است. دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل! این یعنی زندگی در زیر خط فقر! مگر اینکه اگر تابوتوانی داشته باشند و دو شیفته کار کنند. البته اوضاع پزشکان متخصص و فوق متخصص اغلب بهتر است؛ هم به جهت دستمزدهایی که میگیرند و هم به جهت همانکه برخی پزشکان از بیماران اضافه میگیرند و به «زیرمیزی» معروف است. هرچند که برخی از اینان هم یا درصدد مهاجرتاند یا برخی نیز مهاجرت کردهاند. حال به این موارد اضافه کنید، شرایطی که برخی پزشکان یا عطای پزشکی را به لقای آن بخشیدهاند یا همزمان به مشاغل دیگری چون بسازوبفروشی و تجارت و... سرگرماند.پاسخ از جهات دیگری منفی است؛ گفته شد که متوسط دریافتی پزشک عمومی در نزدیکی خط فقر است. اکنون این سؤالات مطرح است که آیا مراجع ذیصلاحی چون سازمان برنامهوبودجه، مجلس شورای ملی، وزارت مربوطه و... نمیتوانند طرحی نو دراندازند؟ آیا درآمدهای کشور در حدی نیست که دریافتی این شغل شریف و قشر زحمتکش و دردآگاه را بهطور کاملاً منطقی بهبود بخشند؟ آیا میدانند که مثلاً یک پزشک عمومی 19سال درسخوانده است و بهویژه کنکور سخت و جانفرسایی را پشت سر گذاشته و هفت سال دروس سخت دانشکده را با آن وضعیت خوابگاه و تغذیه پشت سر گذاشته و دو سال سربازی و طرح را تقریباً مفت برای دولت کارکرده است؟ آیا میدانند که یک رزیدنت سه یا چهار سال بهطور شبانهروزی یکدرمیان و در یک شیفت بهطور متوسط 40بیمار را معاینه میکند و در حد هزینه اسنپ و خوردوخوراک و پوشاک هم به وی پرداخت نمیشود؟اما وضعیت دارو و طرح بهاصطلاح دارویار؛ 40سال است که حکایت بازار نهان و آشکار داروی با کلیدواژه «ناصرخسرو» در ادبیات اجتماعی مردم رواج دارد. آیا حتی یکی از وزرای مربوطه و سایر مقامات عدیده این حکایت را نشنیده یا ندیدهاند؟ البته چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟! پس بحث بیشتر همچنان سودی ندارد.از طرفی شرکتهای داروساز که بعضاً دستی بر آتش دارند و قیمتها را بهحق یا ناحق افزایش میدهند؛ اما به نظر میرسد که وزارتخانههای مربوطه و سازمانهای نظارتی دست روی دست گذاشتهاند. کدام وجدان بیداری میتواند بشنود و جانش نسوزد که مثلاً داروی کودکان سرطانی و بیماران خاص و بعضاً حتی تاریخمصرف گذشته به چندین برابر قیمت در ناصرخسرو و حتی داروخانههای رسمی به فروش میرسند و صدای بیماران مضطرب و درمانده بهجایی نمیرسد؟