غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به شعر «سهراب» از حیات فرخ منش

مگر ما چند سهراب مرده داریم در آغوش پدر

لهراسب زنگنه (منتقد ادبی)

«بیارای لانه سیمرغ/سرنوشت در خفت گیسوانت ایمن نیست/نوزین پریشان زلف تهمینه/چموش لحظه ها/شاهین فرصت، آرام و رام و عاشقانه/بیتوته بر لب گردن/دستی به تیر/دستی کمان/دستی به نی/دستی به گفت‌وگو/آرایش شبانه واژگان/جاری در کلام/هر واژه نوزادی است پابه راه/گهواره بی بار ساز نمی‌آورد/بر چهارراه شمع و‌ شیون و‌ عود از بیم دف آشفته زمین/پوزار جا نهاده آسمان/از غفلت پدر هم دهان و یک‌نفس سیمرغ آسمان/زال زمین بر پهلوی دریده می‌گریند.»
آنتولوژی شعری فرخ در تراژدی سهراب، آنچه شاهنامه می‌گوید؛ تراژدی سهراب و رستم و درام دردناک و تلخ اسفندیار و رستم و اینکه در تراژدی همه برحق‌اند و در‌ دادگاه وجدان داستایوفسکی همگان مبرا از گناه‌اند، سهراب بر حق است و رستم هم محق: «تا بیتوته بر لب گردن/دستی به تیر/دستی کمان/دستی به نی و...دستی به گفت‌وگو/و این انتخاب آخرین فرجام انسانی گفتگوست که دریغا که اگر گفت‌وگو میان پدر و پسر برقرار بود هیچ خشونت و خونریزی رخ نمی‌داد، نه دستی به تیر بود و نه دستی به کمان، که تنها و تنها گفت‌وگو قادر بود حقیقت پدر و پسری را برملا کند. فرخ حیات حماسه و تغزل را درهم‌آمیخته و با تکرار یک حرف در کلام و یک کلمه در جمله به سطر شعرش هارمونی و وزن دلخواه را جاری می‌کند: «دستی به تیر/ دستی به نی/ و...» شاعر گاه در شعرش دست به واج‌آرایی زده و موسیقی شعرش را به رخ می‌کشد: «سیمرغ سرنوشت گهواره بی‌بار ساز نمی‌آورد...» تکرار حرف «سین» و سود بردن از حرف «الف» که صوت شعر را بالا نگه می‌دارد از شگردهای شعری فرخ منش است. 
در این شعر او با ترکیب برخی اسامی ذات و معنی، دست به ترکیب‌سازی زده: «سیمرغ سرنوشت، آرایش شبانه، گهواره بی‌بار، زال زمین، پهلوی دریده و واج‌آرایی: بر چهارراه شمع و شیون و عود» فرخ با ردیف کردن آرایه‌های ادبی و در سایه توصیفات و تشبیهاتی بدیع در پی آن است تا دلالت‌های معنایی را در پس و پشت آن‌ها آشکار کند. در اندیشه اسطوره‌ای شرق، اصل بر پسرکشی است. درست نقطه عکس آنچه در تفکر و سنت‌های اساطیر غرب می‌گذرد. در غرب پروسه به سمت فردا و آینده غالب است. عقده اودیپ و اسطوره‌های یونان باستان و ادبیات شکسپیر بر مبنای پدرکشی است. در شرق اسطوره پسرکشی سنتی دیرپاست. 
برادران فریدون در همان اوان رهایی از چنگ ضحاک، با غلتاندن سنگ از بلندی قصد کشتن برادر را دارند؛ چیزی همچون اسطوره یوسف و سیاوش؛ اما دریغ که ما ساده بودیم ما عوام‌فریب نبودیم اما فریفته عوام شدیم. اسفندیار هم ساده بود. سادگی، صفت مشترک همه خوبان. 
رستم در چاه شغاد فرومی‌افتد، بابک را به‌آسانی فریب دادند، سهراب بعد از چیره شدن بر رستم با دروغ و نیرنگ او، پدر را رها کرد. در دوران ما امیرکبیر را به دام توطئه انداختند و مصدق هم مار زخمی را رها می‌کند و سران بختیاری بعد از فتح تهران قدرت را رها کردند و به خانه بازگشتند. فرخ شاعر چه زیبا گفته که اگر گفت‌وگو بود و تساهل و مدارا بر روح آدمیان حاکم بود و فزون‌خواهی نداشتند، باری این‌همه سبعیت و برادرکشی هم در میان نبود: «از غفلت پدر هم دهان و یک‌نفس/سیمرغ اسمان، زال زمین بر پهلوی دریده می‌گریند.»