آسیبشناسی حضور فراگیر روحانیت
محمدرضا چمننژادیان - تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مذهب تشیع حلقهی وصل مثلث دین، مراکز دینی (مسجد، مرجعیت و حوزههای علمیه) و ملت، روحانیت شیعه بوده است و کارکرد همین فرآیند مهم سنتی و مذهبی بود که موجبات همگرایی فعال و تعلقخاطر بین تودهها و اقشار جامعه به دین و روحانیت را فراهم میآورد. عدم حضور روحانیت در سازوکار دولتها و دستگاههای رسمی موجبات حمایت تمامقد مادی و معنوی و بدون هرگونه چشمداشتی از سوی ملت از این قشر را فراهم کرده بود. اقشار مختلف ملت مابهازایی جز امر هدایت و ارشاد در مسائل اخروی برخی از مسائل زندگی مادی از روحانیون طلب نمیکرد. تبلیغ صادقانه دین، امانتداری اخلاقی و صیانت از کیفیت آموزههای دینی در دستور کار روحانیون و مطالبه مؤمنان بود. همین فرآیند کارآمد اصیل و سنتی، پیمان نانوشته بود میان مردم و روحانیت. پیمانی که تحکیم وارستگی فردی، مرجعیت دینی و اعتماد به ملجأ بودن روحانیت در بین ملت را تقویت میکرد. این همگرایی عملی و اتصال مثلث دین، مراکز دینی و ملتها در طول تاریخ اسلام و تشیع را میتوانیم، به نحو چشمگیری در نهضتها و قیامهای سیاسی مذهبی و اجتماعی در جهان اسلام گواه بیاوریم. مکانیسمی که در مشی آزادیخواهانه، عدالتجویانه و ضدیت با رژیمهای استبدادی وابسته به ظهور رسید؛ و از این منظر محوریت روحانیت در طول تاریخ بهویژه روحانیت تشیع در کنار ملتها قابلتحسین است.اوج علل کارآمدی این اتصال مثلثی و نزدیکی منویات ذهنی روحانیت با خواستههای مردم را میتوان در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) مشاهده کرد؛ بنابراین مبارزات ضد استعماری، قیام علیه مستبدین وابسته (در ایران، عراق، مصر و...)، وحدتآفرینی جهان اسلام و تقریب مذاهب با تأکید بر مشترکات و...تا انقلاب اسلامی برای تحلیل این رابطه مثالهای خوبی است. در این مسیر میتوان رهبران و روحانیون وارسته و شاخصی مانند سید محمد قطب، سید جمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و امام خمینی (ره)... را مثال زد؛ که هیچکدام کمترین وابستگی رسمی، مالی و سیاسی به هیچ حکومتی را در بدو شروع مبارزات خود نداشتند. بلکه بهعنوان مبلغان راستین اسلام، مرجع دینی و ملجأ فکری ملتهای ضد استعمار و نهضتهای وحدتبخش اسلامی بودند. انقلاب اسلامی در ایران رهاورد چنین اتصال و رابطه متقابلی میان مردم و روحانیت بود؛ روحانیتی که بهواسطه گسترش شبکه مردمی آن به حکومت وابستگی نداشت بود. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را شاید آزمونی بزرگ و تاریخی برای تمامی تفکرات راهبردی، اندیشههای تشکیل حکومت و حکمرانی اسلامی در دنیای اسلام دانست که بر اساس مثلث دین، مراکز دینی و ملت شکلگرفته است. چهار دهه پسازآن انقلاب، هماکنون روحانیت بهصورت گستردهای در نظام سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی کشور حضور دارد و اکنون با توجه به ظهور عملکردها، ناکارآمدیها و آسیبهای فرآیندی حضور روحانیون در مناصب دولتی ضرورت بررسی و تحلیل آن بهخوبی احساس میشود. گرایش روحانیت به حکومت گردانی، تمایل کسب مقامات دنیوی، نزدیکی به منابع رانت نیازمند آسیبشناسی است. دخالتهای گسترده روحانیون در تمام امور - حتی غیرتخصصی- آسیبهایی جدی به نقش و کارکرد اصیل روحانیت وارد کرده است. حضور در کشتارگاهها، غسالخانهها، مجریگری مراسمات، سخنرانی مراسمات دینی و دنیوی، خوانندگی، عروسکگردانی تا امامت جمعه و جماعت از کلانشهرها و تا روستاها، معلمی در مدارس، دانشگاهها، حوزهها، امور قضایی، انواع دفترخانهها، مراکز ازدواج و طلاق، طب سنتی، مراکز عقیدتی سیاسی نهادهای دولتی و انقلابی، نظامی، انتظامی و امنیتی و اخیراً وزارت نفت و تصویب حضور در بانکها... همه بخشی از مشاغلی هستند که خارج از حوزه رسالت روحانیت سنتی و حتی مدرن میتوانند، موجبات گسست مثلث دینی با خلوت شدن مراکز دینی (مساجد، حوزهای علمیه، گرایش به اوامر مراجع و ارزشها...) و یأس ملت از عملکرد روحانیت را فراهم آورند؛ و این شیب تند تلاش روحانیت برای حضور در همه ارکان نظام سیاسی واداری کشور، بدون تردید تزلزل جایگاه دینی و تخصصی روحانیت را نیز سبب خواهد شد. امری که میتواند پیامهای ناگواری از سراشیبی و زوال جایگاه روحانیت، نافرمانی مدنی و ناکامی حکمرانی دینی در عصر جدید در نزد نسلهای مطالبهگر بهدنبال داشته باشد. نویسنده این یادداشت بهعنوان یک کنشگر دلسوز و متمایل به روحانیت اصیل و اسلام ناب این آسیبشناسی صریح را با اعلان خطر گوشزد کرده و عبرت گیری را یادآوری و فریاد میزند.