از سخنان رئیسجمهور تا کف خیابان
محمدجواد پهلوان- به نظر میرسد کارشناسان رسانه و جامعه شناسان لازم است در مورد یک موضوع خطیر همفکری کرده و راهحلی به مسئولان ارائه دهند. نیازی نیست که این افراد در ورطه پاسخهای تکراری افتاده بلکه واجب است طی بررسیهای کارشناسی و دقیق و بهدوراز حبوبغضهای سیاسی رایج، کنکاش کنند که چرا اخبار سیاسی مهم (ازنظر مسئولان) در کف جامعه هیچ انعکاسی ندارد!
بنده با یک مثال روشن و بدیع این موضوع را باز میکنم. دو روز پیش نشست خبری نفر اول دولت با حضور حدود 100خبرنگار و عکاس داخلی و بینالمللی برگزار شد. مهمترین شبکه خبری و رسانهای صداوسیما (شبکه خبر) نیز این رویداد را بهصورت زنده منعکس کرد. همچنین همزمان با برگزاری نشست، صدها رسانه اعم از روزنامه، خبرگزاری، سایت خبری و هزاران اکانت در شبکههای اجتماعی این نشست خبری را برخط پوشش میدادند. اگر روز گذشته هم نگاهی به روزنامههای چاپ صبح داشتید یکی از تیترهای اصلی به سخنان رئیسجمهور در این نشست اختصاص داشت. فلذا از منظر پوشش رسانهای یک رویداد باید گفت که هیچ کم و کسری وجود نداشت و تقریباً تمام رسانهها این خبر را منعکس کردهاند. لیکن سوال اینجاست چرا چنین نشستی که از منظر سیاستمداران و اصحاب رسانه و ایضاً قدرتمندان مهم است در جامعه و در میان مردم عادی هیچ بازتابی ندارد؟شاید گفته شود این موضوع عادی است زیرا صحبتهای سخت سیاسی جذابیتی برای مردم عادی ندارد؛ اما باید گفت بحث در مورد سخنان یک مسئول دست چندم سیاسی نیست بلکه در مورد نشست خبری نفر نخست دولتی، این بحث مطرح است که بههرحال از صندوق رأی بیرون آمده است؛ بنابراین نمیتوان مدعی شد درجه و کلاس سخنان مطرحشده در چنین نشستی قرابتی با نظرات و مطالبات مردم ندارد. بنده دو نکته را میخواهم عرض کنم؛ صرفنظر ازنظر کارشناسان امر، بخشی از این مشکل برمیگردد به جامعه رسانهای کشور؛ یعنی سؤالاتی در این نشستها مطرح میشود که فاصله روشنی با سؤالات جامعه دارد؛ یعنی خبرنگاری که در برابر رئیسجمهور قرار میگیرد بهجای آنکه منعکسکننده نظرات مردم باشد، بیشتر سعی میکند اقتضائات قدرت و ارتباطات را در نظر گرفته و پرسش خود را طرح کند. طبعاً در چنین شرایطی پاسخ نیز چنگی به دل نمیزند چراکه چالشی ایجاد نشده است. نکته دوم همان بحث همیشگی است. در دولت قبل و قبلتر یعنی زمان حسن روحانی و محمود احمدینژاد به نظر میرسد این نشستها داغتر بود و انعکاس بیشتری در جامعه داشت. این ادعا ارتباطی به روسای جمهور وقت ندارد، بلکه شکاف عمودی شکلگرفته در جامعه بهشدت و حدت فعلی نبود. بالاخره این احساس وجود داشت که بخشی از سخنان صاحبمنصبان میتواند بیانگر بخشی از وضعیت کشور باشد یا تغییری ایجاد کند. لیکن این روزها مشاهده میشود که آنچه از تریبونها اعلامشده، با آنچه در کف خیابان میگذرد از زمین تا آسمان فرق میکند. با یک روایت رئال، این وجیزه را به پایان میبرم. دیروز که سوار تاکسی اینترنتی شدم راننده جوان بیدلیل و بیمقدمه شروع به گلایه کرد. میگفت «الان که با شما صحبت میکنم تنها 60هزار تومان در موجودی کارتم وجود دارد و این در حالی است که مدام روی ماشین در حال کار هستم.» پرسیدم: «یعنی اینقدر درآمد تاکسی اینترنتی پایین است؟» گفت: «باید از شش صبح تا 10شب کار کنی تا بتوانی حداقلهای زندگی را تأمین کنی زیرا هزینههای ماشین و قیمت سوخت اجازه نفس کشیدن نمیدهد. اگر شغلی بود هرگز با ماشین کار نمیکردم.» وقتی هم احساس کرد که حرفهایش را باور نمیکنم صفحه موبایل و پیامک باقیمانده حسابش را نشانم داد. در یک حساب 15هزار تومان بود و در حساب دیگر 45هزار تومان. گفت «تورم و گرانی باعث شده تعداد وعدههای غذایی را از سه وعده به دو وعده تبدیل کنیم اما بازهم نمیرسد.» در پایان هم خواهش کرد هزینه سفر را کارت به کارت کنم که معطل حسابوکتاب شرکت تاکسی اینترنتی نماند.او این سخنان تلخ را که بخشهای مهم آن را سانسور کردم میگفت و من همزمان در حال خواندن گزارش عملکرد دولت سیزدهم در زمینههای مختلف در اولین سالگرد تشکیل آن بودم؛ عجب تناقضی!