مصدق چگونه مات شد؟
عباس امام (مدرس دانشگاه)در 69 سالی که از کودتای 28مرداد 1332 و برکناری دکتر مصدق از نخستوزیری ایران میگذرد تا کنون صدها کتاب و هزاران مقاله (به زبانهای گوناگون) در آن زمینه نوشته و منتشرشده است. علاوه بر اینها هزاران سخنرانی و مصاحبه تحلیلی، از سوی تحلیلگران داخلی و خارجی در بررسی و کندوکاو آن ماجرای تاریخی دورانساز و تأثیرگذار ارائهشده است، و این روند پیرامون ریشهیابی آن ماجرا همچنان ادامه دارد. واقعیت این است که روایت رایج و مسلط و درعینحال سادهسازی شده در کشور به این مضمون است که آمریکا، انگلیس و دربار علیه دکتر مصدق دسیسه کردند و دولت وی را برانداختند؛ اما نگارنده با قبول کلیات این فرض، قضیه را پیچیدهتر از این سادهسازیها میدانم. من در تحلیل آن ماجرا، در حد فضای بسیار اندک روزنامه همدلی به نکتهای اشاره خواهم کرد که احتمالاً تا کنون به این صورت مطرح نشده است.
سخن من این است که در هفتههای آخر منتهی به کودتا، شرایط سیاسی کشور و سرنوشت سیاسی دکترمصدق بهگونهای درآمده بود که ایشان در بازی شطرنج سیاست آن روز به تعبیر شطرنجبازان مات شده بود؛ ابتکار دیگری برای حلوفصل مسائل خارجی و داخلی نداشت و سقوط وی، اندکی زودتر یا دیرتر، حتمی بود. دکتر مصدق با تقریباً تمام بازیگران داخلی و خارجی رویاروی خویش، به بنبست رسید و مستأصل و زمینگیر شده بود. برای درک روشنتر قضیه کافی است به گزارههای زیر نگاه کنیم و بیندیشیم تا مات شدگی محتوم دکتر مصدق را دریابیم:
1. بنبست مذاکرات نفت با دو ابرقدرت انگلیس و آمریکا و مخالفت آنها با ادامه کار وی و در نتیجه فعالسازی سازمان سیا و MI6 در برنامهریزی اجرای طرح سقوط دولت مصدق.
2. مخالفت رییس نظام حکومتی (شاه) با ادامه نخستوزیری مصدق.
3. مخالفت بسیاری از فرماندهان ارتش و پلیس با دکتر مصدق به دلایل گوناگون.
4. مخالفت فعال بزرگترین حزب سازمانیافته سرتاسری کشور یعنی حزب توده با سیاستهای دکتر مصدق.
5. مخالفت بسیاری از نمایندگان مجلس با مصدق.
6. مخالفت بسیاری از ملاکان عمده سرتاسر کشور با وی.
7. مخالفت بسیاری از یاران نزدیک سابق مصدق با سیاستهای او؛ کسانی مانند آیتالله کاشانی، حسین مکی، مظفر بقایی.
8. سکوت مرجع اعلای شیعیان جهان آیتالله بروجردی در برابر وضعیت دولت مصدق و بلکه مخالفت ضمنی با وی.
9. نوعی ورشکستگی مالی ناشی از تحریم خرید نفت ایران توسط انگلیس، آمریکا و متحدین آنها که دولت را ناچار به فروش اوراق قرضه و غیره کرده بود.
10. نومیدی و سرخوردگی بخشهای بزرگی از مردم از پیچیدگی قضایا و عدم امید به حلوفصل مشکلات.
11. فعالیت پیگیرانه برخی مخالفان خونی مصدق مانند اشرف پهلوی، برادران رشیدیان، آیتالله بهبهانی، شمس قنات آبادی، شعبان جعفری، و دیگران در راستای سازماندهی اقشار فرودست و خلافکار برای عملیات براندازی دولت مصدق. در شرایطی چنین آشفته ازلحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مصدق باید به چه امید میداشت؟ بزرگترین تشکل هواداران وی یعنی جبهه ملی با عدم مدیریت فراگیر اینهمه بحرانهای تودرتو، کارها را به کاریزمای شخص مصدق واگذار کرده بود که دیگر کاری از دستش برنمیآمد. جبهه ملی که علیالاصول بهعنوان یک تشکل کثیرالعضو باید در هیات «نماد خردجمعی هواداران مصدق» طرحی راهگشا ارائه میداد، گرفتار چنددستگی و کیشومات شدن در این بازی پر بازیگر و آشفته شده بود. نحوه مدیریت بحران توسط دکتر مصدق بهگونهای درآمده بود که حتی یکی از نزدیکترین و صادقترین یاران و پیروان وی یعنی خلیل ملکی با اعلام نارضایتی از چگونگی پیشبرد امور توسط او با نومیدی و از سر ناچاری به وی میگوید «دارید ما را به جهنم میکشانید، اما ناچاریم به احترام صداقت و پاکبازی شما با شما همچنان همراه باشیم»(نقل به مضمون). این تصویر کلان، نشان میدهد که سقوط دولت مصدق فقط به یک «تلنگر» نیاز داشت و واژه «کودتا» در انگلیسی (به معنای ضربه ناگهانی) درست به همین معنا است و کودتای 28مرداد 1332 همین کار را کرد.