غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به دفتر شعر طنز، «سالاد لبخند» از راشد انصاری

آینده مملکت خفن می‌بینم

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

در مقدمه این اثر، مطلبی از اسماعیل امينی مندرج شده است و از کاروبار راشد انصاری(خالو راشد) قدردانی کرده است: «شعرش ساده است اما سطحی و شلخته نیست، شیوا و بی‌ادعا و صمیمی است، شوخی‌هایش گاهی گزنده است، اما بی‌پروا و غیرانسانی نیست و فوت‌وفن طنز و شوخی و فکاهی و رندی را خوب می‌شناسد و هریک را به‌جای خود به کار می‌بندد. بی‌آنکه دل به فخيم بودن لحن و فاخر بودن زبان داشته باشد و از بیم هجوم منتقدان، لحن و زبان متظاهر و مفاخر را نقاب شعرش کند...»پس‌ازاین مقدمه، راشد انصاری، فصلی بیوگرافی و درد دل نوشته که: شاعر و نویسنده‌ام، متولد روستای دیده‌بان لارستان و ۳۷سال است ساکن بندرعباس و مدرس و کارشناس طنزم در کانون پرورش فکری کودکان و امثالهم و این‌که باوجود اخذ ۳۵جايزه کوچک و درشت نه پولی دارم و نه سقف سری و نه لذتی و تفريحی کرده‌ام و من برای استانم افتخاری کسب کرده‌ام و...اهل هيچ دم‌ودستگاهی نيستم.باری می‌خواهم بگویم طنز در جهان به سقراط و به منی پوس از نویسندگان متأخر یونانی برمی‌گردد.نيچه اندر باب ولتر می‌فرماید:«لازم بود شیرهای خندانی به میدان درآيند ولتر آمد و با خنده همه‌چیز را نابود کرد.» کیرکگور و شجدرین هم هستند که بذله گو و مزخرف‌اند که طنز گروتسک(کثيف و سياه) دارند.جاناتان سویفت می‌گفت: «با خنده بکش» یا:«طنز يعنی گریه کردن قاه‌قاه/طنز يعنی خنده پراشک و آه» به‌روشنی معلوم است که نوشته‌های اهالی طنز در وهله اول ممکن‌ است‌ کسی را بخنداند ولی هدف آن همان گريه است؛ بنابراین راشد انصاری باید عنوان کتابش را می‌گذاشت «سالاد اشک و لبخند» چون طنز فقط لبخند نیست. آن هزل و هجو است که به ریش همه‌چیز و همه‌کس می‌خندد و بی‌رگ‌وریشه است و سطحی و آبکی است. مولوی هم شاید مثل راشد طنز را معادل تعلیم دانسته: «هزل تعلیم است آن را جد شنو» خالو راشد پشت هر طنز و هزل و هجو پند می‌دهد و تعلیم. در طنز معنای ژرفی اراده می‌شود و به رگ و ریشه می‌زند، ولتر آن را «آیرونی» می‌نامد؛ آیرونی، وارونه‌گویی، جهل نمایی، استهزا و طعنه است که موجب شکاف درونی‌ معنا می‌شود؛ در طنز نبايد گریه بر خنده و خنده بر گريه بچربد اما در اشعار راشد که در هر قالب کلاسیک سروده شده، وزنه و ترازوی خنده لنگر می‌اندازد. شاعر در شعر«حمله‌ رستم» اندر حکایت حمله‌ رستم به هرمزگان و گرفتار شدن سپاهيانش در آن بلاد، با وزن فعولن و زبان و بیان فردوسی «شبی چون شب قیر شسته به روی» می‌گوید: «شبی تيره چون زلف محبوب من/تهمتن به تهمینه گفت این سخن.../بگو با همه‌ تا به‌وقت سحر/که آماده باشند از هر نظر ...» تهمتن صبحدم از رختخواب برمی‌خیزد نعره می‌زند و سپاهيانش را آماده می‌کند ولی: «ز بخت بدش توی آن پهن‌دشت/ز گرما تهمتن عرق‌سوز گشت... ز ترسش که گردد در آنجا هلاک/خودش هم بلافاصله زد به چاک.» در هر مثنوی و غزل و قصيده و مستزاد و قالب دگری که راشد به سوژه حمله می‌برد، بخشی از زبان و بیان و قالب، از پیش آماده می‌شوند تا شاعر با بیان شوخگن و تخريبگرایانه خود، نواقص و معضلات اجتماعی را نشان بدهد و آن را مورد تمسخر قرار دهد و پاچه مختلس و داراوندار و بهمان و فلان را بگیرد و آن‌ها را مفتضح کند و بیان قدیم و جدید شاعران را درهم بیامیزد و به‌طعنه و کنایه متوسل شود:«آینده مملکت خفن می‌بینم/سررشته‌ کار دست‌زن می‌بینم» یا:«مردان وطن! راحت آسوده بخوابيد/با لطف شما! کشور ما امن‌وامان است...» یا: «باوجوداین همه غارتگر دارای پست/مملکت باور بکن اشرار می‌خواهد چه‌کار...» يا:«کشور ما که ندارد عيبی/پس به اوضاع جهان می‌خندم...» یا شعری که راشد انصاری عليه شاعری می‌گوید که عشقش در پول و لوح و تندیس خلاصه‌شده است: «هر جا که دیدم او را غیر از کتاب شعرش/در دست او عیان بود ابزار... مالی...»راشد به صندلی‌های صدارت، به ظلم و فساد و دزدی و آقای رئیس...می‌گوید: «دورتادور سرت از خلوتی هاله‌ نور است، آقای رئیس...» طنزهای راشد ازلحاظ زبانی و بیانی، متأثر از مولوی، سعدی عبید، حافظ، عارف، اقبال لاهوری، عمران صلاحی، عالی پیام، مسلم محبی و...است.راشد انصاری چهارگانه‌هایی دارد که بر مثنوی‌ها و قوالب دیگرش ازلحاظ هنری می‌چربد و گاهی به عمق می‌زند وقتی می‌گوید:‌»در گشت‌وگذار می‌شود چشمانت/سرگرم شکار می‌شود چشمانت/دود از سر کائنات برمی‌خیزد/وقتی‌که خمار می‌شود چشمانت.»بخشی از این ابیات و حکایاتی که راشد می‌سازد آدمی را به تأمل و تفکر وتعمق وامی‌دارد و طنز او در این موقعیت مثل سنگ محک کینه‌توزانه و هجوآمیزی عمل می‌کند.او حساسيت شدید وعميقی نسبت به زیستن و شادی دارد و گاهی بسیار جدی به بیرون و درون می‌پردازد و شمشیر برنده‌ خود را علیه ظلم‌ ظالمان، بیداری فرودستان، دست انداختن افراد کوته‌نظر و شعرای چاپلوس ازغلاف بیرون می‌کشد.از نگاه این نگارنده، خالو راشد می‌تواند و پتانسیل آن را دارد که به‌جای حمله‌ به سرمایه‌دار به سرمایه‌داری هجوم بیاورد و توازنی میان هزل و هجو و طنز به وجود بیاورد، البته اگر بگذارند.