نگاهی به دو دفتر شعر عبدالحسین انصاری«همبستر با رودخانهها» و «تردستیهای یک ابر»
نام تو چيست که هر بار سنگت میزنند
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)همبستر با رودخانهها ۹۴غزل دارد و دفتر تردستیها ... ۳۰شعر سپيد نيمايی و سپيد انصاری غزلهای خود را انگورهای عسکری، میداند و در پیشانی شعر میگوید: «از من به آن سکوت پر از های و هو سلام/ای ماه پشت پنجرهی روبهرو سلام/انگورهای عسکریام، وقتتان به خیر/آوردهام برای شما صد سبو سلام.» ویژگی مهم غزلهای انصاری، وجود یک «آن» و یکلحظه خاص در کنه و ذات ابیات است که ناگهان بر شاعر تلنگر میزند و انگور میشود. انصاری در شعر «مرگ تدریجی» به کلمات و سطرها جان میبخشد تا خودش را به «مرگی تدریجی» به دیدار ابد بفرستد: «شانهاش هرلحظه باید بیشتر افتاده باشد/جاده وقتی از سرش فکر سفر افتاده باشد/خوب میداند چه حالی دارد از جنگل بریدن/هر سپیداری که در پای تبر افتاده باشد/مرگ تدریجی ست زندانی شدن در رخت خوابی خاصه وقتی خاطراتت دوروبر افتاده باشد.» شاعر در کنار جانبخشی، انسجام و شکل افقی و عمودی غزل و ایجاز را رعایت میکند.غزلهای انصاری بیشتر ۶، ۸بیتیاند و وقتی چنتهی شاعر خالی میشود، رودهدرازی نمیکند و مطلب را تمام میکند. درواقع غزلهای انصاری شعرهای کوتاه و فشردهای هستند و واجد همان آنی هستند که حافظ میگوید: «بندهی طلعت آنم که آنی دارد.» این «آن» و این لحظه گاهی در یک تیک و در یک تاک، جهان را کنفیکون میکند: «لبخند زدی، فکر انار ازسرم افتاد/لرزیدم و از شانهی من ارگ بم افتاد/تا چشم گشودم، دلم از شوق تو سر رفت/تا پلک زدی، حادثهها پشتهم افتاد ...» یک شعر کوتاه، شعری است که مربوط به یکدم شاعرانه است، یکلحظه، یک برداشت هنرمندانه، الهامی ناگهانی و یک برش قاطع از یک واقعه و یک آه و یک نگاه و ایستایی زبان و نگاه و اذهان. در غزل گاهی بهجز قافيه و ردیفهای تکراری، یک سری واژهی دیگر هستند که در اطراف ابژه میچرخند: «باید سر از سکوت جهان دربیاورم/از این کویر. رود روان دربیاورم/وقتش رسیده رخت سپيد گذشته را/با شور و شوق از چمدان دربیاورم/از این نقاب گریه خودم را رها کنم/شکلک برای اخم جهان دربیاورم .../دریای بغضکردهی در انتظار را/از چنگ چند قطرهچکان دربیاورم/همبستر قبیله من رودخانههاست/بگذار سر از این جریان دربیاورم.» غزلهای انصاری مثل داستان، سر وتنه و میوه دارند، سوژه دارند و به صنايع مستظرفه و ظرایف ادبی آغشته شدهاند و هنرمندانه به اجرا درآمدهاند. زبان شاعر ساده و صميمي و به لونی شعرش سهل ممتنع است و گاهی غزلها در وزنهای نامتعارف بیان میشوند: «برگشتهام بهقصد جنگی تنبهتن به تو/دارد خلاصه میشود مرز وطن به تو/رود از سرش هوای اقیانوس میپرد/وقتیکه در حضور دریا داده تن به تو...» وزن «مستفعلن مفاعلن، مستفعلن فعل» را شاعر بهقصد خودنمایی نیاورده است، این وزن در ذهن او به حرکت درآمدهاست: «با چاه آه میکشم، با باد میدوم/نزدیکتر نمیشوم یک پیرهن به تو ...» هرچقدر اوزان نامتعارفتر باشد، مضامین نو بهتر به دام وزن اسیر میشوند و هرچه اوزان متعارفتر شوند، شاعر یک سری واژه و اصطلاح و صور خیال از شاعران پیشین در اشعار خویش جا میدهد.انصاری گاهی همان کلمات، اصطلاحات، صور خیال غزل و فضا شعر کلاسیک را در شعرهای سپيد خودش میآورد: «قسم به سجدهی تاريکی/در پیشگاه چراغ/نبودنت راهی است پراز سنگلاخ/که حتی کفش را از پای درمیآورد ...» یا: «نام تو چيست/ که هر بار سنگت میزنند سیبی میافتد/دشنامت میدهند باران میگیرد/که بی تو خیال خوش از گلوی شعر پایین نمیرود...» همین استیلا بر شعر کلاسیک موجب شده است که وزن بیرونی و درونی شعر در شعرهای سپيد شاعر دچار اضمحلال و آشفتگی نشود و اغلب شعرهای شاعر به وزن عروضی نيمايی نزدیک شود. در دفتر «تردستیهای یک ابر» کلماتی هست که بهسختی در وزن عروضی و قوالب کهن جای میگیرند و اگر جای بگیرند، شعر را کژمژ میکنند، از این جملهاند: «تکليف خیابانها، همبستگی دکمهها، کدپستی، ملاقات دو ابر بیحوصله، انقلاب مخملی موهایت، اعلام جنگی تمامعیار، صندلیهای آخر سینماها، فتیله چراغ چمبلی، شجرهنامهی انارهای باغ بزرگ، میخهای زباننفهم، خمیازهای کشدار، کنار گنبدهای فیروزهای...» انصاری به دليل ذوق و استعداد فراگیر و تفننهای شعریاش، انواع و اقسام قالبها را در جهت بیان عاطفه و تفکرش به خدمت میگیرد و محتوا به قوارهی فرم شعرش تعیین میکند.انصاری به توانایی و پختگی شاعرانگی رسیده است، او توانسته است حدودوثغور شعر خود را با دیگر عوامل به انجامی منطقی برساند و صادقانه و صمیمانه شعرش را در طبق اخلاص بگذارد اما نتوانسته ایهام و ابهام و کلمات سایهدار را در مضمون و جوهر سخن شاعرانهی خود بیامیزد و آغشته کند. او ساده و سلیس سخن میگوید، نمیخواهد خودش را گلآلود کند که عميق نشان داده شود: «گلایهای نیست/همینکه هنوز چیزهای زیادی برای از دست دادن دارم/و پنجره را که باز میکنم صدای گنجشکها بلندتر میشود راضیام/همینکه هنوز سنگی برمیدارم پرندهها میپرند/و گربهها کنار میکشند/اینها علائم حياتی کمی نیست/تا برداشتها سنگها چه باشد.» شعر انصاری، شعر حرکت است، بیشتر سطرهای شعر او با فعلهای مضارع ختم میشوند و نظر به موقعیتهای اجتماعی عصر خود دارند.