نقش الگوها در فرآیند زندگی
توفیق گلیزاده (روانشناس)انسان، بنابر طبیعت نهفته در او، موجودی اجتماعی است. سخن از اجتماعی بودن، به آن معنا است که او در جامعهای از پیرامونیان خود رشد میکند و با روشها و گونههایی از نوع زیست آشنا میشود که بنیانی جز جامعه ندارند. ازاینرو، همه آموختهها و تجربههای او در چنین فرآیندی شکل میگیرند. اما پرسش بنیادین آن است که او چگونه و از راهی به آموختهها و تجربهها دست مییابد. میدانیم که انسانها همواره در شرایط یکسان و ایستایی زندگی نمیکنند. آنها در شرایط، لحظات و با اموری زندگی میکنند که همواره در حال تغییرند. تغییرات بخش جداییناپذیر هستیِ انسان است. تجربه زیست نیز نشان داده است که رفتار و کردار انسانها نیز، در بیشترین موارد تابعی از این لحظات و شرایط همواره رو به تغییر است. پس، انسان که هستیاش ایستایی ندارد و همواره باید در انتظار شرایط پیشبینینشدهای باشد، چگونه میتواند خود را با این دگرگونیها همساز و همخوان کند. از سوی دیگر، هر جامعهای سرشار از ارزشهایی است که خود را نسل به نسل انتقال دادهاند و بسیار جانسخت هستند و هر نسلی بخش بزرگی از آنها را به نسل نوپا انتقال میدهد. اما همه این رویدادها با چه سازوکاری انجام میشود؟ طبیعی است که این انتقال یکباره انجام نمیشود. هر مرحلهای از مراحل زیست انسان، ویژگیهایی دارد که تنها در آن مرحله معنا دارد. این مراحل و ویژگیهای آنها در روانشناسیِ رشد بهخوبی و با دقت موشکافانهای بررسیشدهاند. الگوها در هر مرحلهای از رشد انسانی حضوری همیشگی و اجتنابناپذیر دارند. این روانشناسی نشان میدهد که کودکان همواره با تقلید یا گرتهبرداری از الگوهای پیرامونیان خود به رشدشان ادامه میدهند. بزرگسالان و در گام نخست پدرـ مادر، نخستین الگوهایی هستند که کودکان میشناسند. آنها شرایط حساسی از رشد خود را سپری میکنند. هر کودکی سرشار از بیاطمینانی و تردید و بدون جهتیابیِ روشنی قرار دارد. برای نمونه، کودک ششسالهای که به سن مدرسه رسیده است، هنوز در مرحلهای به سر میبرد که از واقعیتگراییِ سستی برخوردار است و از نگاه احساسی نیز در نوسان است. او در این مرحله هنوز نمیتواند درک کاملاً درستی از تفاوت میان امر واقعی و غیرعقلانی داشته باشد. درمجموع میتوان گفت که دوران کودکی سرشار از نوسانهایی است که باید به کمک الگوی مثبتی به استواری نزدیک شده و درنهایت استحکام بیابد.
بهبیاندیگر، دستیابی به شخصیتی مستقل نیاز به کمکی دارد که الگوها ارائه میدهند. ازاینرو است که بهاصطلاح میگویند: «بگو دوستت کیست تا بگویم کیستی». این دوست همان الگویی است که از آن سخن میرود. نقش الگوها پایانناپذیر است. کودکی که برای شکلگیریِ فردیت خود و شرکت در فرآیندی اجتماعی به الگوهایی در پیرامون خود نیاز دارد، خود نیز الگویی برای دیگران خواهد بود و این روندی بیپایان و همیشگی است. الگوها همواره از نقش مثبتی برخوردار نیستند. ازاینرو، نقش آنها گاهی میتواند بسیار تخریبگرانه باشد. نخستین الگوهای تربیتیِ کودکان میتوانند با رفتار خشونتآمیز خود در خانواده، آنها را از بخت داشتن الگوی مناسب رشد محروم کنند و این کودکان خود میتوانند همان الگو را به کودکان آیندهی خود انتقال دهند. آنها چنین رفتاری را بسیار طبیعی خواهند پنداشت، زیرا در نخستین مرحلهی رشد خود هستند و رفتارهایی را که تجربه میکنند، میتوانند با گذشت زمان و تکرار درونی کنند، بهگونهای که ممکن است نتوانند بهآسانی از آنها رها شوند. چنین الگویی در ارتباط میان کودکان یک خانواده نیز تأثیر منفی خواهد داشت. آنها ارتباطی دوستانه و دور از خشونت نخواهند داشت. خشونت تنها سویهای «بدنی ـ فیزیکی» ندارد، بلکه دارای سویههای متفاوتی است که گاهی خشونت بدنی «بیآزارتر» مینماید. ازاینرو، پدر ـ مادری که در چنبرهی رفتاری سرشار از بدبینی، سوءتفاهم، بیاعتمادی و فضایی آکنده از تحکم و فرمانبرداری گرفتارند، الگوهایی بهشدت منفی ارائه میکنند. کودکان در چنین فضایی چه گونه میتوانند به شخصیتی مستقل و بیترس دست یابند.
الگوها تا اندازهی فراوانی، بهتناسب رشد کودکان، جابهجا میشوند. در این میان هر چه آنها به درون ارتباط اجتماعیِ بیشتری کشیده میشوند، به همان اندازه از الگوهای پیشین خود دورتر میشوند. مدرسه، آموزگاران، دوستان، ورزشکاران، هنرمندان و انسانهای مشهور نقش برجستهتری به خود میگیرند. در این مرحله از رشد، کودکان تنها برخوردار از الگوهای نخستین خود در خانواده نیستند، بلکه میتوانند برخی از انسانهای دیگر را نیز در برابر خود داشته باشند و آنها را الگوهای تأثیرگذاری برای خود بپندارند. در چنین مرحلهای است که سلامت روانی و تجربههای مثبت و الگوبرداریهای دوران کودکی نقش بسیار مهمی بازی میکنند. ارتباط اجتماعی، گزینش دوستان، تعلق گروهی (ورزشی، فرهنگی و...) مسائل بسیار حساسی هستند که با هویت بخشیِ به کودکان و جوانان آمیختهاند. آنها در این ارتباطات است که به خود هویت میدهند و میروند تا خود را با آن تعریف کنند.