تحمل یک وضعیت طاقتفرسا تا اطلاع ثانوی
طاهر اکوانیان (روزنامه نگار)چهره امروز شهرهای ما زشتیهای بسیاری دارد که با دیدنشان نمیتوانیم بیتفاوت از کنارشان عبور کنیم و راحت و بیدغدغه به مسیرمان ادامه دهیم. جدای از موانع مزاحم در پیادهروها و حضور همیشگی موتورسیکلتها که امان تمام پیادهها را بریدهاند و هر لحظه احتمال کیفقاپی و موبایل زنی میرود، تابلوهای بدقواره بر درودیوار هم نمیگذارد سرمان را بلند کنیم تا اندکی از زمین جدا شویم و بالای سرمان را ببینیم. آسمان این روزهای تقریباً تمام شهرها و روستاهای کشور هم بهراحتی دیگر انگار میزبان ناگزیر گردوخاکی شده که چند سالی است سروکلهاش پیداشده و هر سال بیشتر و زودتر از پارسال سرزده میآید و لنگر میاندازد. اینهمه با هم مجال زندگی کردن را در انبوهی از مشکلات ریزودرشت از انسان گرفتار امروزی گرفته است و نمیگذارد دمی آسودهخاطر فقط دنبال کار روزانهاش باشد.
در این موقعیت که وصفش و عوارضش بیشتر از این است چگونه میتوان حتی اندکی زندگی را زیست بیآنکه مقدار کمی از اختیارمان دست خودمان باشد؟! برای کسانی که به اختیار زندگی در جایی را انتخاب میکنند خیلی جای گلایه و نقد و غر زدن باقی نمیماند، چراکه آنها خودشان خواستهاند اینطور که دوست دارند گذران عمر کنند، هرچند هر کسی میتواند نسبت به شرایط موجود معترض باشد؛ اما برای کسانی که بهاجبار و ناچار و برای ادامه حداقلی حیات باید در شهرهای بیدروپیکر زندگی کنند تحمل وضعیت به این شکلی که میبینیم و تا اطلاع ثانوی ادامه دارد کاری طاقتفرسا و میشود گفت بیهوده است. بیهودگی در چنین گیروداری خواهوناخواه کیفیت زیستن را به پایینترین درجه میرساند بهطوریکه دیگر نمیتوان نام زندگی معمول بر آن گذاشت. اخبار ناخوشایندی که روزانه از به فلاکت افتادن تعدادی از مردم میشنویم و تصاویری که همه ما با آنها مواجهیم نمونه آشکاری از به خطر افتادن روند زندگی مردمی است که مرتب از چاله به چاه میافتند و با هر تغییری در وضعیت اقلیمی، اجتماعی و اقتصادی با شدت و سرعت تمام به سویی پرت میشوند، بهگونهای که حتی فرصت نمیکنند خودشان را جمع کنند. این جابجاییهای دائمی و هراسآور بدون شک عوارضی به دنبال دارد که مثل سیل خیلی از بنیانهای تثبیتشده در طول سالیان را با خودش ویران میکند و بهجایی میبرد که نه به درد صاحبش میخورد و نه آنچه بر جا میماند روی دیدن دارد. با این تفاسیر بیگانگی از گذشته نهچندان دور و اضطراب در موقعیت کنونی که فرصت فکر کردن را هم از آدمی میگیرد باعث سرگشتگی و ناهنجاریهای اجتماعی زیادی میشود که قابل پیشبینی نیست. اینگونه است که برنامهریزیها به هم میخورد، ناکامیها قد میکشند، خانوادهها ازهمگسسته و پراکنده میشوند و به شکل محسوسی در کمترین زمان با وضعیتی روبهرو میشویم که اصلاً شناختی از آن شکل نگرفته و بهتبع آن راهی برای نجات از آن نمیتوانیم پیدا کنیم. پیگیری ماجرا از سر دیگرش- که مقصران وضع موجود باشد- هم چیزی عایدمان نمیکند و شاید مشکل را بیشتر ازآنچه هست نشان دهد. در دوران جدید که دولتها تمام ارکان زندگی ملت را زیر نظر دارند و در همه شئون زندگی دخالت دارند، فرصت رهایی بهنحویکه در تصور ما هست شکل نهایی به خودش نخواهد گرفت. سازوکار پیچیده مناسبات اداری و حاکمیتی هر چه جلوتر میرویم با روابط و قوانین تازه و نوآوریهای فناورانه چنان بر ذهن و روان همه سایه میاندازد که جسم و تن آدمی دیگر فقط بهعنوان برده این شرایط باید دستورات نهادینهشده را به کار گیرد و این بار گران و خاردار را به دوش بکشد.