غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


صادق چوبک؛ راوی دقیق تلخی‌ها

صادق چوبک بود را همراه بزرگ علوی و صادق هدایت، پدران داستان‌نویسی نوین ایرانی می‌دانند. از آثار مشهور وی می‌توان از مجموعه داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود و رمان‌های سنگ صبور و تنگسیر نام برد. در 12تیرماه سال 1295 در بوشهر متولد شد. تا مقطع سوم ابتدایی در مدرسه‌ «سعادت» بوشهر درس خواند. در سال 1303 به بیماری مالاریا مبتلا شد و برای معالجه به شیراز نقل‌مکان کرد. 
محمدعلی سپانلو می‌نویسد: «صادق چوبک یک رئالیست افراطی است. قوی‌ترین نویسنده‌ی ایرانی در نقاشی دقایق و جزئیات موضوع است. واقعیت، نفس واقعیت، عریان از انگیزه‌ها و آرمان‌هایش، برای او هدف است. 
درباره‌ سبک چوبک برخی از منتقدان اصرار دارند که آن را به «ناتورالیسم» منتسب کنند؛ اما راوی‌های بخت‌برگشته آثار چوبک، آنگاه‌که از زیر بار جبرهای جغرافیایی و تاریخی و ارثی، اندک فرصتی برای داستان‌گویی پیدا می‌کنند، آنچه می‌گویند، بیشتر به رئالیسم می‌ماند، یک رئالیسم سیاه و چرک.«خیمه‌شب‌بازی»‌اش را در خلال دوستی با خانلری و صادق هدایت و مسعود فرزاد نوشت. 
هزار تومان قرض کرد و اولین کتابش را چاپ کرد. سال 1324 بود.چند سال بعد مجموعه داستان «انتری که لوطی‌اش مرده بود» را نوشت. در نگاه بسیاری چند داستان این مجموعه عقب‌گردی برای مرد تلخ جنوب قلمداد می‌شد.
در این سال‌ها در تهران کارمند وزارت فرهنگ بود. ترجمه می‌کرد و می‌نوشت. ابراهیم گلستان از روی شاهکار او «چرا دریا طوفانی شده بود» فیلم دریا را ساخت.
در سال 1342 نوبت به رمان «تنگسیر» رسید. رمان تلخی که به همسرش قدسی خانم تقدیم شده بود. یک سال بعد مجموعه‌ی «روز اول قبر» را که شامل 9 داستان کوتاه و یک نمایش‌نامه بود را نوشت و آن را به پسرش روزبه تقدیم کرد. سال 45 هم به رمان «سنگ صبور» گره خورد. 
رمانی که بعدها همه چوبک را بر اساس آن و در لابه‌لای خطوط آن به‌نقد می‌کشیدند و او را در دسته‌بندی‌های ادبیات و لای «ایسم‌ها» می‌گذاشتند.در خلال سال 48 و 48 به آمریکا می‌رود و در دانشگاه یوتا استاد مهمان می‌شود. بینایی‌اش روبه تحلیل می‌رود دیگر نه می‌تواند بدون کمک همسرش بخواند و نه بنویسد. خودش می‌گوید: «هنوز باور نمی‌کنم که نمی‌بینم. 
هرروز صبح که از خواب بلند می‌شوم، فکر می‌کنم که بینایی‌ام را بازیافته‌ام.» در آن سال‌ها فقط بزرگداشت بود و گهگاهی سخنرانی و چند ترجمه و در نهایت در یک جمعه خاکستری، ۱4تیر۱۳۷۷ در امریکا و در 82 سالگی درگذشت. چوبک سیاسی نبود و در جو سیاست‌زده دهه سی و چهل نتوانست مخاطبان انقلابی را به داستان‌هایش دعوت کند.
 دنیای او دنیایی روسپی‌ها و لاط‌ها و عربده‌کش و راننده‌های کامیونی بود که جاده‌های بارانی را برای ملاقات با معشوقه و شاید فرزندشان تا صبح می‌رانند.
می‌گفتند اوغیر متعهد است و دارد ترویج فساد می‌کند؛ اما او به قول رضا براهنی حدفاصل بین فقر و جهل را می‌فهمید و شاید همین رمز ماندگاری او باشد.خودش اما می‌گفت: «جامعه را آن‌گونه که هست تصویر می‌کنم و بس.»