زوال زاگرس؛ از سیاست تا ریزگردها
امید نوروزیاصل (دانشآموخته محیطزیست)آغاز آن از قفقاز است، این دیواره ستبر سهمگین که بلندترین رشتهکوه فلات ایران محسوب میشود. از کردستان عراق عبور میکند و پای در ایران میگذارد. ریخت پیکره آن از شمال غرب، در استانهای آذربایجان غربی، اردبیل، کردستان، ایلام، کرمانشاه و همدان استقرار مییابد. از لرستان، چهارمحال، سپاهان و کهگیلویه میگذرد، وارد فارس میشود و بهموازات خلیجفارس تا جزیره هرمز و عمان امتداد پیدا میکند. طول خط مستقیم هوایی آن هزاروششصد و عرض آن تقریباً چهارصد کیلومتر است. بلندترین ارتفاعات آن در میانه است؛ زردکوه و دنا. دو سلسله جبال، با اهمیت اکولوژیکی فراوان.چشمانداز زاگرس گسترده است؛ سیودو میلیون هکتار یا بیستوشش درصد مساحت کشور را تشکیل میدهد.
شش میلیون هکتار آن پوشیده از جنگل است یعنی 50درصد جنگلهای ایران؛ و 23درصد از مساحت مراتع را داراست. توپوگرافی خاص آن، تنوع زیادی در اکوسیستمها و زیستگاههای این جغرافیا به وجود آورده است. در این پهنه ۲۳۵۰گونه از 10هزار گونه گیاهی و جانوری ایران به زیست پرمخاطره خود مشغولاند. با همه جفاهایی که بر تنوع زیستی تحمیل شد به یمن جنگلهای هیرکانی، زاگرس و حرا، همچنان ایران یکی از بیست کشور برتر دارای ابر تنوع زیستی است.
از مهمترین عناصر رستنی آن، گونه ارزشمند بلوط است که 70درصد پوشش جنگلی زاگرس را به خود تخصیص داده است. بلوطهای کهنسال که عمری بیش از 500سال دارند در آن بیشمارند. این رویشگاه مرتفع و رستنیهای آن با مهار کردن جریانات جوی مدیترانهای و ایجاد نزولات جوی به میزان میانگین 500میلیمتر در سال، ذخیرهگاه 45درصد آب شیرین ایران و مأمن و معاش مطمئن 35درصد جمعیت کشور را فراهم کرده است. تاریخ تمدن دیرینه ایران، مدیون شرایطی است که زاگرس موجد آن است. جنگلهای پرتراکم، مراتع سرسبز، دشتهای زرین دامنه، جلگههای حاصلخیز و رودهای روان و خروشان، مأوای مناسبی شدند برای سکونت آریاییها. برجستهترین آثار تمدن باستانی ایران، مثل بیستون، طاقبستان، هگمتانه، معبد آناهیتا، تخت جمشید و پاسارگاد، در نواحی زاگرس نشین به یادگار مانده است.زاگرس تنها منبعی برای تأمین معیشت نبود بلکه بر مؤلفههای معنوی و فرهنگی ساکنانش تأثیر به سزا میگذاشت. آواها، نواها، اشعار، قصه، متیل، تمثیل و افسانههای ملهم از آن بسیارند. زاگرس، طی هزارهها، گاهوارهای شد برای بالیدن و رشد یافتن تمدنها و فرهنگها. هر آنچه داشت سخاوتمندانه به ساکنانش عرضه کرد و ارزانی داد؛ اما ظرفیت و توان طبیعت نامحدود نیست. کوهستانها برخلاف سختی و ستبری ظاهری، از حساسترین و شکنندهترین اکوسیستمهای کره زمین تلقی میشوند. هر گونه نادانی و نابخردی در به کار گرفتن مواهب آن، میتواند زمینهساز فرسایش خاک، فسردگی پوشش گیاهی و درختی یا نابودی حیاتوحش آن شود.در خلال این سالها، زاگرس با سه چالش بزرگ مواجه شد و از رهگذر این سه، آسیب بسیار دید.
یک: مدیریت نادرست بخش دولتی که بزرگترین آفت و تهدید برای حیات سرزمینی ایران و ازجمله نواحی زاگرس نشین بوده است. سیاستهای حاکمیتی تنها مبتنی بر مصرف سرمایههای سرزمینی و ذخیره اکولوژیکی بوده است. واگذاری جنگلها و قطع اشجار آن، بهرهبرداری از معادن در موقعیتهای مکانی حساس، فشار بیش از ظرفیت بر مراتع، سدسازی لجامگسیخته، گسترش زمینهای کشاورزی و باغداری، سیاست نادرست خودکفایی بدون توجه به ظرفیت زیستی کشور، فشار فرساینده بر منابع آب کشور، انتقال آب بینحوزهای، دادن مجوز پرورش آبزیان در سرشاخهها، جانمایی نامناسب بسیاری صنایع، جادهها، اتوبانها و شبکههای انتقال آب، برق و گاز، بهکارگیری زیراشکوب جنگلها، ناتوانی در مهار قاچاق چوب و زغال، همه توان سرزمین را تحلیل بردند و زاگرس مرکز سیبل این اثرات سوء بوده است. درحالیکه اندوختههای اکولوژیکی و ارزشهای طبیعی نباید مورد تجاوز و تعدی قرار بگیرند و دست تطاول به سویشان دراز شود.ویرانگرتر از همه عوامل، سیاستهای مرتبط با آب است. استفاده بیرویه از آبهای سطحی و زیرزمینی، منجر به مکش و تخلیه آبها در ارتفاعات شده و تراز رطوبت از ریشه رستنیها و درختان جنگلی بهشدت کاهشیافته است.
دوم؛ خشکسالیها و تغییرات اقلیمی که میزان رطوبت را در هوا و زمین ناچیزتر کرده است؛ و عامل سوم: ریزگردها و طوفانهای گردوغبار. مجموعه این سه عامل، برآیندی را به وجود آورد که نیروی مخربی شد برای فشار بر زاگرس و درختانش. تشنگی ناشی از کمبود آب و رطوبت، با خفگی ناشی از غبار و ریزگرد، جنگلها را مستعد متلاشی شدن با هر آفت ولو خردی کرده است.
آفت جوانه خوار، پروانه برگخوار و سوسک چوبخوار در چنین شرایطی است که جنگل صحیح را به موجودی سقیم و فرتوت تنزل میدهند و ابربحران میآفرینند. حتی دامنه وسیع آتشسوزیهای ویرانگر سالیان اخیر، نیز مرتبط با سوءمدیریت در بهرهبرداری از منابع آبی است. «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/عجب که بوی گلی ماند و رنگ نسترنی.»
اکنون شاخصهای ماندگاری سرزمین در همه جای کشور و ازجمله در زاگرس، نامطلوب و در بسیاری مؤلفهها فاجعهبار است. بهعنوان کسی که در خلال یک دهه، با نقاط مختلف زاگرس مواجه مستقیم و مدام دارم، معترفم که وضع آن نزار و نالان است. در کوه نوشتههای خود بهکرات و مرات فاسدشدن درختان جنگلی را منعکس کردم اما کمترین پژواکی در میان مسئولان به وجود نیاورد. مقابله بایسته با بحران، نیازمند اصلاح بسیاری از سیاستهای کلان کشور است. اکنونکه ابتذال بر سیاست، اقتصاد، آموزش، بهداشت، محیطزیست و همه امور کلان کشور سیطره افکنده است، مشارکت همه ایرانیان برای حفظ سلامتی سرزمین الزامی است. «مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ/کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی.»