آن نسل، این نسل و این ترانههای بی لبخند
علی داریا (جستارنویس)- جوری اشاره به آن نسل میکنی که انگار تکتک مردهاند و تو داری با انگشت اشارهات قبرستان متروک و خاموشی را نشان میدهی که باد در آن هو میکشد و بوتههای خار را اینسو، آنسو و به هر سوی میبرد.
- حقیقت هم آن است که در این سالهای حضور نحس و سمج کرونا بسیار کسان از آن نسل اگر نگوییم قتلعام شدند لااقل مردند.
- حالا چه کسی خواست وزنکشی کنیم و مردههای سالهای کرونایی را بشماریم، ما به دنبال تفاوتها هستیم میان دو نسل.
- اشاره به دور نبود، آن نسل، لااقل بخش مهمی از آن نسل، در کنار این نسل دارند نفس میکشند، زندگی میکنند، روی همین زمین و در پهنای این سرزمین راه میروند، ترانهها و آوازهای خودشان را میخوانند گو که تلخ، یا به زمزمهای، اینها بخش بزرگ و مهمی از پازل هستی مردم این سرزمین پهناور، همین سرزمین را تشکیل میدهند.
- ترانههایشان را بگذاریم برای بعد بیاییم به این سؤال پاسخ بدهیم که آوردهشان چه بود و چه داشتند برای هدیه به زندگی و رهآوردشان چه بود؟!
- نمیدانم این سؤال تو در پی تقدیر است یا تجلیل اما پاسخش مثنوی هفتاد من کاغذ و از حوصله این جستار بیرون.
- نمونهوار اشارهکن! بگو آن نسل چه داد به این زمین و سرزمین؟! اصلاً چه داشت که بدهد؟!
- بسیار چیزها! اولازهمه تو را داد و همین توان پرسیدن و پرسشگریات، او در کلیت خودش همزمان: پدر، مادر، معلم و باغبان هستی تو بود اما اینکه چه داشت راستش تهیه فهرستی از آنهم دشوار و دیریاب است.
- گفتم که نمونهوار مثال بزن!
- به تو باور داد، ایمان، عشق و دلبستگی به سرزمین و...
- نه! نشد! شعار خستهام میکند! بیاییم روی زمین و از مصداقهای روشن حرف بزنیم!
- من دارم از مصادیق حرف میزنم از چیزهایی که هویت تو را تعریف میکند تمامیت سرزمینی که تو خودت را با آن تعریف میکنی.
- باشد، باشد، اوکی! ملموستر و مصداقیتر اصلاً بگو آن نسل چه در چنتهاش بود، منظورم چیزهایی از جنس صداقت و عشق و ایمان و حتی باورهای عمیق مذهبیاش نیست کمی کالاییتر حرف بزنیم از تولیدش حرف بزنیم.
- درک آنچه تو میگویی و میخواهی کمی دشوار شده، ضمن آنکه آنچه در پی شنیدنش از زبان من هستی کمی تقلیلگرایانه است.
- نه! اینطور نیست، چطور بگویم: دلم میخواهد کمی به عمق و ژرفا برویم.
- خوب آن نسل بهعنوانمثال ادبیات خودش، شعر و موسیقی و هنر خودش، علم و دستاوردهای علمی خودش و البته چهبسا خطاها و اشتباهات خودش را داشت.
- دارید نزدیک میشوید: سینما، ادبیات، موسیقی و شعر و سرود و سرودهها، چیزهایی که کنسرو شده میلها، خواستهها، حسرتها و رؤیا و دلمشغولیهای مردم یا یک نسل در آن متبلور میشود.
- باشد بهوقت خودش درباره سینمای فردین آن نسل هم حرف میزنیم.
- و فقط گنج قارون نبود که خوب یا بد سینما و ادبیاتش حرفوحدیث، ریختشناسی و روایت شناسی خودش را دارد و خود قصه دیگر است.
- این نسل هم قصه و شعر و مثل و موسیقی و بالطبع سینمای خودش را دارد.
- آسیاب بهنوبت! به وقتش از داش آکل و قیصر و پهلوان اکبر تا گاو و گوزنها، تبارشناسی سینما و رؤیاها و عشقهای آن نسل و ابن نسل و تفاوتهایش حرف میزنیم و قصه میکنیم خدا را چه دیدی، شاید این قصه کردن منصفانه فتح باب و مقدمه گفتگویی نه عصیانی و پرخاشگرانه که صمیمانه و از عمق خانه وجود میان دو نسل شد.
- روایت شناسی نسلها در یک گفتوگوی ژرف و رودررو این رویداد خجستهای است: هیجانانگیز جذاب هم هست.
- و صدالبته دشوار برای منصف و صادق و شفاف بودن.
- باید به انتظار نشست و دید.