درسهایی از پایان کار زودهنگام عبدالملکی؛ وزیر مستعفی
اتمام حجت!
فضلالله یاری - «با یک بهرهبرداری مناسب از منابع موجود کشاورزی، در میانمدت میتوانیم به دوازدهمین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شویم؛ همگام با این اقدام اگر از ظرفیتهای نخبگان در اقتصاد دانشبنیان بهرهبرداری کنیم و همچنین نفت و گاز را محور توسعه صنعتی کشور قرار دهیم (بهجای خام فروشی) در بلندمدت میتوانیم به سومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شویم؛ و اگر همگام با این موارد، از ظرفیتهای بخش تجارت، ترانزیت، خدمات مالی، دریا و معادن استفاده کنیم و جمعیت ما هم به 150میلیون نفر برسد، میتوانیم به قدرت اقتصادی اول جهان تبدیل شویم و این در افق تمدنی قابل حصول است.»
به این سخنان توجه کنید. این سخنان رؤیایی را کسی در حضور شخص اول مملکت بر زبان میآورد، درحالیکه بخش زیادی از مردم هرروزه زیر بار تورم، افزایش اجارهبهای مسکن فقیرتر میشدند و منابع آبی کشور و موقعیت کشاورزی ایران در وضعیت هشداردهندهای رسیده بود و وضعیت روابط ما با کشورهای جهان بهگونهای بود که بسیاری از این کشورها مانع تحقق بخشی به این رؤیاها بودند و او همزمان از منتقدان و مخالفان تنشزدایی با این کشورها نیز بود. سخنان او در همان روزها از سوی بسیاری از مردم مورد تمسخر قرار میگرفت.
او چندی بعد در یک برنامه تلویزیونی مدعی شد که چند جوان ایرانی موفق شدهاند یک «لامبورگینی ایرانی» تولید کنند؛ ادعایی که البته تأیید نشد. او در چند مورد دیگر نیز ادعاهایی را در فضای رسانهای مطرح کرد که ازنظر بخشی از مردم به «توهم» میمانست. ازجمله کمی مانده به اعلام نامش بهعنوان وزیر در توییتی نوشت: « با یکمیلیون تومن هم میشود کار تولیدی کرد. حتماً میپرسید چگونه؟! حق دارید! آموزش ندادهایم!» موضوعی که البته بیش از ادعاهای قبلی او در زبان مردم میچرخید و تمسخر میشد.
اما با روی کار آمدن دولت رئیسی و وجود نام او در کابینه پیشنهادی دولت مردمی و انقلابی، ناگهان ماجرا وارد فاز جدیدی شد. حجتالله عبدالملکی رسماً در صدر یکی از مهمترین وزارتخانههای کشور یعنی « تعاون، کار و رفاه اجتماعی» نشست. اینک او بود و کلید یکی از مهمترین وزارتخانههای کشور و انبوه ادعاهایی که شاید اگر فکر میکرد که انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 با آن کیفیت به رد صلاحیت چهرههای مهم دو جناح و انتخاب سید ابراهیم رئیسی و در نهایت وزارت او منجر خواهد شد، هیچگاه بر زبان نمیآورد.
حجت عبدالملکی اما عمر وزارتش به یک سال هم نرسید و براثر ناتوانی در اجرای وظایفش مجبور به کنارهگیری شد تا یکی از پرسروصداترین چهرههای جوان جریان موسوم به ارزشی که معمولاً لجستیک رسانهای و سیاسی قدرتمندی هم در حمایتشان ساماندهی میشود، از مسند ادعاها و به گفته برخی توهماتش پایین بیاید و برخی را امیدوار کند که کار به کاردانی سپرده خواهد شد.
این جریان یکبار دیگر مشابهتهای دولت رئیسی را با دولتهای محمود احمدینژاد نشان داد.
او نیز که برآمدنش شبیه انقلابی در فضای سیاسی کشور بود، میخواست در همه امور انقلابی عمل کند. به همین خاطر چیزی که در میان برنامههای خود گنجانده بود، استفاده از چهرههای جوان و بدون سابقه و پیشینه اجرایی بود؛ چهرههایی که البته عمر مدیریتشان گاه به یک سال نمیرسید و او مجبور میشد جابهجایشان کند. نمونه این جوانان جویای نام و بدون عملکرد مهرداد بذرپاش بود که پس از چند ارتقای سازمانی در مدتی کوتاه، تنها یک سال و نیم در ریاست شرکت بزرگ خودروسازی سایپا دوام آورد و در یک سال و نیم دیگر نیز پس از حضور در سازمان ملی جوانان برکنار شد.
دولت رئیسی البته مملو از کسانی ازایندست است که در ردههای عالی، میانی و پایینتر حضور پیدا کردهاند. کسانی که یکی از خاستگاههایشان دانشگاه امام صادق (ع) بوده و توانسته بودند بدون کارنامه مشخص و رزومه قابل قبولی خود را به رئیسجمهور و اطرافیانش تحمیل کنند و اکنون مشغول به کار هستند و افکار عمومی منتظرند ببیند آیا موافق میشوند باری از روی دوش مردم بردارند یا مثل موارد فوقالذکر تنها هزینههای جابهجایی زودهنگام را بر پیکر ناتوان دولت تحمیل میکنند.
اما کنارهگیری اجباری عبدالملکی، به نظر میآید که «اتمامحجت» است به دولتمردانی که اکنون سفتی زمین واقعیت را بیش از گذشته احساس میکنند. کسانی که در دولت پیشین مدام همهچیز را به ناتوانی دولتمردان رقیب نسبت میدادند و مدعی بودند که تحریمهای ظالمانه آمریکا هیچ تأثیری بر وضعیت اقتصادی کشور ندارد؛ تحریمهایی که هر حرکتی برای از میان برداشتنشان را «مذاکره با آمریکا» ارزیابی کرده و لاجرم با آن مخالف بودند. این وضعیت اتمامحجتی است با مدیران بالادست که مدیریت کشور و مقدرات مردمی را که این روزها در نان خود نیز درماندهاند به ادعاهای آزمایش نشده و مدعیان بی رزومه و بدون عملکرد گره نزنند.