راهحل فرشاد مؤمنی برای بحرانهای اقتصادی:
ناچاریم به علم تن بدهیم
فرشاد مؤمنی گفت: اگر نظام تصمیمگیریهای اساسی در ایران به علم تن بدهد، برای برونرفت از این شرایط راه نجات وجود دارد. به گزارش جماران فرشاد مؤمنی اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه علامه در ابتدای سخنان خود در نشست مجازی موسسه دین و اقتصاد با موضوع «چالشها و چشماندازهای صندوقهای بازنشستگی در برنامه هفتم توسعه» گفت: نظام حمایتهای اجتماعی کل کشور بهطورکلی و صندوقهای بازنشستگی کشور بهطور خاص به سمت یک ورشکستگی سیستمی در حال حرکت است و همه صاحبنظران این روند پیشروی در باتلاق را قبول دارند. اگر ما بخواهیم در این زمینه به کشور خدمتی کنیم باید یک تحلیل کارشناسی از وضعیت موجود ارائه کرد. در نظام تصمیمگیریهای اساسی تمایل و توانی برای ارائه تحلیلهای با کیفیت وجود ندارد.
وی افزود: برخورد جزیی و جزیرهای با بحران صندوقهای بازنشستگی محکومبه شکست است. به گمان من از نقطه عطف اجرای برنامه تعدیل ساختاری ما بهطور مرتب و بهصورت فزاینده در معرض طی کردن مسیری هستیم که در همه عرصههایی که این برنامه وعدههای خوش بیزحمت را به ما میداد با شکست مواجه شد. برای غلبه بر این مسائل گرچه ما مورد به مورد کانونهای بحران را زیر سؤال قرار میدهیم اما تا زمانی که نظام تصمیمگیریهای کشور به یک بلوغ اندیشهای نرسد و این سرابی که تعدیل ساختاری به وجود آورده از بین نرود، ما از بنبستهای مختلف خارج نمیشویم.
وی با اشاره به اهمیت مسئله نظام رفاه اجتماعی کشور گفت: عوامل درونی صندوقها در توضیح دهندگی درباره بحران فزاینده صندوقها بسیار کمتر از عوامل بیرونی است؛ یعنی سیاستهای نابخردانه ذیل عنوان تعدیل ساختاری، آن کانون بحران را تقویت کرده است. سیاستهای تورمزا و اشتغال زدا هم کمر دولت را شکسته و آن را در آستانه ورشکستگی مالی قرار داده و هم وضعیت مردم را در شرایطی قرار داده که همه میبینیم. وقتی جرقههای التهابات اجتماعی ناشی از این ابزار بیمنطق در جریان قیمت آرد و نان آشکار شد، اینها با دستپاچگی شروع کردند به بروز رفتارهای ناهنجار مالی عجیبوغریب که ضد هدف اولیه خودشان بود یعنی دولتی که به پنج روش در سند بودجه 1401 شوکدرمانی را دنبال میکرد تا کسری مالی خود را سامان دهد مجبور شد تعهدات مالی سنگین و غیرمترقبهای را در دستور کار قرار دهد. آیا حکومتگران ما و بخصوص نهادهای نظارتی میخواهند ما در باتلاق پیشروی کنیم و با هزینههای سنگینتری به سیاستهای اصلاحی برگردیم؟ آیا این علائم اولیه که حکایت غریبی از تناقضها و آشفتگیها داشت برای عزیزان کفایت میکند؟ این شاید حیاتیترین پرسشی است که همه رسانههای کشور که میخواهند به بقای کشور کمک کنند باید در برابر آن احساس مسئولیت کنند.
مؤمنی برگشتن از تصمیمات غلط را نوعی خردورزی قلمداد کرد و گفت: رفاه اجتماعی در ایران و نظام حمایتهای اجتماعی یک جزیره جداگانه از عناصر حیات جمعی نیست. من بسیار متأسفم که نهادهای کارشناسی و نظامهای رسمی آموزشی و پژوهشی ما هرکدام به دلایلی از ورود به این مسئله پرهیز میکنند. اساس ماجرا این است که حدود 180سال پیش فردریک لیست بنیانگذار مکتب تاریخی آلمان این ایده را مطرح کرد که ما با تولید بهمثابه نظام حیات جمعی روبرو هستیم و هر جامعهای باید تصمیم بگیرد مقدرات خود را میخواهد از طریق تولید اداره کند یا از طریق فعالیتهای مافیایی و غیر مولد.
وی خاطرنشان کرد: تولید با فرهنگ، امنیت اجتماعی، امنیت ملی، کیفیت زندگی و توان رقابت اقتصاد ملی گرهخورده است و اگر کشوری به تولید پشت کند، مافیاها بر آن حاکم میشوند و همان مافیا کشور را به سمت فروپاشی یا دستنشاندگی میبرد. ما این مسئله را از زمان ربع پایانی قرن 18 تا امروز در جهان مشاهده میکنیم؛ بنابراین آن خردی که باید نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور پیدا کند کیفیت زندگی و رفاه اجتماعی ایران را باید تابعی از بنیه تولید فناورانه بداند. اساس همه بدبختیهای این سرزمین اینجاست و از هر دریچهای که نگاه کنیم یک جلوههایی از این مسئله را میبینیم. برای مثال گزارشهای رسمی درباره بودجه خانوار میگوید 63درصد درآمدهای خانوارهای ایرانی بهطور متوسط درآمدهای غیر کاری است. ایکاش جامعه شناسان اقتصادی و روان شناسان اجتماعی میآمدند این عبارت را برای تصمیم گیران ترجمه میکردند تا اینها بفهمند در چنین شرایطی تمام هزینههایی که برای بهبود فرهنگ جامعه میکنید بیتأثیر خواهد بود.
مؤمنی با بیان اینکه 59درصد کل فقرای ایران شاغل هستند و 30درصد آنها بازنشستگان یعنی شاغلین سابق هستند، گفت: تا زمانی که این مسائل اصلاح نشود جامعه روی خوش نخواهد دید. چرا تصمیم گیران ما دچار بحران یادگیری شده و از تجربههای خود درس نمیگیرد؟ 30سال است به طمع پولدار شدن مرتب شوک به قیمتهای کلیدی صورت میگیرد! نمیخواهید از این درس بگیرید؟ دولت با شوکدرمانی خودش را هم دچار بحران میکند و در سطح کلان همه سازمانها را دچار آشفتگی میکند. برای اینکه بفهمیم رفتارهای مالی دولت چگونه دچار آنومی شده است دو نکته را میتوان گفت. در 10ساله اول بعد از پیروزی انقلاب درآمدهای دولت 1.7برابر شد درحالیکه در دهه بعد آن درآمدهای دولت از ناحیه شوکدرمانی 29برابر شده است. از طرف دیگر در 10ساله اول انقلاب هزینههای دولت 1.9برابر شده اما هزینههای دولت در 10ساله بعد 21.5برابر شده است.
معنایش این است که وضع مالی دولت باید خیلی بهبود پیداکرده باشد اما کارنامه مالی را وقتی میبینید، متوجه میشوید که علیرغم این سبقت درآمدها از هزینه، در آن دوره 10ساله دوم ما با یک رفتارهای آنومیک وحشتناک روبرو بودیم چراکه اندازه بدهی دولت از کانال بودجه عمومی 8برابر ولی در مورد شرکتهای دولتی در دوره 8ساله اول بعد از جنگ، بدهیها 23برابر و در دوره 10ساله 37برابر شده است. این نکته همه مسئله را توضیح نمیدهد. بحث برسر این است که این بدهی جنونآمیز در شرکتهای دولتی حکایت از یک فساد دائماً رو به گسترش دارد.