غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


به بهانه انتشار «شعر زمان ما» هوشنگ چالنگی

موتیف بی‌وطنی انسان بر روی خاک

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

هوشنگ چالنگی هر اندازه از سر آرمان‌خواهی، رسالت خود را در مقام شاعر سنگین‌تر گرفت، زندگی روزانه و شعرش بیش‌تر در بحران فرو رفت. یکی از موتیف‌های اشعار چالنگی بی‌وطنی آدمی بر این خاک پوک است. او جهان را میدان و عرصه گاه آزمون می‌دانست و در سلوک، انتظار در راه بازگشت به سرزمین موعود را فضیلتی بزرگ می‌دانست و اگر برای او بازگشت ممکن نبود از خواب و رؤیا برای بازگشت‌ بهره می‌گرفت. «خواب» در اشعار هوشنگ چالنگی در این دفتر «بخش سوم» پربسامدترین واژه‌ است و او می‌خواهد در عالم خاک به سرزمین موعود برسد: «اینجا پيش هیولای نامم به خواب رفته‌ام .../ای زمین/که ستاره‌ای کور/در کمرگاهت به خواب رفته است...»(همان، ص ۱۴۰) یا: «پره‌های خواب در فرود فربه‌ات/که تن به خاراندن می‌بری...» (همان، ص) ۱۴۱ یا: «خواب ای سقف جزیره‌های سوخته و رفتار کوه/که زیبا می‌کند تن ماران را ...» (همان، ص.) ۱۴۲یا: «اینجا بودیم و لرستان می‌رفتیم/همان جای غم‌انگیز/مثل این بود حرف‌های قدیم در خواب‌های قدیم ...» (همان، ص ۱۴۹) موضوع شعرهای گاه‌وبیگاه هوشنگ چالنگی در سالیان طولانی جنون بود، با توصیف‌های پیوسته و تکرارهای یکسانی به‌ویژه از فصول پاییز و زمستان، و بازگشتی به ایل و دوران کودکی: «اینجا چيزی به نام می هست/در پیش رو نهاده/با خود می‌آیی یک‌لحظه/ آبادی از او/این شکل آه این شکل/دیدار برگ و باران/دیدار ابر و جان/ این شکل آه این شکل.» چالنگی پریشان‌احوال در این دوران به کهنه بارویی که در دوران قدیم به خواب می‌بیند می‌نگرد و تصویرهای پیچیده و چندلایه و ایهام آفرین‌اش را تصویر می‌کند: «گفتن راه و تنهایی و ماه/راه دانستن سوی اشیا/کهنه بارویی ست اندوه قدیم/ماه و مهتابی با خرمن‌ها/چشم گردیدن اندوه شگفت/پهنه‌ها باز همان‌گونه‌ به‌جا/کیست در پیش درختان پنهان/مرو تا پیش درختان تنها.»(همان، ص17)