روزی که ژاندارک سوزانده شد
همهچیز با مرگ شارل چهارم در نخستین روز ماه فوریه سال 1328 میلادی(12 بهمن 706 خورشیدی) آغاز شد؛ پادشاه فرانسه وارثی نداشت و همین مسئله سببساز تغییر خاندان سلطنتی و انتقال پادشاهی از خاندان کاپتی به خاندان والوا شد.در همین زمان، ادوارد سوم، پادشاه انگلیس که مادرش ایزابلا، خواهر شارل چهارم بود، ادعای وراثت دایی خود را کرد و به فرانسه هجوم برد.این واقعه را در تاریخ اروپا، با عنوان آغاز جنگهای صدساله میان فرانسه و انگلیس میشناسند.انگلیسیها دست به حملات گستردهای در خاک فرانسه زدند؛ روستاها و شهرها به آتش کشیده میشد و مردم، قربانیان اصلی این تعرض وحشیانه بودند.در چنین وضع مصیبت باری و درحالیکه هیچ امیدی به پیروزی و غلبه فرانسویها وجود نداشت، دختری روستایی در کسوت یک نجاتدهنده ظاهر شد و ورق را برگرداند.ژاندارک در ششم ژانویه سال 1412در روستای «دومرمی»، واقع در مرز شرقی فرانسه متولد شد.ژان کودکی خود را در محیط روستایی گذراند؛ داستانهای اثبات نشدهای در دست است که ادعا میکند ژان در دوران کودکی، با اتفاقاتی ماوراءطبیعی روبهرو میشد و چیزهایی را میدید که دیگران نمیدیدند.درست یا نادرست، او در فضایی پرورش یافت که در آن، چنین نظریاتی درباره قهرمانان ملی وجود داشت.ژاندارک در دوران نوجوانی خود شاهد هجوم پیاپی انگلیسیها به زادگاهش و قتل و غارت و تجاوز بود.شاید در همین آشفتهبازار، ژان تحت تأثیر سخنان افرادی قرارگرفته باشد که یگانه راه نجات فرانسه را، بر تخت نشستن «دوفن» میدانستند.البته این ادعا، چندان هم گزاف نبود؛فرانسه نیاز به یک نقطه اتکا داشت که با تکیهبر آن، اتحاد ملی رقم بخورد و «دوفن»، در آن زمان، تنها کسی بود که میتوانست این نقش را ایفا کند؛ بااینحال، او نیز در پذیرش این مسئولیت، تردید داشت و از قدرت نظامی انگلیس و همچنین، برخی اشراف فرانسوی که طی دوران طولانی جنگها، بهسوی بریتانیا گرایش پیداکرده بودند، میهراسید. در چنین شرایطی بود که ژاندارک، تصمیم گرفت در ارتش فرانسه خدمت کند و به مقابله با انگلیسیها برخیزد.در یکی از روزهای سال 1428، ژان، دختر 16ساله اهل «دومرمی»، خود را به «شینون»، مقر «دوفن» رساند و به لطایفالحیل، توانست با او دیدار کند.ژاندارک مدعی شنیدن ندایی آسمانی شد که او را برای همراهی و تشویق «دوفن» بهمنظور تصاحب تاجوتخت و بیرون راندن اشغالگران انگلیسی، برمیانگیخت. ظاهراً درباریان تحت تأثیر ادعای او قرار گرفتند یا شاید وانمود کردند که چنین است؛ اراده «دوفن» به مویی بند بود و ادعای ژان میتوانست دوباره امید را در دل او و البته سردارانش زنده و از همه مهمتر، مردم سادهدل و متعصب فرانسه را به حمایت از شارل هفتم تشویق کند.ژان از «دوفن» خواست که او را به خط مقدم جبهه بفرستد؛ جایی که فرانسویها دیگر رمقی برای مقابله نداشتند و عرصه را به دشمن سرسخت واگذار کرده بودند. اوایل آوریل سال 1429ژاندارک که لباس رزم پوشیده بود، با پرچمی در دست، خود را به اورلئان، شهری که در اشغال انگلیسیها بود، رساند و فرماندهی سپاه، ظاهراً به شکل صوری، به وی واگذار شد.سخنرانیهای آتشین دختر جوان، چنان بر سربازان فرانسه تأثیر گذاشت که بیمحابا وارد معرکه نبرد شدند.خود ژاندارک هم، پرچم به دست، در معرکه میتاخت و فرانسویها را به پایداری دعوت میکرد؛ چند روز بعد، اورلئان به دست نیروهای فرانسوی فتح شد؛ این اولین پیروزی نمایان سپاه فرانسه، بعد از مدتها شکست و عقبنشینی بود. سریال پیروزیهای فرانسه، با ورود ژاندارک به معرکه، تکرار شد. طولی نکشید که نام دوشیزه اورلئان، در کسوت بانویی قدیس که پیروزی را به ارمغان میآورد، بر سر زبانها افتاد. «دوفن» با اتکا به پیروزیهای ارتش خود، در 17ژوئیه سال 1429(26 تیرماه 808 خورشیدی) در شهر «رنس» فرانسه بانام شارل هفتم تاجگذاری و لقب اشرافی «دوک دولیس» را به خاندان ژاندارک اعطا کرد.
ژاندارک به کابوس انگلیسیها و اشراف فرانسوی تبدیلشده بود و برای زنده یا مردهاش، جایزه کلانی تعیین کرده بودند. ژان در مسیر حمله به سمت پاریس، توسط «بورگینیونها» یکی از متحدان فرانسوی انگلیس، اسیر شد.او را در 21فوریه سال 1431محاکمه کردند؛ جرم او ادعای ارتباط با غیب، جادوگری و اقدام به فرار از زندان بود.دادگاه او را محکومبه زنده سوزاندن در آتش کرد. روز 30می 1431ژاندارک را در میدان مرکزی شهر «روآن»، زنده در آتش سوزاندند و خاکسترش را به رود «سِن» ریختند. 25سال بعد و پس از آزادی فرانسه، به خواست مادر و برادران ژاندارک، دادگاه تجدیدنظری برگزار شد و او را از اتهامات دادگاه «روآن» تبرئه کرد.