غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


شعری از دفتر شعر «منظومه رقص بر گسل و چند شعر دیگر» از علی ضامن داریا

از یابنده تقاضا می‌کنم پیدایم نکند

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

(گم بودگی)
«از یابنده تقاضا می‌کنم پیدایم نکند/می‌خواهم گم باشم/در آلزایمر این خيابان و روی این پل/که دیگر مرا به خودم نمی‌رساند قدم بزنم/به دنبال آن دیوار سفید/بدون بیانه‌ای روی آن/که پرنده‌ای سپيد در گم بودگی‌اش پنهان باشد/راستی این شهر چه نام داشت و نام‌آورانش کجا رفتند/تنم می‌خارد/دوباره دلم انقلاب می‌خواهد/فقط برای این‌که نام خیابان‌ها را عوض کنم/و نام این خيابان پنهان زیر آوار خاطره‌ها را شقایق/آن‌یکی را جنون بگذارم»
هر شاعری شعری دارد که شگرد و فیگور شاعری‌اش را در آن بهتر نمایان می‌سازد. شعرهای شطح‌گونه و لبریخته‌وار عمدتاً شکل و فرم ندارند چون شاعر هماره در یک حواس‌پرتی مزمن‌ به سر می‌برد ولی این شعر که پر از گم بودگی آلزایمر، حواس‌پرتی و جنون است مرتب به‌عین می‌زند و به ذهن. راوی در شهر راه می‌رود. دنبال آدرسی می‌گردد، خيابان پر است از بیانیه، پر از تصویر که راوی را سردرگم کرده است.ذهن راوی یک آن و در لحظه به قبل برمی‌گردد. تصاویر محو می‌شوند و دیوار ذهن شاعر، سفید نی شود، پرنده‌ی سپيد ذهن به در سپیدی دیوار محو می‌شود. یادش می‌آید از نام‌آورانی که یا او قدم می‌زده‌اند، شورشی در او پديدار می‌شود، به سرش می‌زند که هوار بکشد، انقلاب کند و آن نام‌آوران را صدا بزند تا به خيابان بیایند: «تا شقايق هست زندگی باید کرد» انگار راوی از نام‌آورانش می‌خواهد که به خيابان بزنند و هلهله‌ای بر پا کنند، جنون کنند. یک نوع جن‌زدگی در شعر سايه می‌زند، در ذهن راوی نوعی جنون: «من مست و تو ديوانه، ما را که برد خانه/صدبار تو را گفتم کم زن دو سه پیمانه...» آیا شقایق نام گلی است، نام خاص کسی است:«هر روز و شب به غارت طوفان روند و باز آخرین شقايق این باغ نیستند» همه در این خیابان گم شده‌اند، راوی، نام‌آوران و شقايق.او می‌خواهد شقایق را و عاشقان را زیر تلی از خاطرات بیرون بیاورد و هلهله‌ای در شهر بر پا کند. یک جنون نیچه‌ای در رگرگه‌های شعر می‌جوشد.او می‌خواهد ابرانسان شود.ابر انسان‌ بسازد. شعر در پایان در تعلیق می‌افتد، راوی در خيابان گم می‌شود، خودش شقایق می‌شود و مجنون‌وار در خيابان طولانی شهر حرکت می‌کند و گم می‌شود ولی شعر همچنان ادامه می‌یابد.