معرفی چهار فیلم از چهار دهه در سینمای دفاع مقدس به انتخاب «همدلی»
خط ثابت سینمای جنگ؛ قرارمان این نبود!
همدلی| علی نامجو: سینمای دفاع مقدس با تعداد بسیار زیادی فیلم ساختهشده در ایران، خود به ژانری ایرانی تبدیل شد که آن را با ژانر جنگی متفاوت میکرد. در این نوشته چهار فیلم برتر سینمای ایران در حوزه دفاع مقدس به انتخاب تحریریه روزنامه همدلی پیش روی شما قرارگرفته است. این فیلمها هم از منظر داستانی که روایت میکردند و هم از نظر تعداد مخاطب در دهه خودشان تا حد قابلتوجهی مورد اقبال قرار گرفت.
دهه60؛ «باشو غریبه کوچک»
شمالم تا جنوبم عشق!
این فیلم با فیلمنامه و کارگردانی بهرام بیضایی در سال 1364 ساخته شد اما پنج سال طی شد تا درنهایت در سال 1369 اجازه اکران پیدا کند.
جنگ که شروع شد، تعداد زیادی بیخانمان شدند و بعد از بمبارانهای دشمن بعثی دیارشان را با خاطرات تلخ و شیرین گذاشتند و پناهنده شهرهای دور از دیار خود شدند. از فارس و اصفهان و خراسان گرفته تا شهرهای شمالی ایران، این مهاجران غمزده را در آغوش گرفتند تا روزی که دوباره بتوانند به شهر پدری بازگردند. در یکی از همین بمبارانها در جنوب ایران، «باشو»(عدنان عفراویان) کودک قصه بهرام بیضایی در مقابل چشمانش جان دادن خانواده و ویرانی خانهای را که در آن بزرگ شده بود، میبیند. ناامید و خسته خودش را پرت میکند داخل اتاق باز کامیونی که عازم سفر است. قصه رفتن پدر و مادر و خانواده تن این کودک را خسته میکند. باشو در راه به خواب میرود. وقتی چشم میگشاید، کامیون حامل او به شمال ایران رسیده. انفجارها برای راهسازی او را میترساند. پس راه فرار در پیش میگیرد و به جنگل پناهنده میشود. در پس جنگل «ناییجان»(سوسن تسلیمی) با فرزندانش زندگی میکنند. شوهر (پرویز پورحسینی) در جستوجوی کار از خانه رفته است. «ناییجان» باشو را تروخشک میکند و خوراک میدهد. میخواهد بفهمد که او از کجا آمده و کیست؟ اما او شمالی است و باشو اهل جنوب ایران. این دو زبان هم را نمیدانند. برای جبران محبتهای نایی جان است که باشو در کار و کوشش خانه و مزرعه دوشادوش او حرکت میکند. خیالش این است که شوهر در سفر نایی جانم هم از این کار راضی است اما ماجرا طور دیگری است. وقتی از نارضایتی شوهر «نایی جان» باخبر میشود راه گریز در پیش میگیرد و از خانه بیرون میزند. باران تندی باریدن گرفته و «نایی جانِ» نگران به جستوجوی «باشو» مشغول است تا اینکه در زیر همین باران، کودک را مییابد. با کتک باشو را به خانه بازمیگرداند و به شوهر نامه مینویسد که میخواهد نانوآب باشو را خود تأمین کند و نگهدارش باشد. پس از چندی شوهر از سفر بازگشته اما دست راستش نیست. میپذیرد که باشو دست او باشد و همه باهم و در کنار هم راه میافتند برای راندن جانوران موزی و مضر برای محصولات زمین.
دهه70؛ «آژانس شیشهای»
تولد همیشگی کاظمها
ترکش خمپاره، یادگاری جبهه نزدیک رگ گردن عباس (حبیب رضایی) است. او بسیجی شهرستانی است که با اصرار همسرش به تهران میآید تا دکتر معاینهاش کند. ازقضا، با همرزم دوران جبههاش، کاظم (پرویز پرستویی) روبهرو میشود. مدارک پزشکی، نشان داده که عباس هر چه زودتر باید برود لندن وگرنه ممکن است کار از کار بگذرد. کاظم که چیزی جز همان ماشینی که با آن مسافرکشی میکند ندارد تصمیم میگیرد برای نجات رفیقش آن را بفروشد اما خریدار بهموقع پول ماشین را نمیآورد و کاظم مجبور میشود به رئیس آژانس (فرشید زارعی فرد) پیشنهاد دهد تا زمان آوردن پول کلید و مدارک ماشینش آنجا امانت بماند اما رئیس قبول نمیکند. کاظم، بیهیچ راه چاره، شیشه آژانس را میشکند و مأمور نیروی انتظامی را خلع سلاح میکند. بعد مشتریها را گروگان میگیرد و میگوید باید مقدمات سفر او و عباس به لندن فراهم شود. حالا سروکله نیروی انتظامی و مأموران امنیتی پیداشده که دورتادور آژانس را محاصره کردهاند. اصغر (اصغر نقی زاده) همسنگر قدیمی هم به داخل آژانس میآید. از آنطرف احمد کوهی (قاسم زارع) همرزم سابق و سلحشور (رضا کیانیان) همکارش در نیروی امنیتی، به داخل آژانس میآیند و از کاظم میخواهند اسلحه را کنار بگذارد اما او برای تسلیم شدن وارد معرکه نشده است. بعدازاینکه تعدادی از گروگانها را آزاد میکند تا شش صبح مهلت میدهد تا ماشینی آماده شود و او و عباس را به فرودگاه ببرد؛ اما بعد از گفتوگوی کاظم با فرزندش (بهروز شعیبی) و عباس و همسرش (بیتا بادران)، ساعت شش صبح از راه میرسد اما ماشین نه. در یک صحنهسازی، کاظم وانمود میکند که رئیس آژانس را قربانی کرده است. اینجاست که ماشین از راه میرسد اما با هماهنگی قبلیِ مأموران، راننده سوئیچ ندارد. گروگانها آزاد میشوند و اسلحه خالی در دست اصغر هم کاری نمیتواند انجام دهد. درحالیکه سلحشور خیال میکند در این مأموریت به موفقیت رسیده، احمد کوهی با هلیکوپتر و حکمی از روسا میرسد و عباس و کاظم را به پرواز میرساند اما قبل از خروج هواپیما از مرز هوایی کشور، عباس جان میسپارد. آژانس شیشهای در شانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر، جایزه بهترین فیلم (بنیاد فارابی)، بهترین فیلمنامه و کارگردانی (ابراهیم حاتمی کیا)، بهترین بازیگر نقش اول مرد (پرویز پرستویی)، بهترین بازیگر نقش دوم مرد (رضا کیانیان)، بازیگر نقش دوم زن (بیتا بادران)، بهترین موسیقی متن (مجید انتظامی) و بهترین تدوین (هایده صفی یاری) را به خود اختصاص داد.
دهه80؛ اخراجیها
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
«عاقبتت به خیر» چه دعایی جالبی است از سمت پدرها و مادرها برای بچههایشان. با یادآوری جمله من عاشق شدم، عاشق یه عشق زمینی. در فیلم میشود تصور کرد که برای مجید (کامبیز دیرباز) قصه دهنمکی در طول داستان چه اتفاقی خواهد افتاد. مجید یکی از بهاصطلاح بچه شرهای جنوب شهر است که عاشق نرگس (نیوشا ضیغمی) دختر میرزا (منوچهر آذر) شده. این عاشق دلباخته میخواهد به وصال یار برسد اما نام خوبی در کوچه و خیابان ندارد. میرزا شرطی پیش پای مجید سوزوکی میگذارد که سربهراهی اوست. مجید میخواهد نشان دهد که مرد زندگی شده به مسجد میرود و اسمنویسی کند برای رفتن به جبهه؛ اما حاج صالح (محمدرضا شریفینیا) که تیم مجید سوزوکی او را حاجی گیرینوف صدا میزنند، بهاصطلاح آدمی اهل جانماز آب کشیدن است که در آزمون ورودی با پرسیدن سؤالاتی مثل تعداد تکههای کفن میت، جلوی پای بایرام لودر (اکبر عبدی) و بقیه اکیپ اراذل سنگ میاندازد. بیژن مرتضوی (امین حیائی) که او را بزغاله و به قول کامران (سپند امیرسلیمانی) آقای بزغاله صدا میزنند، سعی دارد به گروه اخراجیها اضافه شود. سر آخر از روحانی (فخرالدین صدیق شریف) و مرتضی (سید جواد هاشمی) تعهد میگیرند که با ضمانت آنها حاضر به اعزام این گروه به جبهه هستند. درراه گروه اخراجیها وسط نوحهخوانی یک نفر شروع به خواندن ترانههایی میکنند که به قول حاجی گیرینوف مخصوص لهو لعب است. با نقشه او بعد از توقف در استراحتگاه، اتوبوس قبل از سوار کردن اکیپ اخراجیها، جا میگذارد آنها را. تا اینکه در نیمههای شب اخراجیها با ماشین حاجآقا و دوستانش در حال خواندن ترانه شدهام بتپرست تو، وارد اردوگاه میشوند. حاجی کمالی (قاسم زارع) از این حرکت عصبانی میشود و تیر هوایی شلیک میکند. اکیپ اخراجیها ترسیدهاند. قرار بر این میشود که فرداصبح آنها را به تهران برگردانند اما مرتضی شروع به بشین پاشو میکند و با صدور دستور بشینن، برپا، آخرین تیر را از کمانش میپراند. دامنه تسلط دوربین افزایش مییابد و بهمرور جمعیت جمع شده دور مرتضی با فرمان بشین و برپای او بشین پاشو میکنند. لوده بازیها، ورقبازی، قمار، سیگار کشیدن در منطقه جنگی و تمسخر بسیجیهای نوجوان رفتار گروه اخراجی است تا زمانی که مجید پاشنه گیوه را بالا میکشد و شیرجه میزند به دل معرکه. «درکوی نیکنامان ما را گذر ندادند/گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را.»
مجید و مصطفی (علیرضا اوسیوند) شهید میشوند و بیژن که به دنبال سرقت طلاهای خانههایی است که اهالیاش مورد اصابت بمب شیمیایی قرارگرفتهاند، با گذاشتن ماسکش روی صورت دختری خردسال، شیمیایی میشود. این جریان ادامه پیدا میکند تا اینکه بقیه محاصره میشوند و کار به اخراجیهای دو میرسد...
دهه 90؛ «چ»
چ مثل چمران یا چگوارا؟
سیمرغ بلورین سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (بابک حمیدیان)، بهترین جلوههای ویژه بصری (سیدهادی اسلامی) بهترین جلوههای ویژه میدانی (حمیدرضا سلیمانی)، بهترین صدای فیلم (بهمن اردلان)، بهترین تدوین (مهدی حسینی وند)، به فیلم چ رسید. مرداد سال58 است و دولت موقت دکتر مصطفی چمران (فریبرز عربنیا) را برای آرام کردن درگیریها و آشوبهای داخلی در کرمانشاه، به پاوه میفرستد. مردم پاوه، کردهای جداییطلب و نیروهای پاسدار باهم درگیرند. دکتر چمران هم باید در برابر جسارت فرمانده پاسداران مستقر در پاوه، اصغر وصالی (بابک حمیدیان) مقاومت کند و هم دکتر عنایتی (مهدی سلطانی) فرمانده کردهای جداییطلب را قانع کند که دست از درگیری بردارد. وصالی جوان شور زیادی دارد و با روحیه پر جنب و جوشش، میل به دوستی و همراه همه مردم منطقه با یکدیگر را انفعال مینامد و او را به عقبنشینی و بیحرکتی متهم میکند. همین گاه باعث درگیری مدام او با دکتر چمران است. تیمسار فلاحی (سعید راد) که فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بر عهده دارد، نگرش علمی و سازمانیافته به جنگ را مدنظر دارد و میخواهد اوضاع را بر اساس آموختههای نظامی خودش، مدیریت کند. چمران در تلاش است که همه گروههای مختلف هموطن با دیدی و نگرشی عاقلانه و بهدوراز تعصب و کجفهمی، تشویق به اتحاد شوند؛ اما هر چه میزند، به در بسته میخورد و عنایتی دوست دوران جوانی و وصالی فرمانده پاسداران در منطقه حاضر به صلح و آشتی نمیشوند. دو روز سختی که از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران در فیلم چ روایت میشود، به بیان تصویر این تنگنا برای او اختصاص داده شده. درحالیکه نیرویهای جداییطلب در گرفتن بخش زیادی از شهر، توفیق دارند، بهفرمان امام خمینی نیروهای پاسدار زیادی برای مقابله و درگیری با جداییطلبان فرستاده میشوند و درگیری را به نفع خود پایان میدهند.