سیاوش جمادی؛ مترجم آثار فلسفی در گفتوگو با «همدلی»:
باید فکر کردن را یاد بگیریم
همدلی| رضا نامجو| او را بیشتر با ترجمه آثار فلسفی میشناسند. از جمادی که مترجم شناختهشدهای است، مجموعه مقالاتی در حوزه نقد ادبی هم منتشرشده، است. سیاوش جمادی از چند جنبه به مطبوعات و کار رسانهای مرتبط است. یکی اینکه نویسنده است و موضوع دیگر اینکه زمینه کارش فلسفه است. بر این اساس از جهت تولید فکر، اگر روزنامهنگاری دغدغهمند باشد، میتواند خود را در حوزه کاری او معرفی کند. همین موضوع باعث شد با او بنشینیم و درباره «نقد ادبی» و «مسئله داشتن» باهم حرف بزنیم؛ موضوعی که اگر در کار مطبوعات وجود داشته باشد، میتواند به «جامعه» بهعنوان یک کل کمک کند. مشروح گفتوگوی ما در روزنامه همدلی با سیاوش جمادی را در ادامه میخوانید:
یکی از دلایلی که سبب شد در این گفتوگو خدمتتان باشیم، اشتراک کاری است که با شما داریم. کار شما با کار در حوزه مطبوعات، نزدیکی دارد؛ دستکم شما از حیث نویسندگی با اصحاب مطبوعات مشترکید. حالا اگر این نویسندگی را موردتوجه قرار دهیم، بهاحتمال اثری دارید که بخواهیم درباره آن صحبت کنیم و آغاز بحث ما باشد؟
البته این نکته را باید همین آغاز متذکر شوم که نویسندگی در زمینهای که من کار میکنم با نویسندگی در مطبوعات بهویژه روزنامهها تفاوت زیادی دارد، فاصلهاش از ماه من تا ماه گردون است! بگذریم. من اتفاقاً چند سال قبل اثری داشتم که در اصل بعد از نمایشگاه کتاب سه چهار سال قبل منتشر شد و به بازار آمد. این کتاب، «انکار حضور دیگری» نام داشت و موضوعش، نقد ادبی است. ابتدای این کتاب را مقدمهای درباره تبارشناسی نقد ادبی در برگرفته و مقالاتی درباره نقد آثار ادبی و برخی از سبکهای ادبی مثل مدرنیسم در این کتاب موردنقد قرار گرفتهاند. همه این مطالب تحت عنوان «انکار حضور دیگری» توسط نشر نیلوفر منتشر شده است.
محتوی این کتاب درباره توضیح علمی نقد ادبی است یا شامل مقالاتی است که به تفکیک کارهای مختلف را موردنقد قرار دادهاند؟
بخش عمده این کتاب مربوط به نقد برخی نوشتهها درزمینه ادبی است. البته مقدمهای دارد که با عنوان درآمد بر تبارشناسی رمان و نقد ادبی در کتاب قرار گرفته است. بعد از مقدمه مطالبی در کتاب قرار گرفته که درواقع تفسیر و نقد ادبی است. مثلاً نقد کتاب «کیفر آتش» از الیاس کانتی که آقای سروش حبیبی این کتاب را ترجمه کردهاند. این رمان موردتوجه من قرار گرفت و حتی پیش از ترجمه آقای حبیبی 50صفحه از این کتاب را ترجمه کردم؛ اما بعد از دیدن کار ایشان ترجمه این کتاب را کنار گذاشتم. متوجه شدم من بهتر از کار ایشان نمیتوانم کتاب را ترجمه کنم چون واقعاً ترجمه ایشان در سطح بسیار خوبی است. به دلیل علاقهای که بهطورکلی به کانتی و مجموعه آثارش دارم «کیفر آتش» را نهتنها در این کتاب بلکه در نشریات و فضاهای دیگر مطالبی نوشتم. درباره عنوان آلمانی این کتاب هم مقاله مجزایی نوشتم. عنوان مجموعه هم از همین کتاب گرفته شده و قرار است برای اولین بار در نمایشگاه کتاب عرضه شود.
در حوزه ادبیات و کارایی آن در مطبوعات، بحثها زیاد است. تولید آثار و نقش ادبیات در کارهای مطبوعاتی، خیلی مشخص نیست. در این میانه نه تکلیف کامل روزنامهنگار و اهالی مطبوعات مشخص است و نه تکلیف مخاطب ایرانی. شاید یکی از دلایل افول مطبوعات هم همین نوع تولید آثار باشد که فاکتورهایی چون زاویه دید، نحوه روایت و... را بهخوبی استفاده نمیکند. اساساً فرم و محتوی درزمینه آثار مکتوب، چه نسبتی باهم دارند و تفکر این وسط چهکاره است؟
تا حدی که من مطالعه کردهام، فرم همان محتوی است. بهعبارتدیگر هر محتوایی فرم خودش را پیدا میکند. اگر ما محتوی را درک نکنیم، فرمش را هم بهدرستی درک نخواهم کرد. درست مثلاینکه شما بخواهید با ابزاری که از جای دیگری وارد شده، کاری را انجام بدهید که آن ابزار اصلاً برایش ساخته نشده است. در نقد ادبی باید اول شناخت پیدا کنیم که رمان در ادبیات غرب اساساً چگونه پیدا میشود و نمونههای ادبی گذشته در غرب چه طور بودهاند؟ بعدازآن باید به این سؤال پاسخ داد که رمان با اندیشه مدرن چه ارتباطی دارد؟ من در مقامی نیستم که به کسی توصیه کنم و فقط دارم درباره دریافتهای خودم حرف میزنم. به عقیده من، تازه در این زمان است که میشود شروع به نوشتن یک نقد ادبی استاندارد کرد. اگر اندیشه مدرن نباشد، آثار اندیشه مدرن هم بهدرستی درک نخواهد شد. البته میتوان تکرار کرد اما این تکرار واقعاً با خود ما چه نسبتی خواهد داشت؟ هر وقت، آغاز به تفکر میکنیم تفکر با ما نسبتی دارد. اگر این نسبت وجود نداشته باشد، تکرار و بازتکرار خواهد بود. این درست است که تفکر باید مربوط به خودمان باشد اما در ابتدا چارهای نداریم جز اینکه فکر کردن را بیاموزیم حالا ممکن است آموختن تفکر را هرکسی برایمان انجام داده باشد. من روش خاصی را در نقد ادبی مدنظر قرار ندادهام. برای مثال کاری از شکسپیر را خواندهام. پسازآن مجموعه آثار او را ازنظر گذراندهام و با فاصله بیشتری مجموعه مطالعاتم را مورد مداقه قرار دادهام.
یکی از بحثهایی که معمولاً در حوزه مطبوعات مطرح میشود، این است که روزنامهنگار باید «مسئله» داشته باشد. البته روزنامهنگارانی هستند که «مسئله» ندارند اما اگر قرار باشد توفیق واقعی حاصل شود، باید «مسئله»ای وجود داشته باشد. این «مسئله داشتن» گویا باید باشد تا کار فرهنگ سامان یابد؛ باید باشد تا مردم کتاب بخوانند، روزنامه بخوانند و...
مدتی قبل من در مصاحبه با نشریهای گفتم اصلاً تفکر چه ضرورتی دارد؟ ازنظر من تفکر ضرورتی ندارد. از من پرسیده شد شما چرا آثار فلسفی و ادبی ترجمه میکنید؟ من میگویم نه کافکاشناسم و نه هایدیگرشناس. بلکه آدم بلازدهای هستم که در زندگیام بعضی مسائل برایم مسئله شدند درحالیکه ممکن است این مسائل برای دیگران محل پرسش نباشند. درگیری من با این مسائل در شرایطی که دیگران آن مسائل را مهم نمیدانند، هیچ برتری در زندگی به من نمیدهد. البته خوشبختی، مفهومی است که از دیدگاه من تعریف مشخصی ندارد. این جمله که باید روزنامه و کتاب خواند و فرهنگ مطالعه گسترش یابد اگر بدون توجه به اهمیت تفکر حاصل از مطالعه باشد، هیچ ارزش ندارد. به نظر من، آنچه میتواند جامعه ما را به حرکت وادارد، تفکر کردن است. همین تفکر است که مسئله به وجود میآورد. البته در هیچ کشور و مملکتی همه افراد جامعه اندیشمند و متفکر نیستند. در جوامع مختلف اندیشمندان عده محدودی هستند. فرقی که در مورد اندیشمندان در جوامع مختلف وجود دارد، میزان تأثیرگذاری است. برخی از جوامع از اندیشمندانشان تأثیرات زیادی میگیرند اما برخی دیگر از این گروه اثری نمیپذیرند. نبود موانع برای اثرگذاری اندیشمندان و متفکرین در برخی جوامع باعث پیشرفت آن جامعه در جنبههای مختلف علمی و اجتماعی است.
آغاز کار این متفکران در جوامع مختلف از کجا بوده است؟
مسلماً در ابتدای کار با مطالعه و جمعآوری علم و دانش کارشان را شروع نکردهاند. کتابخانه از قدیم برای ما گردآوری فضل و دانش بوده و بعدها مطبوعات علمی هم به آن اضافه شده است. اگر به یاد داشته باشید در دهههای 40 و 50 آنچه روشنفکری تلقی میشد منحصر به افرادی بود که در نظر عوام، بحرالعلوم مینمودند. کسانی هم بودند که پای سخنرانی این افراد مینشستند و آثار آنها و مقالاتشان را میخواندند. خوشبختانه در عصر حاضر با ظهور اینترنت و مشتقات آن فراانقلابی هم درزمینه رسانه و هم در تفکر پیش آمده که علم و دانش و معلومات را با چند کلیک در اختیار عموم قرار داده است؛ بنابراین امروز دیگر علم و دانش در انحصار کسی نیست. امروز دیگر کسانی وجود ندارند که آثار ترجمه نشده را تفسیر کنند. البته تأکید میکنم که من در مقام تعیین تکلیف برای کسی قرار ندارم اما دارم مثل یک خبرنگار گزارش میکنم. به هر صورت در کل تاریخ در همهجا کسانی که معروف به متفکر و روشنفکر هستند همه جامعه را شامل نمیشدند و تنها بخشی از آن بودند. ایکاش همه مردم علاقهمند به مطالعه و کتابخوانی بودند