غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خیام و حافظ؛ رندان هوشیار زمانه خویش

جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)

به‌راستی چرا نام سقراط در کنار ارسطو و افلاطون در صدر علم فلسفه حک‌شده و ماندگار است. آیا فقط درایت فکر و اندیشه و درک عمیقشان از پدیده و جهان پیرامون بوده که آن‌ها را به چنین مقامی رسانده یا شرایط جامعه و دمکراسی یونان هم در نضج اندیشه‌شان تأثیرگذار بود؟ آیا اگر در جامعه‌ای مثل ایران، زمان خیام و حافظ می‌زیستند، چنین درخشندگی ابدی نصیبشان می‌شد؟ یا نیمی از توانایی و استعداد و بیان نظرهایشان را ناگفته در سینه به گور می‌بردند و جهان از نیمی از تفکر و اندیشه‌شان محروم می‌ماند؟ منظور نقش شرایط در پرورش و بروز شخصیت‌ها و تأثیر متقابل شرایط جامعه بر شخصیت و شخصیت بر جامعه است. خیام و حافظ علاوه بر شعر دارای افکار فلسفی بودند. استقلال فکری آن‌ها، شک در امور رایج، عدم پذیرش تعاریف سطحی و غیر تعقلی رایج و مرسوم و ... همه و همه به‌گونه‌ای است که در صورت وجود شرایط لازم عمر خیام و به پیروی از آن حافظ را به سطح فلسفی سقراط گونه سوق می‌داد؛ اما در آن زمانه مخوف اوضاع به‌گونه‌ای بود که هم خیام و هم حافظ با هزار ترس و واهمه با رمزوراز و لاادری‌گری افکار عمیق خود را به شکلی پیچیده در قالب شعر به زبان می‌آورند تا از گزند روزگار مصون مانند. بیانی در قالب اشعار پیچیده و در لفافه و همراه با ایما و اشاره و ایهام، زیرا شعر پیچیده‌تر و از آزادی بیشتری برخوردار بود. در اوج استبداد و حضیض معرفت انسانی و تسلط جهل و خرافات بیان این افکار خود مجاهدت و طغیانی بود مخاطره‌آمیز که همه‌کس را جسارت و یارای آن نبود. شاید هیچ توصیفی همانند توصیف فیلسوف فرانسوی ارنست رنان از عمر خیام کنه عقاید وی را بیان نکند. رنان معتقد است که «خیام یک عالم ریاضی و شاعر بود که در نظر اول صوفی و اهل اسرار پنداشته می‌شود؛ اما در حقیقت رندی هوشیار بود که اندیشه‌های تردیدآمیز خود را با الفاظ صوفیانه و خنده را با استهزا آمیخته است. نابغه‌ای که زیر فشار عقاید زمانه خویش توانست افکار خود را به‌گونه‌ای بیان کند که از گزند مصون ماند. جای شگفتی است که عمر خیام توانست در سرزمینی مذهبی، مسائلی را بیان کند و عقاید نافذ و رایج را با لطافت و رندی به طنز و طعن و استهزایی شدید به مهمیز بکشد که حتی در آثار ادبی ممالک اروپایی چنین چیزی سابقه نداشت.» این تنها اروپاییان نبودند که در مورد خیام چنین نظری داشتند. نجم الدین ابوبکر رازی از مشایخ مشهور صوفیه در اثر خویش «مرصادالعباد» درباره خیام چنین می‌گوید: ثمره نظر ایمان است؛ ثمره قدم عرفان. بیچاره فلسفی، دهری و طبایعی که از این هر دو مقام محروم و سرگشته و گم‌گشته. یکی از فضلا که نزد ایشان به فضل و حکمت، کیاست و معرفت مشهور است و آن عمر خیام است که از غایت حیرت، این بیت وی را می‌باید گفت: «در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست/ آن را نه بدایت نه نهایت پیداست/کس می نزد دمی در این معنی راست/کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست.» اندیشه‌های حافظ هم شبیه خیام است. درباره حافظ همان بس که گوته، شاعر بزرگ آلمانی وی را می‌ستاید و همانند اندیشه‌های تردیدآمیز وی را در منظومه بزرگ خود (فاوست) به شکلی زیبا بیان می‌دارد: «من به جهان آن‌سوی مرگ لاقیدم/و هنگامی‌که این جهان ویران گردد/با آن جهان انسی ندارم/ زیرا من فرزند زمینم، رنج یا شادی را/ تنها در این جایگاه ادراک می‌کنم/و در آن دمِ تلخ که ترکش میگویم/ برای من یکسان است که حتی گیاهی از گورم برندمد.» «این حدیثم چه خوش‌آمد که سحرگه می‌خواند/بردر میکده‌ای با دف ونی ترسایی/گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/وای اگر از پس امروز بود فردایی.»