و شعر چيست؟(۴۸) یک کلمه گاهی...
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)گاهی شاعران بزرگ تمام کلمات را در شعر خود را معطوف به یک کلمه میکنند. نیما در شعر «اجاق سرد» با همین ترکيب وصفی که استعاره از «آرزوهای ازدسترفته» است. شعر را میبندد: «مانده از شبهای دورادور/در مسیر خامش جنگل سنگچینی از اجاقی سرد...» فروغ فرخزاد، گاهی با یک «آه» کشيده، تمام شعرش را پیوند میزند: «من ترا آه کشیدم/من ترا به درخت و آبوآتش و آیینه پیوند زدم ...» حافظ هم همین آه را میکشد: «مهر تو عکسی بر ما نیفکند/آیینه رویا آه از دل ات آه/حافظ چه نالی گر وصل خواهی/خون بایدت خورد در گاه و بیگاه» در این دو بیت ۴ «آه» میبینیم.
دو تا در بیت اول و دو تا در «گاهوبیگاه» بیت دوم. حافظ در بیت زیرین نیز «زلف» را به «کمند» و «سلاسل» پیوند میزند. او کلمات را در این بیت با «زلف» تسبيح کرده است: «می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت/شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل» این بیت یک فرم کوچک را در خود میگوارد.
حافظ در غزل ميهن پرستانه اش میگوید: «ز تندباد حوادث نمیتوان ديدن/در این چمن که گلی بوده است یا سمنی/از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی.../به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند/چنين عزیز نگینی به دست اهرمنی.» ببینید که حافظ با «چمن، بوستان و عزیز نگین» که استعاره از وطناند چه میکند؟ با «یا سمنی» و «یاسمنی» که قافيه شدهاند و بهخصوص با این «سموم» که به جان این کشور افتاده چه طور برخورد میکند؟! او «یار زیرک و بادهی کهن و فراغتی و کتابی و گوشهی چمنی» را به «دنیا و آخرت» نمیدهد. او پس از دو بیت نخست غزل افسوس و آهی را در غزل میدواند که آدمی را دچار حیرت میکند. به این میگویند زیبایی ناب و سیاست ناب و فرم ناب. چیزی که دیری است مفقودشده است.