غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گفت‌وگوی «همدلی» با سیامک سپهری، فرزاد مرادی و بهزاد مرادی

ایران‌گردی با نت‌های« رستاک»

همدلی| مهدی فیضی صفت: موسیقی نواحی یا موسیقی اقوام مناطق ایران از شئونات زندگی مردم ایران آغازشده و ریشه در مواردی مثل موسیقی کار، عزا، شادی و حتی دروی محصولات و انواع و اقسام اتفاقات در زندگی روزمره روستاییان و عشایر در مناطق مختلف ایران داشته است. همین حالا هم در جای‌جای ایران برخی از آن رسم و رسوم پابرجاست. گروه رستاک به این دلیل که موسیقی این اقوام را در کارش انعکاس می‌دهد یا حداقل بارقه‌ها، رنگ‌ها و طعم‌هایی از این موسیقی را در کار خودش مورداستفاده قرار داده، با آداب‌ورسوم مردمان ایران ارتباط تنگاتنگی داشته است. رستاک، گروهی متشکل از افرادی از دورتادور ایران،‌ اعضایی با فرهنگ‌های مختلف و کسانی است که در زمان افول موسیقی اقوام، دورهم جمع شده‌اند تا آنچه را دارند در راستای معرفی و نهادینه کردن موسیقی اقوام در جامعه به کار بگیرند. افرادی که اولین مخاطب و منتقد کارهایشان، خودشان هستند و آنچه برایشان محترم محسوب می‌شود خروجی مناسب است؛ گروهی که به این باور رسیده که باید کار را به بهترین نحو انجام داد و به همین دلیل کارهایی که منتشر می‌کنند با فاصله زمانی نزدیک نیست. آن‌ها می‌دانند که رمز ماندن، تنها «بودن» نیست، بلکه خوب بودن است. فعالیت بیش از دو دهه یک گروه موسیقی خود گواه همین موضوع به شمار می‌رود. اتفاقی که در طول تاریخ موسیقی ایران کمتر رخ داده است. در این میزگرد اعضای گروه رستاک درباره مسیری که در طول سال‌های حضورشان در عرصه موسیقی برای ارائه آثارشان طی کرده‌اند، سخن گفته‌اند. این گروه که می‌توان نقش آن‌ها را در احیای موسیقی نواحی پررنگ دانست، در سومین آلبوم خود قطعه‌ای با نام «سرنای نوروز» دارند که هفت‌اقلیم و موسیقی نواحی ایران را در یک قطعه جمع‌آوری کرده و اثری ماندگار ارائه داده‌اند. آن‌ها از مناطق خراسان و بلوچستان عبور کرده‌اند و به کردستان و آذربایجان گریز زده‌اند و بر موسیقی مازندران و گیلان نیز دستی کشیده‌اند. خواندن گفت‌وگوی ما با سیامک سپهری (سرپرست گروه)، فرزاد مرادی، بهزاد مرادی اعضای گروه رستاک می‌تواند جذاب باشد. شرح این هم‌نشینی در ادامه مطلب آمده است:

 قطعه «سرنای نوروز» گروه رستاک آن‌طور که از اسمش مشخص است به نوروز و ماجراهایش توجه داشته است. اگر موافق باشید اول به نگاهی که رستاک به این ماجرا دارد بپردازیم. به چه دلیلی نوروز برای این گروه اهمیت داشته که اسم یکی از آلبوم‌هایش را سرنای نوروز گذاشته است؟

سیامک سپهری: سرنای نوروز، کار بسیار ویژه‌ای محسوب می‌شود. به خاطر این‌که در یکی از تراک‌های آلبوم به فرهنگ نوروز در اقوام مختلف ایران پرداخته شده است. این قطعه خودش یک پروژه‌ای برای آلبوم شد؛ یعنی یکی از سخت‌ترین و به نظرم خاص‌ترین قطعات آلبوم سرنای نوروز همین پروژه نوروز بود. ایده این کار از سیامک سپهری، سرپرست گروه بود. با توجه به این‌که در سال‌ها به جنس خاصی از موسیقی برخورد کرده بودیم که در فرهنگ نوروزی مردم هست و مردم نسبت به آن احساس خاصی دارند، این ایده به ذهنم رسید. این کار با یک سوژه واحد به انجام چنین کاری انجامید. به‌هرحال نوروز یکی از جشن‌های باستانی و خیلی مهم ایرانی است و به کار ما هم ربط داشت. در موسیقی اقوام چنین چیزی هست و ما هم گفتیم این کار را بکنیم. وقتی‌که این بحث مطرح شد هم‌زمان و به‌موازات قطعات دیگر که کار می‌کردیم، تحقیق کردیم روی این موضوع که کجاهای ایران این موسیقی وجود دارد. در بعضی از نقاط ایران مثل شمال ایران، مازندران و گیلان، موسیقی‌های بسیار خاصی داشتیم. نوروزخوانی‌هایی که موسیقی آن‌ها خیلی خاص است. اقوام دیگری هم وجود در ایران وجود دارند که موسیقی آن‌ها اصلاً ژانرش نوروزخوانی است. به همین ترتیب در فرهنگ‌های دیگر شروع به تحقیق کردیم. بعضی از فرهنگ‌ها، کارهایی در وصف بهار و مراسم و آیین‌هایی داشتند که مربوط به نوروز بود. بعضی از آن‌ها موسیقی خاص خود را داشت و برخی هم نه بلکه فرهنگ خاص خود را داشت. به‌هرحال شروع کردیم و از هر منطقه‌ای چند سوژه انتخاب شد. از بین هر منطقه‌ای هم بالاخره به یک سوژه نهایی رسیدیم که مجموعاً کاری شد که به هفت منطقه از ایران می‌پرداخت. مناطق را خیلی دور از همدیگر در نظر گرفتیم تا وسعت ایران را نشان بدهد. سعی کردیم از اقوام خاصی که در اطراف ایران هستند، مثلاً موسیقی بختیاری، کردستان، خراسان، آذربایجان، بلوچستان، گیلان و مازندرانی استفاده کنیم. از موسیقی بختیاری که آقای دهکردی قطعه سرنا را زده بودند و تا سال‌ها همه با آن قطعه خاطره داشتند، ماجرا را شروع ماجرا کردیم و به موسیقی خراسان و دیگر مناطق رسیدیم.

 پس خطی به دور ایران کشیدید...

فرزاد مرادی: دقیقاً، این قطعه به یک شکلی شد که کار رستاک را هم نشان می‌داد. پیش‌ازاین رستاک هیچ‌وقت در یک قطعه به همه مناطق نپرداخته بود.

 در موسیقی ایرانی مود گردی داریم. می‌توان گفت کار شما قوم گردی حساب می‌شود؟

فرزاد مرادی: اتفاقی که افتاد، بسیار دشوار رقم خورد. سختی کار به این بود که باید هفت قطعه انتخاب می‌شد که درعین‌حال که به نوروز ربط داشته باشد، یک تناسبی با بقیه قطعات هم می‌داشت. باید این کار در چارچوب قالب و نگاه رستاک یکدست می‌شد. این کار خیلی سخت و عجیبی بود. بعد این‌که تقدم و تأخر چگونه باشد که قطعه‌ها بتوانند روی‌هم چفت شوند و این‌که چه طوری از قطعه‌ای به قطعه بعد بروید. همچنین پیچیدگی سازبندی به حدی بود که کار در میکس قطعات بسیار سخت و سنگین شد چون لاین‌های زیادی را می‌گرفت. در موسیقی منطقه‌ای که کار می‌کردیم، سازهای همان منطقه به قطعه وارد می‌شد.

 یعنی بین موسیقی‌ها توقف می‌کردید و بعد به منطقه بعد دیگر می‌رفتید؟

بهزاد مرادی: نه، بعضی از قطعات این‌گونه بود. همین‌که شما چگونه از قطعه‌ای به قطعه بعد بروید که ورودتان تفاوت کند، مهم بود. باید ورود و خروجتان از هر فضایی که می‌خواستید به فضای دیگر بروید، متفاوت می‌بود. یکجایی را با کوبه‌ای می‌رفتیم، یکجایی را با آواز می‌رفتیم و یکجایی را با مدلاسیون کردن ادامه می‌دادیم.
 

درواقع ایران را در یازده دقیقه دور زدید...

فرزاد مرادی: بله، با نوروز در یازده دقیقه! کسانی که کارهای رستاک را دنبال می‌کردند، ممکن بود یک قطعه را مثلاً در موسیقی آذربایجان بشنوند و بعد بگویند این گروه چه جالب است. بعد قطعه‌ای را از گیلان می‌شنیدند و متوجه نمی‌شدند این گروه اصلاً متعلق به کدام منطقه است ولی در این قطعه نشان داده می‌شد که رستاک به همه فرهنگ‌ها پرداخته است.

 اگر تمام قطعه مربوط به یک قومیت خاص بود شاید این ذهنیت را ایجاد می‌کرد که احتمالاً اعضای گروه متعلق به آن قومیت هستند. ولی حالا که اجرا با بزرگ‌ترین اقوام ایرانی کار دارد، این ابهام در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود که موسیقی برای کجاست؟!

سیامک سپهری: دقیقاً همین‌طور است. خدا را شکر نتیجه کار، نتیجه مثبتی بود. چیزی که انتظار داشتیم تا حدود زیادی اتفاق افتاد. علاوه بر این‌که سازهای موسیقی نواحی برای اقوام مختلف شناخته می‌شد، اتفاقی خیلی خوب دیگری رخ داد. افتخار این را داشتیم که با استادان خیلی خوب هر منطقه همکاری کنیم. مثلاً در منطقه کردستان افتخار همکاری با آقای بیژن کامکار را داشتیم که لطف کردند و افتخار دادند در این قطعه با ما همراه بودند. در منطقه آذربایجان استاد عاشیق عمران حیدری و استاد وحید اسداللهی حضور داشتند. در منطقه بلوچستان داوود بامری پسر استاد شادروان ماشاءالله بامری بودند که خیلی به رستاک کمک کردند. همچنین آقای رمضانی که در موسیقی گیلان کار کرده بودند، بخش نوروزخوانی گیلان را روایت کردند. در بخشی هم که مربوط به موسیقی خراسان بود، ما تماسی با خانم سیما بینا داشتیم چون کار مربوط به پدر ایشان بود و ما از ایشان کسب اجازه کردیم. موارد به‌گونه‌ای بود که خانم سیما بینا خیلی به ما لطف داشتند و همکاری کردند و مهربانانه این کار را انجام دادند. نهایتش این بود که همه‌چیز دست‌به‌دست هم داد. آن‌قدر این قطعه برای ما خوب شد که تصمیم گرفتیم حتی لباس‌های دیگری برای این قطعه به‌صورت خاص در آلبوم طراحی کنیم؛ یعنی برای همه قطعات یک‌جور لباس پوشیده بودیم اما در قطعه سرنای نوروز لباس دیگری پوشیدیم. این لباس مخصوص قطعه سرنای نوروز بود که فقط برای این قطعه طراحی شده بود.

 اگر بخواهیم در مورد مرکب خوانی در موسیقی ایرانی صحبت کنیم، این اتفاق قبلاً هم افتاده است، سال‌ها قدمت دارد و مربوط به امروز و دیروز نیست؛ اما در این قطعه خاص، انتخاب گام توسط خواننده برای این‌که بتواند کارش را کم ایراد اجرا کند و مخاطب را به‌اصطلاح از اجرا زده نکند، نیاز به تحمل و تمرین بسیاری دارد. با این توضیح کمی هم به این موضوع بپردازید...

فرزاد مرادی: در رابطه با همین قطعه «سرنای نوروز» من قبل از این‌که بخواهم به سراغ خواندن بروم، مسئله‌ای برای من مطرح بود. این‌که جدای از نتیجه این کار نوروز همیشه نوید آمدن بهار را می‌دهد و فکر نمی‌کنم کسی باشد که حالش از فرارسیدن عید عوض نشود. این موضوع همیشه از اواسط اسفند احساس می‌شود و همه حس می‌کنند هوا عوض می‌شود. با توجه به بازخوردهایی که من داشته‌ام، حسی که اکثر اطرافیان و دوستان ما از این قطعه گرفتند همان حس آمدن بهار بوده است. همان حسی است که حالا دارند و با درونشان همسو شده است.
بهزاد مرادی: در ماجرای قطعه «سرنا نوروز» که فرزاد گفت بخش مهمش تنظیم و نوع نگاهی بود که سیامک داشت. این قطعه تا حدودی با بقیه قطعات آلبوم متفاوت‌تر است. یک مقدار سازهای کوبه‌ای در آن حضور جدی‌تری دارند و در مورد آوازها هم بالاخره انتخاب گام تنها بر اساس آواز نیست؛ یعنی این‌که ما همه سازها را در نظر می‌گیریم. در آواز هم به‌عنوان بخشی از آن صدادهی نهایی که حالا یک مقدار بیشتر در چشم می‌آید، گام‌ها انتخاب شدند و این‌که ترتیب قطعات بر اساس فواصلی که هر قطعه دارد و این‌که کدام قطعه برای قطعه بعدی مناسب‌تر است. مهم این بود که کدام قطعه بین قطعات دیگر قرار بگیرد. مثل پازلی بود که ما شروع به چیدن قطعات کردیم. ما مثل همیشه سعی می‌کنیم به‌عنوان خواننده‌های این گروه همان‌طور که همه بچه‌ها وظایف خود را با دقت انجام می‌دهند و ما هم وظیفه اجرای آواز را بر عهده ‌داریم، کار خود را به نحو احسن انجام دهیم. سعی کردیم تا جایی که می‌شود و در توان ماست و تا جایی که برای ما اهمیت دارد و به‌اندازه فرهنگی که خودمان در آن بزرگ ‌شده‌ایم؛ فرهنگ کردی، کار را دقیق ارائه دهیم. می‌دانیم که شنونده‌ای که در آن فرهنگ زندگی می‌کند، چه چیزهایی برای او مهم است و چه قدر روی مسائل حساس است. تلاش کردیم همان‌طور فکر کنیم که عزیزانی که در فرهنگ‌های دیگر هستند و همان‌ها برایشان مهم است، فکر می‌کنند. با همان دقت و جدیت خواندیم و سعی کردیم کاملاً به آن مسائل نزدیک بشویم. همان‌طور که سازها باید صحیح نواخته شوند، وقتی‌که صدای نهایی از گروه شنیده می‌شود، باید آواز هم درست اجرا شود. ما قطعه «سرنای نوروز» را به‌صورت زنده هم اجرا کرده‌ایم و واقعاً قطعه سختی بود. اجرای این قطعه به دلیل همه این تنوعی که داشت، مشکل بود. این‌طور نبود که اجرا را کات کنید و سازها را عوض کنید و آماده شوید.

 کوک سازها نیز در این میان ملاک است. مثلاً صدایی که دوتار خراسان قرار است تولید کند با دوتار بلوچستان فرق می‌کند. استادی که در مازندران نشسته شاید نظرش برای کوک ساز نسبت به استاد خراسانی تفاوت داشته باشد و این مسئله را از شنیدن آثار موردتوجه و معیار موسیقی نواحی در مناطق مختلف می‌شود فهمید؛ یعنی حتی اگر مخاطب به‌صورت تخصصی هم به ماجرا نگاه نکند، به‌طور مثال در هر دو منطقه صدای دوتار را می‌شنود ولی صدای دوتار خراسان اگر در قطعه بلوچستان زده شود، احتمالاً فالش تلقی می‌شود...

بهزاد مرادی: ما در چیدمان قطعات سعی کردیم این اتفاق بیفتد؛ یعنی اگر مدلاسیونی قرار است رخ دهد در کوپ باشد. جایگاه صدایی خواننده و جایگاه صدادهی ساز و رنگ ساز در آن مهم بود. مثلاً اگر شما یک تنبور کُردی را از یک حدی بیشتر از صفر کوک کنید، صدای دوتار به خودش می‌گیرد؛ یعنی شما نمی‌توانید شخصیت ساز را عوض کنید. به همین خاطر در آن چیدمان این اتفاق را ایجاد کردیم که مثلاً قطعه خراسانی اول باشد. این‌که کوک کلی و شروع چگونه باشد تا بعد از مدلاسیون کردن و اتفاقاتی که در آن می‌افتد و مثلاً از موسیقی بختیاری به موسیقی بلوچستان می‌رسد، کوک و پیش روی موسیقی به چه صورت باشد. مثلاً موسیقی بختیاری را در یک کوک شروع کردیم، اگر می‌خواستیم در همان کوک به موسیقی آذربایجان برسیم، نمی‌شد. پس حالا یک اتفاقی باید رخ می‌داد، حالا توسط سازهای کوبه‌ای یا در تنظیم که مدلاسیون بشود و در مد دیگری با کوک دیگری برود. ماجرای دیگری که هست به همان ظرایفی برمی‌گردد که مثلاً دوتار خراسان شمالی با دوتار مازندران فرق دارد. فواصل، پرده‌بندی‌ها و کوک‌هایشان متفاوت است. خود این موضوع بهترین راهنما و بهترین هدایتگر است. ما مثل یک سیال می‌شویم که در ظرف موسیقی مازندران می‌افتیم و شکل آن را به خود می‌گیریم. همه سازهای ما و همه فواصل و تنظیم نهایی کار به سمتی می‌رود که این کار صدای خراسانی داشته باشد.

 وقتی شما هنگام اجرا کات نداده‌اید و اجرای قطعه پیوسته است، دو اتفاق باید بیفتد؛ یک این‌که شرایط را به‌گونه‌ای پیش‌بینی کنید که ساز شما بعد از دقایق و اجراها اتفاقات موردنظر برایش بیفتد و به آن نقطه‌ای برسد که در موسیقی آن منطقه، صدای موردنظر را بدهد یا این‌که شما به‌ظاهر در ویدئو دارید پشت سر هم می‌زنید ولی در استودیو، کوک سازها را تغییر داده‌اید...

فرزاد مرادی: نه، ما کوک را تغییر نداده‌ایم بلکه ساز را تغییر داده‌ایم. شما دیگر نمی‌توانید دوتار خراسان را برای دوتار منطقه دیگر استفاده کنید. مثلاً شما اگر در جایی دارید از شور «ر» یا «دو» استفاده می‌کنید، نمی‌توانید در جای دیگر چنین چیزی را استفاده کنید.

 پس وقتی ساز دیگری را برمی‌دارید، از قبل در «ساند چک» کوک کرده‌اید و حالا برای اجرا آماده است؟ این موضوع برای مخاطب می‌تواند جالب باشد...

سیامک سپهری: یک سری از سازهای ما در ارکستر ثابت است اما از یک سری سازهای فولک هم استفاده می‌کنیم. سعی کردیم دقیقاً آن ساز که متعلق به آن فرهنگ است را استفاده کنیم، هم به لحاظ این‌که معرفی شود و مردم با آن آشنایی پیدا کنند، هم به لحاظ این‌که آن صدادهی را داشته باشد. به همین دلیل رنگ آن ساز برای ما مهم بوده است. بعضی از نوازنده‌های گروه چند ساز می‌زنند. اینجا سازها عوض می‌شود و کوک تغییری نمی‌کند.

 در کل استان فارس روایت‌های مختلفی از واسونک وجود دارد و هرکدام واسونک‌های مختلفی دارند.

فرزاد مرادی: بله، پرداختن به شادی چیز مهمی برای رستاک بوده ولی در آلبوم جدید سعی کردیم به بخش دیگری از موسیقی مناطق هم نگاه کنیم و بگوییم این هم هست و ما داریم این کار را می‌کنیم. مثلاً آواز کردی محسوب می‌شود که بهزاد زحمت کشیده است. در آلبوم اول، همه اقوام من، یکی از قطعاتمان بختیاری بود و فضای بسیار غم‌انگیزی داشت یا در قطعه «بیو بریمش» که قطعه شوشتری هست و در آلبوم جدیدمان قرار دارد یک بخش آوازی دارد که برای موسیقی شوشتر یا دزفول و آن‌طرف‌ها است.