غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


رقیه توکلی کارگردان فیلم سینمایی «مادری» در گفت‌وگو با همدلی:

بخشی از ضربات را از هم‌جنسان‌مان می‌خوریم

همدلی| علی نامجو: قصه، قصه زنان است؛ جنس زن! قرار است در «مادری» این جنس از آدم‌ها در فضای اجتماعی امروز و اکنون ایران نشان داده شوند. که چه بشود؟ کارگردان جوان این فیلم معتقد است که به همه دختران و زنانی که پای درد دلشان نشسته و در تمامی سال‌های دور از شهر زادگاهش با آن‌ها در خوابگاه‌ها زندگی گذرانده، بگوید: حرف‌ها و اشک و دردهایتان را نشان دادم. رقیه توکلی کارگردان فیلم اولی بود که پنج سال قبل با «مادری» در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و اولین اثر بلند خود را با نگاهی به  قول خودش دغدغه‌مند به موضوع زنان در جامعه ایران به پایان برد. او که دانش‌آموخته رشته کارگردانی سینما و ادبیات نمایشی است، از سال 83 در تهران و دور از سرزمین مادری‌اش یزد زندگی کرده و در تمام این سال‌ها به دنبال ساخت قصه‌هایی درباره طبقه هم‌جنسش بوده است. خودش معتقد است که هر کس با فیلم‌سازی او آشنایی داشته باشد چه در مواجهه با فیلم‌های کوتاهش که تاکنون برای آن‌ها جوایز زیادی کسب کرده و چه در مشاهده دو فیلم بلندش مادری و مهران(محصول سال 1398) می‌فهمد که کار، کار رقیه توکلی است. در جست‌وجوی پی بردن به  مسئله و دغدغه شخصی کارگردان فیلم مادری و چشم‌انداز و جهان‌بینی که این کارگردان تازه‌نفس برای فردا دارد، با او گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

شما به‌عنوان یک کارگردان فیلم اولی برای ساختن «مادری»احتمالاً با مشکلاتی روبه‌رو بوده‌اید. لطفاً درباره این تجربه برایمان بگویید...

همیشه برداشتن گام اول هم زیبا است و هم سختی‌های خودش را دارد. جذابیت و هیجان این کار از یک‌سو و تجربه جذاب آغاز کاری جدیدی از سوی دیگر می‌تواند به‌عنوان نکات جالب فیلم اولی بودن ذکر شود. این را هم بگویم که پیش‌ازاین من فیلم‌های کوتاه زیادی ساخته‌ام و در جشنواره‌های مختلف جوایز زیادی را برای ساخت آن فیلم‌ها دریافت کردم. شاید همین اتفاق هم باعث شد تا عوامل فیلم با من همراه شوند و کار در فیلم مادری آغاز شود. در این میان باید بگویم که قبل از کارگردانی فیلم مادری، رزومه مرا همان فیلم کوتاه‌هایی که ساخته بودم، تشکیل می‌داد، اما از این فیلم به بعد اهالی سینما بیشتر مرا می‌شناسند و احتمالاً نام مرا در ذهن خواهند داشت. ناشناخته بودن برای فعالیت در عرصه سینما کمی کار را سخت می‌کند اما الان من فیلم بلند اول و دوم خودم را ساخته‌ام. البته خوشبختانه من فیلم‌های کوتاه خودم را داشتم. این را هم بگویم که تجربه در فیلم‌سازی در سینما زمانی به دست می‌آید که یک نفر پنج، شش یا مثلاً 10 فیلم سینمایی را ساخته باشد و بعدازآن تجربه‌ای را از آن کارها به دست آورده به کار بگیرد. نکته این است که من قبل از مادری کار سینمایی بلند را تجربه نکرده بودم و نهایتاً 5، 6 روز برای ساخت فیلم‌های کوتاهم درگیر بودم. دستیاری را هم تجربه نکرده بودم. در پروسه ساخت مادری اولین بار بود که یک دوره زمانی طولانی را با بازیگران حرفه‌ای و در سفر سپری کردم. همه این‌ها سختی‌های کار را دوچندان می‌کرد. مسائل مالی هم خیلی مهم بود. به نظر من بااین‌که هر کاری تهیه‌کننده دارد اما شما به‌عنوان یک کارگردان کار اولی خودبه‌خود درگیر مسائل مالی می‌شوید. با همه این موارد اما از نتیجه کار خوشحال بودم.

با توجه به اهمیت بازگشت سرمایه و این‌که اولین فیلم‌تان را قرار بود بسازید، چطور توانستید سرمایه‌گذار را برای همراهی مادری مجاب کنید؟

من چند سالی بود که در یزد با یک شرکت در زمینه کارهای فرهنگی نظیر عکاسی، فیلم و... همکاری می‌کردم. مدیرعامل آن شرکت از کارهای من خوشش می‌آمد و می‌گفت ما در ساخت اولین فیلمت به تو کمک می‌کنیم. خوشبختانه این کمک به سرمایه‌گذاری در این فیلم منتهی شد. البته باید بگویم که آن‌ها هم در زمینه فیلم تجربه چندانی نداشتند، بنابراین همه این عوامل باعث شد این کار برای همه ما کار سختی باشد.

آیا حضور شرکت در یزد باعث شد لوکیشن را در شهر یزد انتخاب کنید؟

نه. یزد، شهر مادری من است و من همیشه فیلم‌های کوتاه خودم را هم در این شهر ساخته‌ام. همه در تهران فیلم می‌سازند. در این شرایط، اگر قرار است من در شهر خودم فیلم نسازم، چه کسی قرار است این کار را انجام دهد؟ من خیلی دوست داشتم اگر کوچک‌ترین کاری بتوانم انجام دهم و این کار به‌عنوان یکی از آثار من یادگار بماند، همه سختی‌هایش را به جان بخرم و در شهر یزد فیلم‌هایم را بسازم. بنابراین همه عوامل و تجهیزاتمان را با خود به یزد بردیم. اسکان عوامل هم در شهری دور از محل زندگی‌شان برای حدود 40 روز که فیلم‌برداری به طول انجامید، می‌توانست روی کار تأثیرگذار باشد، اما همان‌طور که گفتم من همه این‌ها را به جان خریدم تا کار انجام شود. 

بازیگران از این‌که قرار بود با شما به‌عنوان کارگردانی جوان کار کنند، چه احساسی داشتند؟

همان‌طور که گفتم من روزمه خوبی داشتم. فیلم‌های کوتاه زیادی ساخته بودم که جوایز زیادی را کسب کرده بودند. از سوی دیگر کارشناسی کارگردانی سینما و کارشناسی ادبیات نمایشی داشتم. نکته جالب در جلساتی که با بازیگرانم داشتم این بود که وقتی من می‌خواستم درباره خودم توضیح دهم آن‌ها آن‌قدر پیرامون کارهای من جست‌وجو کرده بودند که اطلاعات زیادی داشتند. فیلم‌های کوتاهی که در دست من بود و اقداماتی که انجام داده بودم به‌عنوان یک سرمایه در دستان من بود. از سال 83 که به تهران آمدم تا سینما بخوانم تا سال 95 که فیلم مادری ساخته شده است، 12سال گذشته است. پروسه فیلم‌سازی من یک‌شبه اتفاق نیفتاده و این‌طور نبوده که من دختری در یزد باشم که یک‌شبه تصمیم به ساختن فیلم بگیرم و فردای آن روز فیلم‌سازی را شروع کنم. در طول این سال‌ها در حال جمع کردن همین متریال‌ها بودم و هم این اتفاقات در جمع شدن سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده و عوامل فیلم در کنار هم مهم و تأثیرگذار بوده است. 

در طول این سال‌ها به سبک یا دغدغه خاصی رسیدید که دوست داشته باشید در فیلم‌سازی‌تان نمود پیدا کند؟

راستش من دغدغه‌ای به نام زنانگی پیدا کردم که خیلی دوست داشتم آن را در فیلم‌هایم بیاورم. نمی‌دانم می‌توان به آن سبک خاصی گفت یا نه؛ اما وقتی فیلم‌هایم را استادان پیشکسوت سینما می‌بینند می‌گویند معلوم است که این فیلم را رقیه توکلی ساخته است. فضای روحی من در فیلم‌ها وجود دارد البته ممکن است خیلی‌ها این را نپسندند.

چه شد که به ساخت فیلم مادری رسیدید؟

همان‌طور که گفتم هفده سال پیش که به تهران آمدم در خانه دانشجویی‌های مختلفی زندگی کردم. بنابراین با دختران و خانم‌های زیادی البته به‌واسطه زندگی دور از خانواده در تهران در ارتباط بودم. ماجراها و اتفاقاتی که پیرامون من در زندگی این زن‌ها روی می‌داد به خاطر هم‌نشینی و صحبت‌هایی که باهم داشتیم تبدیل به احساسات و دغدغه ذهنی من شده بود. در تعدادی از فیلم‌های کوتاهی که به‌ویژه در این اواخر ساختم این ماجراها را آوردم، اما ماجرای نوا و گلنار که دو خواهر بودند و من می‌خواستم تضاد عشقی و تضاد فکری آن‌ها را نشان دهم، در یک فیلم کوتاه جای نمی‌گرفت؛ می‌طلبید که این اتفاق در یک فیلم بلند سینمایی صورت  بگیرد. بنابراین ماجرا را نوشتم.

با این توضیح که فیلم‌نامه مادری و البته مهران را هم خودتان نوشته‌اید، آیا دوست دارید روی نوشته دیگران هم کار کنید؟ 

راستش یا فیلم‌نامه را باید خودم نوشته باشم یا این‌که باید حتماً فیلم‌نامه نوشته‌شده از سوی دیگران دغدغه خودم باشد و حتماً خودم باید آن را بازنویسی کنم. ساخت مادری به دلیل ایجاد همین دغدغه و ناآرامی در درون من بود. نمی‌دانم آیا کار درستی انجام داده‌ام یا نه؟ اما این دو فیلم محصول دغدغه‌ای بود که در وجودم احساسش می‌کردم. درباره مادری باید گفت ما واقعاً چنین فیلم احساسی و دخترانه‌ای را در سینمای خودمان نداشتیم. همیشه فکر می‌کردم باید چنین فیلمی را بسازم و بالاخره ساختم. 

چند سالی است که ساخت فیلم‌های اجتماعی در ایران در اصطلاح مد شده است. فیلم مادری را هم باید در همین ژانر طبقه‌بندی کرد. با این توضیح به نظر شما صرف بیان مشکلات اجتماعی باعث می‌شود فیلم سینمایی اجتماعی ساخته شود یا برای این بیان به سازوکار و تکنیکی نیاز هست؟

من در این جامعه زندگی کرده‌ام و همیشه روی پای خودم ایستاده‌ام. بنابراین مسائل اجتماعی را با وجودم احساس کرده‌ام. اگر بیست فیلم را هم جلوی روی من بگذارند و بتوانم همه آن‌ها را ببینم و آن زمان بپرسند که کدام فیلم‌ها را دوست داشته‌ام، به‌طور ناخودآگاه فیلم‌هایی با پرداخت اجتماعی را انتخاب می‌کنم. درباره بخش دوم سؤالتان هم باید بگویم که در طول سال‌ها زنان و دختران زیادی را دیده‌ام. اشک‌هایشان را و حال بدشان را دیده‌ام و به‌خوبی لمس کرده‌ام. دوست داشتم ببینند که این اشک‌ها و حال را در فیلم‌هایم منعکس کرده‌ام. ما در ایران زن‌هایی داریم که مثل خاله‌خانم فیلم مادری قبلاً می‌سوختند و می‌ساختند اما الآن دیگر این‌طور نیست.

عنی تا تقی به توقی خورد رها می‌کنند و می‌روند؟

نه. می‌بیند که آرزوهایی داشته و الآن در این زندگی و در کنار این مرد به این آرزوها نمی‌رسد. نمی‌دانم آیا ماندن و سوختن و ساختن خوب است یا رها کردن و رفتن، اما خوب، این مسئله امروز وجود دارد. حتی ما در بخشی از فیلم زنی را داریم که می‌گوید من می‌خواهم به خودم فکر کنم. 

فکر نمی‌کنید با فیلم‌تان رها کردن و رفتن را تشویق کردید؟

اصلاً. ما فقط ماجرا را در فیلم می‌بینیم. نوا در فیلم رها شده، گلنار رها کرده. زن صاحب‌خانه که احساس می‌کند زنی وارد زندگی‌اش شده پس جنگیدن را انتخاب می‌کند و می‌گوید من زندگی‌ام را دوست دارم. خاله‌خانم که سوخته و ساخته. بنابراین هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید این فیلم فمینیستی است. شاید کاوه پسر بدی نبوده و دختر باعث شده که او بلغزد.

اما ما اصلاً کاوه را نمی‌بینیم... 

من اصلاً نمی‌خواستم مخاطب کاوه را ببیند. من به‌عنوان یک دختر وقتی دوستم برای من تعریف می‌کرد، فقط شنونده بودم. من از زبان دخترانی که گفتم، درد دل‌ها را شنیده‌ام اما قضاوتی ارائه ندادم، بنابراین همه می‌توانند هر تصوری از کاوه داشته باشند. کاوه می‌تواند آدم خیلی عوضی بوده باشد درحالی‌که برخی هم می‌توانند فکر کنند اصلاً بد نبوده. من تلاش کردم که شما به‌عنوان مخاطب از کاوه چیزی نبینید و فقط در همین اندازه بدانید که موجودی است که نوا او را دوست دارد و برای او بی‌تابی می‌کند. من بارها دخترانی را دیده‌ام که وقتی دارند درباره پسری حرف می‌زنند بی‌تابی می‌کنند، درحالی‌که آن پسر به لحاظ اجتماعی و موقعیت کاری و قیافه هیچ‌چیزی ندارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم کاوه را نبینیم.

چرا خیانت دختری ر ا که دوست یکی از شخصیت‌هایی به نام نواست، در فیلم مادری آوردید؟

همان‌طور که گفتم من سعی کردم در فیلم زن‌های مختلفی را نشان دهم. امروز در جامعه بخشی از ضرباتی که ما زن‌ها می‌خوریم از هم‌جنس خودمان می‌خوریم. 

مثلاً؟

من می‌خواستم دخترهایی را در این فیلم نشان دهم که به خودشان اجازه می‌دهند وارد زندگی و مسائل احساسی و مهم برای دوستشان شوند و با استفاده‌ها و سوءاستفاده‌هایی آن را بر هم بزنند. بسیاری از کسانی که این فیلم‌نامه را خواندند، می‌گفتند این اتفاق برای ما یا یکی از نزدیکان ما افتاده است. مردی زن دارد، متأهل است و مسئولیت یک زندگی را بر عهده دارد. تا وقتی‌که هم‌جنس‌های من به خودشان اجازه می‌دهند وارد چنین زندگی‌هایی شوند و آن را بر هم بزنند، دیگر چه می‌توان گفت؟
 نقش نوا که مادری را برمی‌گزیند هم در این فیلم جالب به نظر می‌رسد. ما به‌عنوان مخاطب حدس‌هایی درباره زندگی نوا با سعید می‌زنیم و مثلاً فکر می‌کنیم احتمالاً این دو در آینده باهم ازدواج خواهند کرد...
بله اما می‌توانند ازدواج هم نکنند. سعید آن‌قدر عاشق گلنار است که ممکن است اصلاً برود و گم‌وگور شود. من ادامه این قصه را نوشته بودم، اما به آن نپرداختم. شاید روزی یکجایی این بخش را بسازم، اما به هر صورت الآن نوا در ذهن من اینجا قرار دارد و برای مخاطبی که واقعاً این فیلم را دوست داشته نیز تمام شده که نوا تصمیم گرفته برای بچه خواهرش مادری کند. حالا در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، نمی‌دانم.