غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


و شعر چیست؟ (۸) روش و زبان جدید

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

اخوان ثالث: ‌«آن که در خون اش طلا بود و شرف/شانه‌ای بالا تکاند و جام زد/چتر پولادین ناپیدا به دست/رو به ساحل‌های دیگر گام زد...‌». ادبیات پس از کودتای بیست و هشتم مرداد ادبیات شاعران و نویسندگانی است که رو به ساحل‌های دیگر گام زدند: زندان رفته‌ها و تبعیدشدگان سانسورشدگان، اخراج شدگان، اعدام شدگان و بی‌آبروشدگان به ‌«نه‌»گفتن به اشکال مختلف ادامه دادند، نیما، هدایت، چوبک، شاملو، فروغ و ده‌ها شاعر و نویسنده دیگر با جزر و مد جریان‌های اجتماعی دست به خلاقیت ادبی زدند و بخش گسترده‌‌ای از فرهنگ ملی معاصر را شکل دادند. هنرمندان واقعی هرگونه اندیشه خارجی یا داخلی را که در کوره تجربه درونی جامعه گداخته شده بود، پروراندند. این‌ها نه اسیر الزامات خاص ادبیات کهن و غربی شدند و نه هویت و اصالت خود را از دست دادند. این‌ها از همه فرهنگ‌های دم دست‌شان چیز یاد گرفتند و راه و روش و زبان جدیدی خلق کردند که با آن بتوانند با خلایق سخن بگویند. به قول هوگو: ‌«زبان مثل آفتاب است و توقف و سکون بردار نیست و فقط آن گاه می‌ایستد که حیات‌اش سر آمده و مرده باشد‌». این زبان را جمال‌زاده در داستان یکی بود یکی نبود سکه زد و هدایت پروراند، چوبک آن را سخته کرد و گلشیری به اوج رساند. همین زبان را  هم نیما به نحوی به نثر نزدیک کرد و فروغ و رحمانی پروراندند و شاملو و اخوان به اوج رساندند. نیما این فکر و زبان را حتا تا سطح شهادت پیش برد. شاید او به اندازه کافی نتوانست نظریات‌اش را به شعرش تسری دهد ولی ‌«تغییر طرز ادای احساسات عاشقانه و اجتماعی‌» را به گونه‌‌ای به شاعران پس از خود یاد داد. آن‌ها با نگاه نیما پشت پنجره خودشان نشستند و زیر این ابرسیاه پرپشت ستاره‌هایی شدند که متصل برق می‌زدند و به ستاره‌های دنباله‌داری تبدیل شدند. مرتجعان دانشگاهی حتا نگذاشتند این شاعران و نویسندگان چند دقیقه در کلاس‌های درس حرف‌شان را بزنند و شعرشان را بخوانند. به قول براهنی:«کلاس‌های ادب فارسی در واقع گورستان ادب فارسی بودند‌» و هستند. نیما شعر عاشقانه قدیم را مرکب از ‌«نغمات نامرتب‌» می‌دانست. شاعر کلاسیک در یک بیت ملحد است، در بیت دیگر خداپرست و در یک بیت عاشق است و در بیت دیگر منکر عشق می‌شود. در یک بیت به روزگار فحش می‌دهد و در بیت دیگر مداح می‌شود و در بیتی دیگر گدا، اما شعر امروز یک ایده مرکزی دارد. مثلا شعر ‌«اجاق سرد‌» نیما استعاره از ‌«آرزوهای از یاد رفته و بر باد رفته‌» است. تمام شعر یک استعاره‌‌ای دارد.