تغییر شیوه حکومت با کودتا در افغانستان
۱۷جولای 1973 نظام حكومتی افغانستان در پي يك كودتای نظامی، تغيير يافت و اين كشور جمهوری شد. سردار محمدداوود عموزاده و شوهر خواهر محمدظاهرشاه كه نخستوزير (صدر اعظم) افغانستان بود، از غيبت كوتاه پادشاه كه به ايتاليا رفته بود استفاده كرد و با يك كودتاي بدون خونريزي به سلطنت 40ساله پسرعمو پايان داد، نظام حكومتی افغانستان را از سلطنت به جمهوری تغيير داد و روز بعد در زادروز خود رئيس جمهوری افغانستان شد. با اين كودتا، آرامش از افغانستان رخت بربسته است. «تاریخ» به ویژه در قرون معاصر نشان داده است که هرگونه تغییر و تحوّل از این دست باعث دگرگونیها و ناآرامی دهها ساله شده است. محمدظاهر پس از كشته شدن پدرش، از هشتم نوامبر سال 1933 پادشاه افغانستان شده بود و تا كودتای سردار محمدداوودخان اين مقام را برعهده داشت و در سال 2002 پذيرفت كه يك تبعه عادی افغانستان باشد. او 23 جولای 2007 در 92سالگي در شهر كابل درگذشت. محمدظاهرشاه كه چهار پسر و دو دختر از او باقي ماندهاند در سال 2002 و پس از سقوط حكومت طالبان، از ايتاليا به كابل بازگشت، ولي ادعای سلطنت نكرد. او كه براي تحكيم حكومتِ حامد كَرزاي (كه از بستگان دور او بود) تلاش كرده بود از مجلس افغانستان لقب «پدر افغان» گرفت و اجازه يافت كه تا پايان عُمر در كاخ سلطنتي زندگی كند. محمدظاهرشاه در طول اقامت (خود ـ تبعيد) در ايتاليا، از كمك مالي شاه وقت ايران برخوردار بود تا امرار معاش کند. سیاست خارجی افغانستان در طول سلطنت محمدظاهرشاه «بی طرفی» بود، ولی از مسکو، بدون جهتگیری، کمک مالی و نظامی دریافت میکرد. در یک مورد، دولت مسکو معادل سيصد ميليون دلار اسلحه به عنوان کمک «بلاعوض» به افغانستان داده و مدعی شده بود که این کمک به دولت کابل داده شده است تا به سياست عدم تعهد (بيطرفی) خود ادامه دهد و بتواند از این سیاست دفاع كند که به سود هر دو بلوک [وقت] است. همین دوستی کابل و مسکو سبب شده بود که چهارم مارس 1960 بيش از يكصد هزار افغانی در كابل از خروشچف رهبر وقت شوروی كه به كشورشان رفته بود استقبال کنند. محمدظاهرشاه كه در طول سلطنت خود بر بیطرفی و عدم تعهد افغانستان پای میفشرد، يك بار تلاش كرد تا سرزمينهايی را كه انگلستان در دوران سلطه خود بر هندوستان از افغانستان جدا ساخته و اينك ضميمه پاكستان و پاتاننشين (پشتون ـ پَختوننشین) هستند بازگرداند يا اينکه به نام کشور پَختونِستان استقلال کامل داشته باشند از جمله منطقه خودمختار «وزيرستان». اين تلاش، افغانستان و پاكستان را در دهه 1960 در آستانه يك جنگ قرارداده بود كه اگر آغاز شده بود؛ گسترش میيافت، زيرا كه مسكو از افغانستان و واشنگتن از پاكستان حمايت ميكرد و دولت وقت ايران دچار سردرگمی عجيبی شده بود، زيرا كه از يك طرف با پاكستان قرارداد دفاعی داشت و از سوی ديگر، افغانها را ايراني ميدانست، لذا دست به ميانجيگری زد و موفق شد. در جريان همين ميانجيگری بار ديگر از ايجاد كنفدراسيون ايران و افغانستان مركب از دو كشور مستقل سخن به ميان آمد كه ايران به اشاره غرب، قضيه درآمد نفت و مسئله تقسيم اين پول را که ايران به همه آن نياز دارد پيش كشيد و مسكو هم از آن هراس داشت كه پس از تاسيس كنفدراسيون، تاجيكان «فرارود» بارديگر طغيان كنند و برای پيوستن به كنفدراسيون از شوروی جدا شوند و به همین سبب دولت کابل را ساکت کرد و در نتيجه موضوع تشکیل کنفدراسیون به تدريج منتفی شد.
منبع: روزنامک