غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گفت‌وگوی همدلی با یک زن شیرازی کارآفرین

دختران میخ و چکش

همدلی| مظاهر گودرزی- کسی‌که کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» را خوانده باشد، می‌داند بزنگاه‌های تاریخی چقدر اهمیت دارند. وضعیت دو سویه‌ای که هم می‌توان در آن نور پیروزی دید و هم تاریکی شکست، درست مانند شیوع ویروس کرونا، بزنگاهی که اگر یک‌سوی آن تماماً مرگ بود و هست، سوی دیگرش می‌تواند شروع یک تغییر باشد. چیزی شبیه به کاری که «نکیسا زارع» انجام داد. دختری اهل شیراز، دانشجوی تحصیلات تکمیلی علوم سیاسی که به‌قول خودش دائم در نشریه‌های دانشگاهی و انجام امور فرهنگی فعال بوده، اما آمدن یک ویروس جهانگیر نه‌تنها جان او را تهدید کرد، بلکه با آغاز تعطیلی‌ سراسری دانشگاه‌ها و لغو تمام برنامه‌های فرهنگی و دانشجویی فعالیت‌های او دیگر مانند سابق نبود، با این وجود داشتن سری پر شور برای کسب تجربه‌‌‌های جدید، راهش را به‌سمت شغلی کشاند که در باورهای دیروز و بعضاً امروز یک شغل مردانه است.

 شغل‌های جنسیت‌زده!

در این شغل قرار است چوب‌ها با عبور از تیغه‌های برنده دستگاه‌های برش، ضربه‌های چکش و نوازش سمباده‌ها تبدیل به سازه‌هایی شوند که خالق آن‌‌ها را ما با نام «نجار» می‌شناسیم. نجارهایی که در حافظه تصویری مرسوم مردانی هستند تنومند با مدادی پشت گوش که الوارهای چوب را از یک سوی کارگاهی پر سروصدا به سوی دیگرِ آن می‌برند و با خط و نشان‌هایی که به‌کمک مداد پشت گوش‌شان روی این چوب‌ها می‌زنند در فکر ساختن یک ایده جدید هستند، یک کمد یا میز و هرآن‌چه که می‌شود با چوب طراحی کرد و ساخت. غافل از این‌که همین کارها را یک زن هم می‌تواند انجام دهد، طوری‌که «نکیسا زارع» انجام داده است، وقتی‌که صفحه اینستاگرام کاریِ او را دیدم راستش برای خودم هم جالب بود که یک زن نجاری می‌کند. نه‌این‌که آمادگی ذهنی نداشتم، اما نمونه عینی زن نجار ندیده بودم، برای همین تصمیم گرفتم برای روزنامه با او گفت‌وگو کنم. از طریق فضای مجازی با او ارتباط گرفتم و خودم را معرفی کردم. ایشان هم از این گفت‌وگو استقبال کردند اما هماهنگی وقت مصاحبه با زنی که کارگاه نجاری دارد با وجود همه مشغله‌ها سخت بود. به‌هرشکل بعد از چندبار جابه‌جایی، قرارمان این شد که ساعت هشت‌ونیم شب روز چهارشنبه(23تیر) موقعی که او از کارگاه به‌خانه برگشت باهم صحبت کنیم.  ساعت که از هشت‌ونیم گذشت چندین مرتبه، با تلفنی که از او داشتم تماس گرفتم، اما خاموش بود. در دایرکت اینستاگرام پیام دادم و گفتم «من سروقت با شما تماس گرفتم اما تلفن‌تان خاموش است»، ناگهان کاشف به‌عمل آمد شماره تلفنی که داشتم اشتباهاً با یکی دو رقم جابه‌جایی برایم ارسال شده بود. حالا فقط خدا می‌داند صاحب آن خط تلفنِ اشتباهی بعد از روشن کردن گوشی‌اش و دیدن حجم پیامک‌های تماس‌های ناموفق از یک شماره ناشناس چه فکری می‌کند. به‌هرشکل بعد از گرفتن شماره تلفن صحیح حالا تماس برقرار شد. بنابراین بلافاصله از نکیسا زارع پرسیدم؛ چه شد نجار شدید؟ زارع گفت: «بهمن 98 خودم و همسرم به کرونا مبتلا شدیم، آن روزها اوایل شیوع کرونا بود و امکانات درمانی زیادی در بیمارستان‌ها وجود نداشت. بیماری ما هم خیلی شدید بود طوری‌که دوران نقاهت سختی را در خانه سپری کردیم. من همیشه کتاب می‌خوانم اما از آن‌جایی‌که بیماری اذیتم می‌کرد امکان مطالعه کتاب نداشتم. بنابراین بیشتر با فضای مجازی و اینستاگرام خودم را سرگرم می‌کردم. تا آن موقع هم با این فضا بیگانه بودم و چندان استفاده‌ای از آن نداشتم. اما وقتی‌که در آن جست‌وجوگری کردم ویدئوهایی از زنان خارجی دیدم که مشغول کار کردن با دستگاه‌های بزرگ نجاری بودند. راستش برایم جالب بود که زن‌ها می‌توانند با این دستگاه‌های سنگین و خطرناک کار کنند و وسایلی بسازند که شاید من تا آن موقع فکر می‌کردم که این فقط کار مردها است.»
با خنده به او گفتم «پس کرونا برای شما سبب‌ساز خیر شد.» با این جمله من موافق بود و ادامه داد: «راستش اگرچه ما بهبود پیدا کردیم ولیکن کرونا ادامه پیدا کرد، دانشگاه تعطیل شد و من نمی‌توانستم فعالیت‌های فرهنگی خودم در دانشگاه را ادامه دهم، از آن‌جایی که دائم درحال انجام کاری هستم و دوست دارم خودم را به چالش بکشم به‌فکر همان ویدئوها و زنان نجار افتادم و با خودم گفتم بد نیست اینجا یک کارگاه نجاری تاسیس کنم. با همسرم مشورت کردم و این ایده را با یکی از دوستانم به‌نام «لیلا رحیمی» که الان با هم در کارگاه همکار هستیم درمیان گذاشتم. اطلاعات اولیه را کسب کردیم، محل کارگاه را انتخاب کردیم و بعد شروع کردیم به‌تهیه دستگاه‌هایی که لازم داشتیم، آن موقع هنوز نجاری بلد نبودیم و تازه می‌خواستیم این حرفه را یاد بگیریم. معتقدم ذهن انسان می‌تواند هرچیزی را یاد بگیرد. برای آموزش خودم برنامه‌ریزی کردم، یعنی من خودم نجاری یاد گرفتم، وقتی دستگاه‌های نجاری را تهیه کردیم به‌قدری با چوب و دستگاه‌ها تمرین کردم که دست آخر یاد گرفتم چگونه باید با آن‌ها کارکنم. با برنامه‌ریزی که داشتم کار را ادامه دادم و حالا هم خودم و هم همکارم لیلا هر دو کار نجاری را کامل یاد گرفته‌ایم.»
موقعی که زارع داشت داستان نجار شدنش را شرح می‌داد به‌خودم گفتم حالا از این کار درآمد هم دارد؟ بنابراین همین سوال را پرسیدم. جواب داد: «بله، امروز از نجاری درآمد خوبی داریم، کارگاه ما از ماه چهارم افتتاح خودش به سوددهی افتاد. جالب این‌که همه مشتریان ما آنلاین هستند و ما سفارش حضوری نداریم و به‌کمک فضای مجازی سفارش انجام کار دریافت می‌کنیم.»

 کارآفرینی برای زنان

راستش در فکر این بودم که مبلغ دقیق درآمدش را بپرسم، به‌خودم گفتم شاید روزی تصمیم گرفتم در کنار روزنامه‌نگاری کار دیگری داشته باشم و چه‌کاری جذاب‌تر از نجاری، اما نگرانی از این‌که بگوید شرمنده نمی‌توان بگویم چقدر درآمد دارم که پاسخ منطقی‌ای هم بود، من را به‌سمت سوال بعدی کشاند، چند نفر در کارگاه شما مشغول به‌کار هستند؟ «به‌صورت دائم من و لیلا در کارگاه هستیم  و سفارش‌ها را انجام می‌دهیم اما مدتی بعد از آن‌که کار را یاد گرفتیم، ایده آموزش به‌سرمان زد و گفتیم مهارتی را که بلد هستیم در اختیار بقیه هم بگذاریم. اتفاقا در روند آموزش چیزهای جدید هم یاد گرفتم، الان هنرجوهایی در کارگاه ما هستند که طی چهار ماه نجاری یاد می‌گیرند، امروز در کارگاه دخترهایی داریم که بعد از آموزش و فراگرفتن مهارت نجاری مشتریان خودشان را دارند و برای انجام سفارش‌های‌شان از محیط کارگاه ما استفاده می‌کنند.»

 واکنش نجارهای مرد

اگرچه هنوز میزان درآمدشان از نجاری گوشه ذهنم بود، اما مجدد جلوی کنجکاوی‌ام را گرفتم و سراغ واکنش‌ها رفتم. معمولاً این‌طور موقع‌ها گروهی همراه می‌شوند و گروهی پرچم مخالفت بلند می‌کنند که مگر یک زن نجار می‌شود! برای همین از زارع پرسیدم در این مدت با چه واکنش‌هایی مواجه شده است؟ جواب داد: «موقعی که تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم خانواده‌ام همکاری کردند، همسرم همیشه مشوق من بوده و در این مورد هم مرا تشویق کرد، ایشان به زن به‌عنوان یک انسان مستقل باور دارد همان‌طورکه یک مرد مستقل است. پدر و مادرم هم واکنش‌های حمایتی داشتند، ما در خانواده یک پسر و چهار دختر هستیم و آن‌ها همیشه تلاش کردند به‌عنوان والدین فرزندان خودشان را مستقل تربیت کنند، بنابراین میان خانواده واکنش منفی درخصوص تصمیمی که گرفتم وجود نداشت. اما در میان دوستان کسانی بودند که می‌گفتند بعد از این همه درس خواندن رفتی در محیط کارگاهی کار می‌کنی، درحالی‌که درس خواندن هیچ تضادی با ایده‌ای که من داشتم ندارد.»
سوالم را درباره هم‌صنفی‌ها تکرار کردم، پرسیدم سایر نجارها درباره شما چه گفتند، به‌هرصورت همه آن‌ها مرد بودند آیا یک همکار زن نجار را پذیرفتند؟ «درباره نجارها باید بگم شرایط کمی تفاوت داشت. ببینید در برخی باورها برای زن ارزشی قائل نیستند، یعنی زن را موجودی همیشه وابسته می‌دانند که حتماً باید مورد لطف قرار بگیرد تا بتواند از عهده خودش بربیاید. خب این قبیل افراد در میان هم‌صنفی‌های من هم هستند که چنین نگاهی به زن دارند. موقعی که ما کار را شروع کردیم طبیعی بود که برای چوب و ابزار خریدن به آقایان مراجعه می‌کردیم، چراکه تقریباً هیچ خانم چوب‌فروشی وجود ندارد. خوب گاهی مودبانه رفتار نمی‌کردند، شاید برای آن‌ها زن یک موجود بیگانه در محل کار تصور می‌شود، بنابراین وقتی در این محیط‌ها وارد می‌شوی اول سعی می‌کنند که نیشخند بزنند و مثلاً بگویند شما از نجاری چیزی نمی‌دانی، اما بعداً که دیدند که شما توانایی دارید این‌جا دو گروه می‌شوند یک گروه از آن‌ها سعی می‌کنند بهتر رفتار کنند، اما یک گروهی هستند که با وجود آگاهی به توانایی‌های شما همچنان رفتار خوبی ندارند. مثلاً بعضی‌های‌شان بودند که خواستند سر ما کلاه بگذارند، الان چوب مترمکعبی 10میلیون تومان است، چند روز قبل دخترهای کارگاه را فرستاده بودم چوب بخرند، یک آقایی چوب را متری 19میلیون با آن‌ها حساب کرده بود، وقتی از آن فروشنده مرد پرسیدم چرا این‌طور رفتار کردی، سعی کرد توجیه کند، یعنی می‌خواهم بگویم آن‌ها فکر می‌کنند چون ما زن هستیم هیچ آگاهی نسبت به این شغل نداریم و می‌خواهند چوب را گران‌تر بفروشند. اما باور کنید کیفیت وسایلی که ما با چوب می‌سازیم با کیفیت کارهای ترکیه برابری می‌کند با این وجود یکسری از آقایان نجار در صفحه مجازی ما ایرادات الکی می‌گیرند که بگویند ما نتوانستیم چیزی را خوب بسازیم.»

 علم سیاست و زن نجار

اگرچه گفت‌وگو کردن درباره زنان با یک دانش‌آموخته جامعه‌شناسی سیاسی که نجار هم هست، حتما ادامه گفت‌وگو را به مفاهیم این رشته نزدیک می‌کند، زارع برای شرح این‌که چرا در جامعه ما به زن به‌عنوان یک انسان منفعل نگاه می‌شود دست به‌دامان ایده جامعه‌پذیری شد، اگرچه او با پیام‌هایی که دریافت می‌کند معتقد است نسل جدیدی که دارد شکل می‌گیرد نوید بخش پذیرش زن به‌عنوان یک سوژه مستقل است: «در یک روند جامعه‌پذیری مردها خودشان را قوی‌تر از زن‌ها می‌دانند، این باور در نهادهای مختلف دارد بازتولید می‌شود که شاید مهم‌ترین آن خانواده باشد. در این روند زنان به‌شکل بنیادی یاد گرفتند که وابسته و ضعیف باشند و مردها یاد گرفتند که نیروی قوی و برتر هستند این خیلی خطرناک است. اما نکته‌ای که من الان دارم آن را احساس می‌کنم این است که شرایط دارد تغییر می‌کند و می‌شود در ادامه به آینده امیدوار بود چراکه احساس می‌کنم جامعه رشد کرده است. من درهمین صفحه مجازی که برای کار راه انداخته‌ام مشتری آقا و خانمی داشتم که گفتند ما کار شما را دیدیم و برای این‌که از اقدام شما حمایت کنیم می‌خواهیم سفارش کار بدهیم. مشتری‌ای داشتم که می‌گفت می‌توانم این وسیله را از تهران تهیه کنم، شاید با قیمت کمتر اما برای حمایت از شما می‌خواهم سفارش ساخت این محصول را بدهم چراکه دیده‌ام شما می‌توانید کار را انجام دهید. بنابراین جامعه دارد درباره زنان آگاه می‌شود، این فضای مجازی اگر هر چیز آن بد بوده سبب شده سطح آگاهی مردم بالا برود. معتقدم نسل جوان جامعه دارد به آگاهی می‌رسد، این نسل جوان دارد در برابر این باور غلط که زن ضعیف است شک می‌کند و بعد با جست‌وگری به باور دقیق‌تری از یک زن مستقل می‌رسد.»

 لزوم استقلال مالی برای زنان

در طول گفت‌وگو عبارت «زن مستقل» را چندین بار از او شنیدم به همین دلیل از خانم زارع خواستم بیشتر شرح دهد، مشخصاً درباره استقلال اقتصادی زنان از او پرسیدم و گفت: «استقلال مالی برای یک زن مهم است. از دلایلی که زنان در زندگی شخصی خودشان به‌شرایط سخت تن می‌دهند این است که از حیث مالی مستقل نیستند، اگر یک زن استقلال مالی داشته باشد خودش را در هر موقعیتی قرار نمی‌دهد. زنان در جامعه ما معمولاً مصرف‌کننده هستند، این مصرف‌کننده بودن سبب شده کسی آن‌ها را باور نداشته باشد و مورد سوءاستفاده قرار بگیرند. زنان ممکن است به‌دلیل عدم استقلال مالی زیر بار فرزندآوری یا دوستی‌هایی که شاید دوست نداشته باشند بروند، بخش زیادی از معضلات اجتماعی ما از این است که در خانه به دخترها یاد ندادند که مستقل باشند و همیشه باید به‌عنوان یک مصرف‌کننده در خانه پدر یا همسرشان قرار بگیرند.»

 کودکان مهاجر غیرقانونی

با حرف‌های او موافق بودم. این موافقت خودم را نسبت به چیزهایی که گفت ابراز کردم، اما دوست داشتم ادامه صحبت‌هایمان به‌سمت یک ویژگی دیگر کارگاه نجاری «دختران شیراز» برود، جایی که در آن دختر و پسرهای افغانستانی مشغول درس خواندن هستند، در صفحه مجازی آن‌ها دیده بودم که دختران کارگاه به این بچه‌ها درس می‌دهند، برای همین از وضعیت و چرایی حضور این کودکان افغانستانی در کارگاه نجاری پرسدم. زارع با توضیح این‌که انتشار تصاویر آموزش این بچه‌ها با رضایت خودشان و خانواده‌های‌شان استف گفت: «این‌ها بچه‌های افغانستانی هستند که حضورشان در ایران غیرقانونی است، برای همین نمی‌توانند مدرسه بروند. همیشه به این معتقد بودم اگرچه نمی‌شود دنیا را تغییر داد، اما اطراف خودمان را می‌توانیم تغییر بدهیم. من روزی‌که این کارگاه را اطراف شیراز راه‌اندازی کردم، دیدم افغانستانی‌های زیادی اطراف کارگاه زندگی می‌کنند که اکثراً هم وضعیت مالی مناسبی ندارند. من با یکی از این دخترهای افغانستانی مهاجر دوست شدم و بعد متوجه شدم مدرسه نمی‌رود، یک دختر ده ساله که وقتی علت مدرسه نرفتن او را جویا شدم گفت از آن‌جایی که غیرقانونی در ایران هستیم ما را در مدرسه ثبت نام نمی‌کنند. حتی از این‌که بگوید مهاجر غیرقانونی هستند نگران بود، به‌هرصورت اعتماد کرد و گفت. وقتی متوجه شدم مهاجرهای غیرقانونی امکان درس خواندن در مدرسه را ندارند پیشنهاد دادم که از فردا بیاید تا همین داخل کارگاه به او درس بدهم، خواست که از خانواده‌اش اجازه بگیرد. خانواده او فکر کرده بودند کسی قصد آزار و اذیتش را دارد، بنابراین ابتدا مخالفت کردند. برای‌شان شرایط کارگاه را توضیح دادم، حتی در روزهای اول برای این‌که خانواده او آسوده خیال شوند جلوی درب کارگاه با او خواندن و نوشتن تمرین می‌کردم تا این‌که اعتمادشان جلب شد و حالا برای در امان بودن از گرمای زیاد داخل کارگاه کلاس درس‌مان را برگزار می‌کنیم. ضمن این‌که الآن تعداد آن‌ها بیشتر شده است و سایر بچه‌های افغانستانی اطراف کارگاه برای درس خواندن به ما مراجعه می‌کنند، البته ابزار آموزش ما اینجا کم است اما باز تلاش می‌کنیم. سعی می‌کنم به آن‌ها ارتباط اجتماعی یاد بدهم، درباره دنیا و درباره افغانستان برای‌شان بگویم. خیلی مواقع هم آن‌ها با من درددل می‌کنند. این بچه‌ها روزهای سختی را سپری کردند، همین روزهای اخیر که طالبان دارد در افغانستان پیشروی می‌کند با یکی از بچه‌های مهاجر افغانستانی صحبت می‌کردم و می‌گفت دل مادرم خون است، خاله‌هایم در افغانستان هستند و مادرم دائم نگران آن‌ها هست. به‌هر صورت مهاجران افغانستانی در کشور ما هستند، این خانواده‌ها به ایران پناه آوردند و ما باید به آن‌ها کمک کنیم. اگر خواندن و نوشتن به آن‌ها یاد ندهیم ممکن است آسیب‌هایی را در آینده همراه داشته باشد، آسیب‌هایی که اگرچه متوجه آن‌ها است اما دارد در کشور ما رخ می‌دهد، اگر به این مهاجرها توجه نشود در بلندمدت آسیب‌های این بی‌توجهی‌ها گریبان خودشان و کشور خودمان را می‌گیرد بنابراین باید به این کودکان و خانواده آن‌ها توجه کنیم.»

 مجوزی که به‌نام زنان صادر نمی‌شود

گفت‌وگوی من با دختر نجار به‌پایان رسیده بود، صحبت‌های او درباره تلاش برای آموزش به کودکان افغانستانی من را یاد ایده‌های پوپری انداخت، کاهش آلام به‌جای افزایش خشنودی، شاید ما نتوانیم انسان‌ها را خوشبخت و خوشحال کنیم، اما ممکن است بتوانیم بخشی از آلام و دردهای آن‌ها را کاهش دهیم، به‌هرصورت دختران نجار شیرازی دنبال این بودند و امیدوار هستم موفق باشند، ضمن این‌که آن‌ها سعی کردند خودشان را در باورهای غلط غل‌و =زنجیر نکنند، به شغل‌ها نگاه مردانه -زنانه نداشته باشند تا تبدیل به‌یک نجار موفق شوند، اگرچه موانع قانونی در ایران اجازه نمی‌دهد آن‌ها بتوانند برای شغلی که دارند به‌نام خودشان مجوز بگیرند، مثل نکیسا زارع که مجوز کارگاه نجاری‌اش به‌نام همسرش است، اما این زنان جلودار تغییر هستند، شاید روزی قانون تغییر کرد که جواز کسب یک کارگاه نجاری، جوشکاری یا مکانیکی به‌نام زنان صادر شود. درحالی‌که همچنان علاقه داشتم بپرسم درآمدشان از نجاری چقدر است، مجدد جلوی کنجکاوی خودم را گرفتم، خداحافظی کردم و گفت‌وگوی ما به‌پایان رسید.